۱ خرداد ۱۳۹۶ - ۲۰:۵۹
کد خبر: 532150

ایوان شفا

حکایت رهایی و دچاری

قدس/ سیدمحمد سادات اخوی

۱ـ مرزهای نامعلوم آسایش «راحتی»، آرزوی بیشتر انسان‌هاست... این که حریمی خاص داشته باشند و کسی حریم‌شان را نقض نکند. «آدم‌های خردمند»، معتقدند حریم شخصی‌شان باید محترم باشد اما مرزهای راحتی را به گونه‌ای تعریف و مشخص می‌کنند که «مزاحم» راحتی و آسایش آدم‌های دیگر نشود. «آدم‌های سرکش»، مدام تلاش می‌کنند که مرزهای حریم شخصی دیگران را متجاوزانه تسخیر و به مِلک خود ملحق کنند.

۲ـ آویخته کجاییم؟

مرزهای آسایش آدم‌ها، خط‌هایی پُررنگ و خشن نیستند... مرزهایی ذهنی‌اند که براساس تعریف‌های ذهنی، فرهنگ و آداب کشورها و شهرها، تغییر می‌کنند. تصور آدم‌ها از راحتی متفاوت و ـ گاهی ـ متضاد است. «تفریح» آدم‌ها نمادی از نگاه آنان به راحتی است. آدم‌هایی که مشتاق «تنوُّع» اند؛ مدام به دنبال تفریح‌های عجیب و غریب‌اند. راحتی‌های وابسته به تفریح‌های عجیب، مانند «تاب‌بازی با شاخه‌های پوسیده» اند... عمرشان زود تمام می‌شود.

۳ـ آرزوی خواب خوش

آدم‌های بسیاری را می‌شناسیم که همة روزشان را به سخت‌ترین شیوه، کار می‌کنند... اما در هر لحظه از روز، سرحال‌اند... انگار در سخت‌ترین شرایط هم «فکر» شان راحت است. پیشوایان ما گفته‌اند یکی از راه‌های آسایش فکری (به رغم همة دشواری‌ها)، بناکردن زندگی بر پایة «نان حلال» است. در سوی دیگر، آدم‌هایی زندگی می‌کنند که گاهی بخش اندکی از روزشان صرف کار می‌شود... آن هم کارهایی آسان و کوتاه... اما «خوابی راحت»، آرزوی دست‌نیافتنی آنان شده است.

۴ـ در زد و بند رهایی

آدم‌هایی که «دچار» کسی یا مفهومی باشند؛ هرگز طعم راحتی را نمی‌چشند. آدم‌های «عاشق»، دچار معشوق‌اند. در نگاه آدم‌های راحت‌طلب، دچاری عاشقان، آنان را خوار و بی‌مایه می‌کند... و برای این تصورشان، تصدیق‌های بسیاری دارند... با نگاهی به چهره و مسیر دشوار و شکنندة عاشقی، به تصورهایی رسیده‌اند که حق آنان است. از نگاه آدم‌های راحت‌طلب، «دچاری عاشقان»، زندانی‌شدن رهایی است... اما از نگاه عاشقان، دچار معشوق‌شدن، رهایی است... دچاری عشق، معنای زندگی عاشقان را عمیق‌تر می‌کند.

۵ـ گران‌سنگی آزادی

اغلب آدم‌ها، «آزادی» و «رهایی» را هم‌معنی می‌دانند و در جمله‌بندی‌ها، آزادی و رهایی را بر جای هم می‌نشانند... اما چنین نیست... آزادی، حقوق طبیعی و مشترکی است که همة آدم‌های زمین دارند... حتی اگر مشمولش نشوند. آزادی، مایة برپایی جنگ را دارد زیرا آدم‌ها برای به دست آوردنش، همه‌کار می‌کنند. آدم‌ها برای حق مسکن، خوراک و شبیه این‌ها می‌جنگند. جنگ آدم‌ها بر سر آزادی شخصی، گاهی به قیمت تخریب آزادگی دیگران تمام می‌شود!

۶ ـ والاتر از آزادی

معنای «رهایی» را کسی می‌فهمد که از سر شوق به آدم یا مفهومی، «آزادی» اش را رها کرده باشد. قدر آزادی، کمتر از رهایی است... زیرا همیشه «هست»... و اگر زیاده‌خواهی آدم‌ها نباشد، همة آدم‌ها سهمی از آزادی دارند... اما رهایی، شأن والای آدم‌هایی است که آزادی‌شان را «ایثار» کرده‌ باشند.

‌۷ ـ پروانگی و آزادی

وقتی «پیلة کرم‌ها» شکافته می‌شود؛ رسم آزادی جاری می‌شود... اما طعم رهایی هنگامی آشکار می‌شود که پروانه‌ها دل به شعله‌ها می‌سپارند. آدم‌هایی که به‌اختیار، از سر آزادی‌شان می‌گذرند؛ طعم رهایی را می‌چشند. رهایی، کمال آزادی است.

‌۸ ـ خاکسترهای آزادگی

وقتی گذار آزادی به خانة رهایی بیفتد؛ نخستین قدم عاشقی برداشته شده است... و اگر عاشق، از همة پای‌بست‌های زمین بگذرد؛ طعم «آزادگی» را نیز خواهد چشید. آزادگی، تعالی رهایی و بازگشت معکوس به زندگی پیله‌وار است... اما پیله‌ای به وسعت همة آفرینش!... آزادگان، از آزادی خویش گذشته... به رهایی پروانگی رسیده و خاکسترشدة شعلة «زیارت» اند. کدام پروانه پشیمان از سوختن است!؟... اگر «حرم»، حریمِ آزادگان است؛ باید برای ورود، «اجازه» گرفت... اجازة ورود به حریم پروانگان آزاده، در دست شعله است. «زیارت مزار پروانه‌های خاکسترشده»، آغاز «پروانگی» و سرنوشت حتمی همة عاشقان زمین است. «اذن ورود»، جواز خاکسترشدن پروانه‌های نو ورود است.  / دریافت، تلخیص و بازنویسی‌ از کتاب شریف «مَفاتیح‌الجَنان»، چاپ اول (بی‌تاریخ) از شرکت «اسوه». صفحة ۵۳۶. «از اِذنِ دُخولِ حرم‌های شریف» :ـ (اللّهُمَّ فَأذَن لَنا به دُخولِ هذِهِ‌العَرَصاتِ الَّتی استَعبَدْتَ به زیارَتِها اَهلَ‌الاَرَضینَ وَالسَّموات!) خدای من! اجازة ورود به حرم‌های مُطَهَّر را عطا کن!... حرم‌هایی که اهل زمین‌ها و آسمان‌ها را پابند زیارت‌شان فرموده‌ای.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.