متهم ۶۵ ساله که تا کنون ۱۸ بار از سوی مأموران پلیس بازداشت و زندانی شده است در جریان اجرای آخرین نقشه سرقت هایش از سوی مسافران اتوبوس‌های خطوط تندرو خاوران میدان آزادی شناسایی و دستگیر شد.

صبح تا ظهر در مترو ۴۰۰هزارتومان کیف میزنم

به گزارش قدس آنلاین، متهم ۶۵ ساله که تا کنون ۱۸ بار از سوی مأموران پلیس بازداشت و زندانی شده است در جریان اجرای آخرین نقشه سرقت هایش از سوی مسافران اتوبوس‌های خطوط تندرو خاوران میدان آزادی شناسایی و دستگیر شد. شفیق ۶۵ ساله از متهم‌های معروفی است که در همه کلانتری‌ها و پایگاه‌های آگاهی تهران بزرگ و حتی شهرهای اطراف و شهرهای زیارتی مثل قم و مشهد و شیراز پرونده اتهامی دارد او که ۹ سال به خاطر عضویت در باندهای تبهکاری در زندان بوده است درباره راز و رمز سرقت‌ها و جیب بری هایش با خبرنگار ما گفت و گو کرد.

***_چرا دستگیر شدید؟

جیب بری کردم.

***_چند سالت است؟

_۶۵ ساله‌ام. ۵ اردیبهشت دختر برادرم شناسنامه‌ام را خواند و برایم کیک تولد ۶۵ سالگی آوردند.

***_خانواده ات می‌دانند که سابقه دار هستی؟

_بله. بچه‌ها، همسر و برادرهایم همه می‌دانند. دیگر این هم سرنوشت من است و کاریش نمی‌شود کرد و من برای خانواده‌ام کار انجام می‌دهم. خوشبختی بچه هایم آرزوی من است.

***_با پول سرقت و دزدی می‌خواهی بچه هایت را خوشبخت کنی؟

_من فقط همین کار را بلدم و با استفاده از همین هم خرجی خانواده‌ام را تأمین می‌کنم.

***_خب خانواده تان از کارتان ناراضی نیستند. شکایتی ندارند؟

_ گفتم که من به غیر از جیب بری کار دیگری بلد نیستم. دیگر پیر هم شده‌ام نمی‌توانم بروم از اول شروع کنم. خانواده‌ام با این موقعیت من کنار آمده‌اند. من هم سعی می‌کنم جاهایی کار کنم که آشنا نبینم که آبرو ریزی بشود. بعد هم‌تر و فرز کار انجام بدهم که به این زودی‌ها دستگیر نشوم.

***_چقدر زندان رفتید؟

_خیلی زیاد. اگر دانشگاه رفته بودم الان دکتری داشتم. از بس که هی من را گرفتند و هی برایم حکم بریدند. کمترین زمانی که زندان بودم ۲۰ روز بوده است. برایم رضایت گرفتند و بیرون آمدم و بیشترین طول دوران محکومیتم ۹ سال بود. داشتم روانی می‌شدم. اما خب. آزاد شدم.

***_چند تا بچه دارید؟

۵ تا. یک پسرم تصادف کرد سال ۷۰ کشته شد. هنوز هم راننده‌ای که به پسرم زد و در رفت شناسایی نشده. من هر کاری می‌کنم پلیس من را شناسایی می‌کند. اما قاتل پسرم رفت که رفت. دو تا دختر دارم که هر دو تا ازدواج کرده‌اند. ۳ تا نوه دختری دارم. یک پسرم رفته مالزی زندگی می‌کند.

***_شغل اولیه شما چی بود؟

_یک مدت کارگر رستوران بودم. چلوکبابی شاگردی کردم. اما کارش خیلی سخت بود فکر کن تو کباب درست کنی اما خودت نخوری و برای مشتری باشد. درآمدمان خوب بود. صاحب کارم تا آخرین سیخ کباب را می‌فروخت بعد خود مان گوجه تخم مرغ می‌خوردیم. کار نکردم.۳۰ تومن دخل کبابی را زدم و دیگر هم نرفتم. هنوز هم از بوی کباب حالم بد می‌شود.

***_رفتید خواستگاری گفتید دزد هستید؟

_نه گفتم کار آزاد دارم. برادر زنم لات معروف بود. آن وقت‌ها که همه نباید کار داشتند. خودم فهمیده بودم که زن می‌خواهم برایم زن گرفتند. درباره کارم کسی چیزی نپرسید. منم حرفی نزدم.

***_بعد که همسرت فهمید دزد هستی چی کار کرد؟

_کاری نکرد. گفت شفیق مراقب خودت باش.

***_سال هایی که زندان بودی خانواده ات چطوری زندگی می‌کردند؟

_من یک مغازه دادم اجاره. الان میوه فروشی است.

***_مغازه را از پول دزدی خریدی؟

_پول داشتم خریدم. برای خودم هم نیست به اسم پسر بزرگم است. به اسم من بود باید می‌فروختم برای رد مال کردن هایم می‌دادم به شاکی‌ها. برای همین هم به نام پسرم است.

***_تو که زحمت نمی‌کشی پول را از جیب مردم می‌زدی؟

_دو ساعت وقت می‌گذارم آدم‌ها را سبک و سنگین کنم. الکی که نیست. بعدش هم باید فرار کنم. بعدش دیگر راحت است. دو ساعت روی یک نفر قفل می‌کنم که این کیفش پر از پول است بعد خودم رو بهش نزدیک می‌کنم و جیبش را خالی می‌کنم. بعداً که حساب و کتاب می‌کنم می‌بینم آدم با آن همه فیس و افاده داخل کیف پولش ۲۰ تومن بیشتر پول ندارد.

***روزی چقدر درآمد داشتید؟

_الان خیلی کم. کیف خانم را بزنی خیلی خوب‌تر است هم پول دارند، هم تراول، هم طلا. ‌ اما مردها همه دار و ندارشان داخل کارتشان است. گوشی داشته باشند خیلی بهتر است. البته آن هم دردسر دارد برای فروش الان یک نقشه می‌ریزند داخل گوشی‌ها و زود دستگیر می‌شوی. همه کار را سخت کرده‌اند. الان از صبح در مترو و اتوبوس باشی تا ظهر شاید ۴۰۰ هزار تومان در آمد داشته باشی. اما یک زمانی همین مولوی یک چرخ می‌زدی دو میلیون در می‌آوردی. همه می‌آمدند باکیف پر از پول برای سیسمونی و عروسی جهیزیه و لباس بخرند. الان فقط ندارها برای اینکه ارزان‌تر خرید کنند بازار می‌آیند. قبل ترها بازار جای پولدارها بود.

***_الان ناراحت نیستی که باید زندان بروی؟

_الان دیگر زندان برایم سخت نیست. جوان که نیستم زندان بد نمی‌گذرد. اما هنوز هم پلیس دستگیرم می‌کند خیلی ناراحت می‌شوم. البته الان تند تند دستگیر می‌شوم دیگر دست و پا چلفتی شده‌ام. قبلاً می‌دزدیدم و می‌رفتم. بازنشسته شدم. اما چون کاری بلد نیستم مجبورم که گاهی بیایم کار کنم. در خانه حوصله‌ام سر می‌رود.

منبع: روزنامه قدس

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.