این روزها، خبرها توی بازار است. در ردّ نگاه بچه ها و پدرها و مادرها. دست ها را که خوب جستجو کنید، می بینید مهر در راه است و پاییز دارد مدرسه ها را با خود می آورد.

باب اسفنجی و مرد عنکبوتی در شهر رژه می روند

قدس آنلاین - رقیه توسلی: کیست که آخر با دلمشغولی های پایان تابستان آشنا نباشد و طعم شمارش معکوس شهریورماه را نوش جان نکرده باشد.

همهمه ی پرشوری دارد خیابان ها. خریدهای قشنگی اتفاق می افتد. با سارا، مشتاقانه به آدم ها و بده بستان ها نگاه می کنیم و خاطره بازی مان گل می کند. پرت می شویم به گذشته و محول الاحوال می گردیم.

سارا به بچه های مسیرمان لبخند می زند و سلام می دهد. کارش همه را مبهوت می کند و مرا.

می پرسم چرا؟ می گوید بگذار یک کم دیوانگی کنم. چه عیبی دارد یک غریبه شاد هم در خاطرات شان ثبت شود.

آنقدر غرق دیدن معصومیت و سرزندگی کوی و گذریم که کاملاً یادمان می رود به قصد رفتن به عکاسی آمده ایم. دوست جان احتیاج به شش قطعه عکس سه در چهار داشت.

تا می توانیم راه می رویم و دور و برمان را خوب تماشا می کنیم. خبرهای زیادی این روزها در شهر رژه می رود. هم خوبِ خوب، هم بدِ بد. غربی، نامأنوس، سوال برانگیز.

شرجی و گرمای هوا که فروکش می کند ده دقیقه ای روی نیمکت خیابان می نشینیم؛ ملکه برنی، باب اسفنجی، مرد عنکبوتی، کیتی، پاندای کونگ فوکار، موش سرآشپز و بن تن از جلوی چشم هایمان رد می شوند؛ با کودکانی که سرحال و قبراق دسترنج بیگانه را بر دوش شان گذاشته اند.

تعجب نوشت: این روزها در بازار - چه فراوان - جای کالا و فرهنگ ایرانی خالی ست!

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.