۱۲ تیر ۱۳۹۶ - ۰۹:۴۱
کد خبر: 543762

یادداشت

هی رفیق، خسته نشی!

سیدمحمد سادات‌اخوی
هی رفیق، خسته نشی!

سلام رفیق!... حواست به منه؟!... می‌گم... دیدی بعضی از آدم‌ها تا وارد حرم‌ها می‌شن، از همون دَمِ در، حواس‌شون پرته تا وقتی که برگردن؟!... بچه که بودم، با «مادر»م می‌رفتم به حرم... مادرم، از همون در «هتل» و توی خیابون، برام توضیح می‌داد که چی‌کار باید می‌کردم... یادم داده بود و قبل از رفتن به حرم، «وضو» می‌گرفتم... توی راه هم هی بهم تذکر می‌داد: «مادرجون!... قربونت برم... پسرم!... یه‌وقت تندتند راه نری، دم در که وایسادیم، دستت رو بذار روی سینه‌ت و سلام کن به آقا!... بعدش یه‌وقت کاشی‌ها حواست رو پرت نکنن... باید بریم تو برای زیارت... این کاشی‌ها، جای دیگه هم پیدا می‌شن... تشنه‌ت شد، مردم رو هول ندی بری جلو ها، به خودم بگو، نوبت‌مون شد، می‌ریم جلو و از سقاخونه آب می‌گیریم»... بعد هم که به ورودی حرم می‌رسیدیم، لباسم رو مرتب می‌کرد و می‌گفت: «مادرجون!... وقتی رفتیم تو، یادت نره که آقا ما رو می‌بینه... حتی اگه ما نبینیمش... یه وقت هِرهِر و کِرکِر نکنی با بچه‌های دیگه... جوری هم بشین که پشتت به ضریح نباشه، بی‌ادبیه»... وقتی هم که مطمئن می‌شد همة حرف‌هاش رو شنیده بودم، خیالش راحت می‌شد و سلامی می‌داد و قطره‌های اشکش جاری می‌شدن... بعد هم تندی زیارت می‌کرد و می‌نشست یه گوشه و با من دربارة حرم و امام‌رضا(ع) حرف می‌زد تا خسته نشم... می‌گم رفیق!... رفتی به حرم، یه‌وقت طولانی نشینی... همة بزرگان گفته‌ن که زیارت باید کوتاه باشه و بقیه‌ش باید «توجه» باشه... یعنی حواس‌مون از امام‌رضا(ع) پرت نشه... بگردیم و زائرهای دیگه رو ببینیم... در حرم قدم بزنیم و با آقا درد دل کنیم... خدا رو به خاطر زیارت آقا شکر کنیم... و اگه شد، یه عکس دسته‌جمعی هم با رفقا بگیریم... شبیه همینی که ما سی سال پیش، با حاج‌حسین‌آقا شاکری (خادم حرم)، گرفتیم.... قربونت!... تا بعد، خدانگهدارت!

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.