ساری- فصل تمشک که باشد، زن و مرد شمالی، بی بروبرگرد دست شان سرخ و سیاهست... روی موتورهایشان، حتماً خورجین و توی خورجین هایشان، حتماً دبه هایی پُر از میوه های خودرو و صحرایی پیدا می شود.

قدس آنلاین - رقیه توسلی: نعمت خدا را با ظرافت و زحمت، دانه به دانه می چینند... سرخ و سیاه، تابستان را دوره می کنند و «هی لنگ» می اندازند به شاخه های دورتر و گاه تیغ می خورند و گاه تمشک...

گاه بَه بَه گو می شوند از بوته های پُر رزق و گاه روی تنه درختی که کنار جاده افتاده، می نشینند تا نفس چاق کنند...

شمال، هزار افسانه ی زیبا دارد... از کدامش بنویسم... از خانه باغ و درخت بید مجنون و صنوبرش یا از مرغ ها و اردک هایی که هرروز در چشم هایت رژه می روند... از تازگی و تردی جنگل و آبشار و دشت یا از شالیزار و گندمزارهایش...

شاید از تمشک چینانی باید بنویسم که روی دوششان، چوب هائیست که از دو طرفش دبه آویزان است. سطل هایی مملو از میوه های پُررنگ جنگلی.

اینجا شمال است. کودکانی دارد که روزهای گرم سال، مسابقه ی چیدن دارند. مسابقه ای که دستان کودکانه می فهمد و شاخه ها و بوته های تیغ دارِ ترش و شیرین و مشتریانی که مزه مَلس تابستان را جرعه جرعه می نوشند. می نوشند تا با روماتیسم و تب و دیابت و فشار خون، خداحافظی کنند.

اینجا شمال است؛ تابستان هایش عطرِ مربا و شربتِ تمشک می دهد. عطر دست هایی که تیغ ها، خلیده شان کرده اند و پیرهن ها و صورت هایی که لکه لکه شده اند از بازی تمشک و آدمیزاد...

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.