۳۱ مرداد ۱۳۹۶ - ۱۳:۴۲
کد خبر: 557406

آنطور که همه می دانیم دورهمی های زنانه، سیاست و فوتبال و اقتصاد برنمی تابد و بُعد جامعه شناسانه و اجتماعی اش، همیشه پُررنگ است.

قدس آنلاین - رقیه توسلی: خاله جان آمده است میهمانی. در جمعی سه نفره، دو ساعتی ست از زمین و آسمان حرف می زنیم تا می رسیم به یک خبرِ شاخ درآور. خبری که خاله فی الفور هُل می دهد سمت سلول های خاکستری مان.

من شنونده ام... خواهرجان، خوش صحبتِ محفل... و خاله، نفر سومی که نه به من شبیه است نه به خواهری...

و اما آن خبرِ شاخ دربیاور؛ خاله چایش را داغ می خورد و با حرارت جمله هایش را اینطور ردیف می کند: همه مان بی عقل شده ایم بخدا... از کوچک به بزرگ... دیشب یکی از همسایه ها ساعت یک و نیم به شوهرخاله پیامک می زند که اگر بیدارید لطفاً تشریف بیاورید پارکینگ.

شوهرخاله می رود و آن همسایه با دلیل و مدرک برایش می گوید یکی از همسایه های بی دین دارد برق دزدی می کند در آپارتمان.

می گوید از قضا وقتی مامور برق صبحی می آید برای قطع کنتورشان، او حاضر بوده. اما بعد از همان ساعت می بیند کولرشان روشن است و لامپ های خانه شان و...

چون شوهرخاله مدیر ساختمان است آنقدر می رود و می آید و کنتور را قطع و وصل می کند و بی قرار، آسانسور را بالا و پایین می برد که آقای همسایه موردنظر از ترس تشریف می آورد و لب به اعتراف باز می کند.

به دست و پا می افتد که آبرویش نرود، که می داند خطاکار است.

شده ایم سیبی که از وسط نصف اش کرده اند. خواهری هم بی جمله شده دیگر عین من. با این تفاوت که نمی دانم در سرِ عزیزش چه می گذرد. آیا همان چراهایی که در مغز من براه افتاده اند!؟

حرف های خاله جان را کنار هم می چینم. برق دزد، فنی کار است. برق دزد، کارمند است. برق دزد، پُرخرج و عیاش است. برق دزد، معتاد است.

در خلا و بی وزنی کامل شناورم که حدیثی از پیامبر به دادم می رسد «التائب من الذنب کمن لا ذنب له» و فی الفور از خاله جان می پرسم: بالاخره چه کردید با فردِ موردنظر؟

که جواب می شنوم: خدا ستّارالعیوب است، ما بندگان پُراشتباه، این وسط چه کاره ایم...

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.