ماجرا از یک سفره آغاز شد، سفره بلندی که پهن شد... این را ماه از حاشیه گلدسته‌هایت به من گفت سفره بلندی به‌وسعت همه امیدواران، به‌اندازه همه مشتاقان، به‌قدر دلتنگی همه غریبان... آقای مهربانی قلبم سخت شده بود؛ معرفتم کم نور، و ارتفاع صبرم کوتاه...

دلم پرواز می‌خواهد

اول: ماجرا از یک سفره آغاز شد، سفره بلندی که پهن شد... این را ماه از حاشیه گلدسته‌هایت به من گفت سفره بلندی به‌وسعت همه امیدواران، به‌اندازه همه مشتاقان، به‌قدر دلتنگی همه غریبان...

آقای مهربانی

قلبم سخت شده بود؛ معرفتم کم نور، و ارتفاع صبرم کوتاه...

با این‌همه من هم دعوت شدم، من هم به آمدن پای این سفره، زانو به زانو نشستن کنار دوستان خدا و جرعه جرعه نوشیدن از کاسههای نور دعوت شدم...

زیراکه این سفره سوای همه سفره‌هاست، این مهمانی با همه مهمانی‌های دنیا فرق می‌کند و قلب این میزبان مشتاق‌تر از همه میزبانان جهان است....

دوم: هیچ‌کس نمی‌تواند بگوید گناهکاران پای این سفره نیایند، این سفره آلوده می‌شود... هیچ‌کس نمی‌تواند بگوید تاریکدلان در صبح نفس نکشند، صبح سیاه می‌شود... این سفره به ذات پاکیزه است و پاکیزه می‌کند هرکس به عشق و ادب و اشتیاق از آن لقمه برمی‌دارد... پای این سفره جا برای همه هست و معجزه این سفره به همین است...

سوم: آسمان این شب‌ها حال عجیبی دارد؛ آسمان حَرَمت در این شب‌ها که دل‌ها به تواضع بیشتری در صحن‌ات گام برمی‌دارند و صورت زائرانت بوی خوب خدا می‌دهد. کاش در این شب‌ها، میان این میل شدید که در قلبم برای خوب‌تر شدن می‌تپد، یاد بگیرم همه آدم‌ها را با مجموعه افکار و اعمال و شیوه‌های مختلف زندگی‌شان همان‌طورکه هستند دوست بدارم و بپذیرم.

باید در همین رمضان، در همین شب‌های باقی‌مانده با خودم عهد کنم؛ قضاوت را به تو بسپارم و دیگران را نقد نکنم؛ که اگر میلم به درست‌تر شدن دوستم، برادرم و همکارم است؛ چه بهتر که در عملم، صلاح را ترویج دهم.

مهربان‌ترین کمکم کن، که عملم برای دینم، بهترین مبلغ باشد.

چهارم: می‌دانم، در این روزهای بلند، دهان بستنم از آب و نان و طعام قطعاً هدفی بلندتر دارد. قطعاً باید این زبان نرم‌تر بچرخد، باید این کلمات صیقلی‌تر شود و دندانه‌های تیزی نداشته باشد تا گوشه‌های روح هیچ‌کسی را نخراشد. بارها شنیده‌ام که از همین عضو کوچک ناپیدا چه قلب‌ها که نشکسته و چه اندوه‌ها که در دل‌ها خیز برنداشته است.

باید این زبان روزه خشم بگیرد، روزه ناسزا، و هرگز افطار نکند به قهر، افطار نکند به دشمنی، افطار نکند به کنایه...

در این روزهای بلند که دهان می‌بندیم از آب و نان و طعام، کاش از درشت گفتن کلمات و کنایه زدن روزه بگیریم و زبان جز به مهر در دهان نگردانیم.

مدد ز غیر تو ننگ است، یا رضا مددی...

پنجم: در این شب‌های قشنگ که باران مرحمت خدا بر سر همه می‌بارد، به کاسه دلم نگاه می‌کنم که ظرفش کوچک است و اندازه‌اش محدود...

که حرف‌های ناحساب، گناه‌های پی در پی و ناخوشی‌های دنیا، تَرَکش داده‌اند و زمانه دودآلود کثیفش کرده است...

می‌نشینم در صحن آزادی‌ات رضاجان! به نیت آزادی...

و کاسه دلم را به‌دست می‌گیرم...

این کاسه کوچک و مخدوش است، این قلب گرفته و محدود است، این ظرف باران می‌خواهد به وسعت دریا...

خدای رضا، عقلم رضا داده است به ظرف کوچک قلبم، اما با دلم که دریا می‌خواهد چه‌کنم؟

دلم که ظرفی می‌طلبد اندازه دریا، دریایی که سیاهی اگر در آن افتد، گم می‌شود... ناپدید می‌شود.... در پاکیزگی آب‌ها، زلال می‌شود...

دلم شکستن می‌خواهد، خورد شدن، تکه‌تکه شدن، بشکن این کاسه را و ناپدید کن این ظرف محدود را، که دلم دریا شدن می‌خواهد...

ششم: من از هیچ‌کس نمی‌ترسم، من از آینه می‌ترسم.

چشم در چشم آینه شدن جرئت می‌خواهد؛ دلم گرفته است از خودم، از تمرین‌های کم‌جانم برای پرنده شدن،

خوب می‌دانم پرندگی تمرین می‌طلبد، جسارت و تکرار...

نه گفتن، نه شنیدن، نخواستن، من از هیچ‌کس نمی‌ترسم؛ من از خودم، از چشم در چشم خودم شدن می‌ترسم. از منی که در من است و نمی‌شکند و زانو نمی‌زند و خودش را رها نمی‌کند... پرنده بودن رهایی می‌طلبد، رهایی از خواستن، رهایی از نام، رهایی از ننگ...

هفتم: دلم پرواز می‌خواهد، مثل کبوترهای این حرم دلم پرواز بی‌فکر می‌خواهد... مثل آینه‌های این حرم دلم تکه‌تکه شدن می‌خواهد، دلم بی‌ترس محو شدن در آینه نگاه خدا می‌خواهد...

هشتم: راه می‌روم در میانه صحن‌ات و دلم گرم این مهمانی است. این شب‌ها که باید قدرشان دانسته شود. کاش قدر خودم را بدانم. قدر همه شب‌ها و روزهایی که بر سر سفره بندگی‌ات نشسته‌ام.

کاش پیمانه‌ام را بشناسم، اندازه‌ام را... و بزرگ شوم قدر صحن انقلابت و قلبم دگرگون شود و طلایی مثل ثانیه‌های حضور هر زائری در بی‌کرانگی حرمت...

* هانیه سلامی‌راد. مربی ادبی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان مشهد

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.