می گویند گاهِ افطار را غنیمتی ست... آن سکون گاه عاشقی... آنجا که می شود اشک ها را دسته بندی کرد و سر به آسمانِ بهار دوخت...

قدس آنلاین - رقیه توسلی: نه با این جفت نگاه های معمولی... نه... از آن ها که سوز سینه در اعماق شان پیداست... از آنها که خدا، جدا می کند برای خودش... از آن نگاه های مجنون وار... یعقوب وار... از آنها که تا عرش بالا می رود...

می گویند گاهِ افطار می شود ربّنا گویان و العفوخوان شد و قلبِ هزارپاره را وسط گذاشت... می شود برای عرض دعا رفت تا کوی عاشقی... تا قلّه... که رب، مسافرانِ رمضان را حرمت می کند بی اندازه... مستجاب می کند بی اندازه...

پس بی مِن مِن و بی خوف، بی مُطوّل گویی و سکوت می شود زُل زد... زُل زد به فرشتگانی که خواسته ها را کتابت می کنند... زُل زد به آفریدگار مغرب و آرام آرام لب گشود... از شمس گفت. از نور گفت. از باران گفت. از مقتدا.

از او که چشم هایمان، نوزده روز این ماه بهشت را افطار نکرده اند بی نام شان. بر نخواسته اند بی نام شان. اشک نریخته اند بی نام شان.

می گویند دعای روزه دار مستجاب است... می گویند می شود باز زُل زد به سقف پرستاره ی آسمان و روی بام ها ایستاد و سلام داد به صاحب عصر... باز در خلوت ترین و پرحضورترین جمع ها می شود موعود را خواند... می گویند گاهِ افطار، چلچراغیست... غریب ترین ساعات میهمانی و میزبانی... آنجا که صاحبخانه سنگ تمام می گذارد...

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.