حکایت یک جوالدوز به خود و یک سوزن به دیگران است... وقتی جماعت نویسنده و خبرنگار، این بار قلم و لپ تاپ را کنار می گذارند و به بطن خبر می دوند و حرفه ای تر از همیشه، دست به کار می شوند.

قدس آنلاین - رقیه توسلی: وقتی تصمیم می گیرند مشکل رفتاری – فرهنگی را این دفعه تبدیل به گزارش و خبر نکنند، هشدار ندهند و ننویسند؛ بلکه مبدلش سازند به حرکتی شایسته و قابل تامل. و از زبان دست ها و قلب هایشان کمک بگیرند.

گردهم جمع می شوند روزنامه نگاران دلسوز آملی و مازندرانی و دل به جنگل می زنند تا محیط زیست شان را از زباله ی مقیم و مسافر، پاک و خالی کنند. بازمانده ی نامهربانی ها و ژولیدگی ها را.

با هزار علامت سوال بجنگند و پلاستیک عِرق و تعصب شان را از بطری و کاغذ و شیشه پُر و این بار نه کاغذی که یَدی، از طبیعت بکر استان شان دلجویی کنند. بابت بی مبالاتی پیاپی مردمانی که همه ساله می آیند و تفرّج می کنند و از خود، ناسپاسی برجای می گذارند و نمکدان شکسته، می روند.

اقدام اهل رسانه مازندران این بار گزارش مستندی بود که ای کاش مخاطبان فهیمِ خودش را داشته باشد. جماعت اندیشه ورزی که برای روشنگری و اطلاع رسانی، از دوربین و تایپ و شماره ی مسول و علت و معلول ها، دور می شوند تا در اصل حادثه، حل گردند.

ثانیه به ثانیه، دور درخت های سرزمین شان گشتند. قربان صدقه ی اکسیژن و مواهب طبیعی شان رفتند و از شکوهِ طبیعتِ نا آلوده گپ زدند و کیسه های حمایت و دوست داشتن شان را پُر و سنگین کردند.

ذوق و استعداد و صنف و حوصله شان را بردند به جنگل های بی زبان و مظلوم، به این امید که تلنگرِ عمل شان شاید قوی تر از گزارش نویسی سال هایشان به بار بنشیند.

کاش با شنیدن و دیدن بعضی از رویدادها، آن تلنگر زیبا اتفاق بیفتد... مثلاً با خواندن این خبر، بعضی چیزها عوض شود... دیگر بی خیالی و آشغال، از دستی و اندیشه ای روانه محیط زیست نشود و آدم ها خودشان را صاحب و مسول بدانند... که حقیقت این است همه ما، مادر خوانده و پدرخوانده ی مواهب خدادادی هستیم...

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.