۳۰ شهریور ۱۳۹۶ - ۱۰:۴۷
کد خبر: 564246

پدر تلگراف چی بود و البته به جز سرو کار داشتن با سیم و تیر تلگراف و دستگاه «مورس» گویا دلبستگی به شعر هم داشت. دست بر قضا مادر هم در این مقوله با پدر خانواده همراه بود و فضای خانه همیشه پر بود از نغمه های حافظ ، سعدی ، نظامی ، عارف قزوینی و ... . با این حساب شاعر از کار در آمدن حداقل یک فرزند خانواده نباید چیز عجیبی بوده باشد. البته اینکه نخستین جوانه های شعری «فریدون» در ۷ یا ۸ سالگی زده باشد - یعنی همان سالهایی که از تهران به مشهد نقل مکان کردند- می تواند چیز جالبی باشد.

بی تو مهتاب شبی ...

قدس آنلاین- شاعر «کوچه» بود اما شاعر «کوچه بازاری» نبود. «فریدون مشیری» که ۹۱ سال پیش، در روزی مثل امروز در تهران به دنیا آمد و از نوجوانی به وادی شعر پا گذاشت، اگرچه دوران شاعری و شهرتش با تحولات سیاسی، اجتماعی و ظهور جریان روشنفکری همراه شد، اما ترجیح داد فضای اشعارش را بیشتر انسانی و عاشقانه نگه دارد و دستِ کم شعرش را اسیر ژست های رایج روشنفکرانه آن دوران نکند. «شمس لنگرودی» در باره او و شعرش می گوید: «  مشیری و برخی افراد همچون او، برای برخی از روشنفکران که می‌خواهند مسائل را ساده حل کنند، به معضلی تبدیل می‌شوند ... می‌گویند، فریدون مشیری چون شاعر توده‌های شعرخوان است، یعنی کسانی که شعر را خوب نمی‌شناسند و به عمق آن دست نمی‌یابند و برای همین محبوب‌القلوب توده‌هاست...درست است که مشیری شاعر توده‌های شعرخوان و شعرش ساده است؛ اما به این دلیل، شاعر مطرحی نیست... مشیری باید علاوه بر سادگی، چیز دیگری داشته باشد که این‌گونه مطرح شده است... اگر بخواهیم با تمثیلی شعر مشیری را بیان کنیم، باید بگویم که شعر مشیری، شعر نوجوانی تاریخی مدرن ایران است».

دو میلیون عیال!

پدر تلگراف چی بود و البته به جز سرو کار داشتن با سیم و تیر تلگراف و دستگاه «مورس» گویا دلبستگی به شعر هم داشت. دست بر قضا مادر هم در این مقوله با پدر خانواده همراه بود و فضای خانه همیشه پر بود از نغمه های حافظ، سعدی، نظامی، عارف قزوینی و ... با این حساب شاعر از کار در آمدن حداقل یک فرزند خانواده نباید چیز عجیبی بوده باشد. البته اینکه نخستین جوانه های شعری «فریدون» در ۷ یا ۸ سالگی زده باشد - یعنی همان سالهایی که از تهران به مشهد نقل مکان کردند-  می تواند چیز جالبی باشد. سوژه اشعار کودک ۷ ساله  و شاید هم تنها شنونده آنها، اغلب برادرش – منوچهر – بود که باید شوخی های شعری برادر را تحمل می کرد: منوچهر دارد دو میلیون عیال/ زسمت جنوب و زسمت شمال / هم از مشرق و مغربش گفتگوست / که پیدا کند چند صاحب جمال!

حرف لام

«مشیری» بخشی از دوران دبیرستان را در مشهد می گذراند و بعد دو باره به تهران بر می گردد. در خاطراتش گفته است : «سن و سالی که پیدا کردم و گواهینامه سیکل اول دبیرستانم را گرفتم، حالا به علت مشکلات مالی یا هر چیزی که بوده، پدر مرا به وزارت پست و تلگراف برد و گفت : روزها همینجا کار کن و شبهادر همین مدرسه فنی وزارت پست و تلگراف درس بخوان... آن مدرسه بعدها به دانشکده تبدیل شد...»! البته نمی دانیم آیا در دوران دبیرستان هم «مشیری» مانند دوران ابتدایی حریف بی رقیب «مشاعره» با معلمان و دانش آموزان بود یا خیر؟ آن سالها با اندوخته های از دیوان حافظ، نظامی و شاهنامه، می توانست خیلی زود حریفانش را گیر بیندازد. سلاحش هم معمولاً اشعاری بود که با حرف «لام» تمام می شد و دست طرف مقابل را در شعرخوانی می بست. حالا شما حساب کنید آموزگار کلاس چهارم ابتدایی چه حالی می شد وقتی «فریدون» برایش از حافظ می خواند: «دل داده ام به یاری، شوخی کُشی نگاری// مرضیه السجایا، محموده الخصائل»!

تشنه توفان

دبیرستان را که تمام کرد و به دانشگاه رفت تا ادبیات فارسی بخواند و حتی تا سالهای پایان عمرش محال بود کسی شعری از خافظ بخواند و «مشیری» آن را حفظ نباشد. دلبستگی اش به شعر در دانشگاه هم ادامه یافت و البته علاقه به موسیقی و همچنین فعالیت های روزنامه نگاری. آنقدر که پابه پای «ادبیات» رشته روزنامه نگاری را هم ادامه داد. کار اداری، همکاری با مطبوعات مختلف و اداره صفحات شعر و ادبیات مجلات، مشغولیت هایش را آنچنان کرد که مجبور شد درس را رها کند. در مجله «روشنفکر» صفحه های شعر و ادب و هنر را جمع و جور می کرد و خیلی از شاعرانی که بعدها سرشناش شدند نخستین اشعارشان در همین صفحات به چاپ رسید. در «سپید و سیاه» هم مسئول صفحه ادبی بود و در «سخن» با دکتر «ناتل خانلری» همکاری می کرد. خودش هم نخستین مجموعه شعرش با نام «تشنه توفان» را در ۲۸ سالگی با مقدمه ای که «شهریار» و «علی دشتی» بر آن نوشته بودند منتشر کرد.

درس های نیما

علاقمند و شیفته غزل بود اما پابند به نوع سنتی آن باقی نماند. سالهای زیادی به قول خودش «تحت تأثیر حافظ و سعدی» شعر سرود اما روزی به این صرافت افتاد که دیگر «غزل» زبان این دوره نیست. در این باره گفته است: « ... حالا می بینیم تمام کسانی که مدعی هستند بعد از حافظ غزل گفته اند به بیراه رفته اند...اشتباه می کنند... من دوچیز از نیما آموختم اما راه خودم را رفتم. به دلیل همان علاقه ای که به شعر کهن داشته و دارم  تا هنگامی که حافظ، سعدی، فردوسی و دیگر بزرگان شعر فارسی را بزرگ می داریم و می ستاییم و حتی می پرستیم نمی توانیم این گذشته را یکباره قیچی کنیم بگذاریم کنار. اول من از نیما یاد گرفتم چگونه به زندگی و طبیعت نگاه کنم ...دوم اینکه از نیما آموختم به جای اینکه هزار بیت مثنوی بگویم یا غزل ها را تکرار و تکرار و تکرار کنم در قالب های پیشنهادی آزاد او بسرایم... در مصراعهای کوتاه و بلند ...هرجا هم حرفم تمام شد، همانجا تمام کنم ...این دو درس نیما به من امکان داد شعر بگویم».

...باز از آن کوچه گذشتم

اینها نگاه «مشیری» بود به شعرکهن، شاعران و شعر نیمایی. حالا ببینیم شاعران پس از او چطور به «مشیری» و شعرش نگاه می کنند. «منوچهر آتشی» می گوید: «مرحوم مشیری با وجود حس تغزلی و روشن‌گرایی بسیار زیبایش، از نظر شکل، ساختار و حتی دیدگاه‌های زیبایی‌شناسی، دنباله‌رو نیما ماند؛ شعر مشیری به‌عنوان بارقه‌ ای در گذشته تا سال‌های ‌۳۰ و ‌۳۱، جزو بهترین‌ها بود؛ اما از آن به بعد دیگر رشدی در این شعر دیده نشد».

محمد علی بهمنی: «حتی کسانی که چندان الفتی با شعر ندارند، شعر او را دوست دارند. شعر مشیری انگار دست انسان را می‌گیرد و او را به دنیای شعر دعوت می‌کند ... برای کسی که می‌خواهد به دنیای شاعری وارد شود، به نوعی نردبان بالا رفتن است. او کسی است که دست آدم را می‌گیرد».

«شفیعی کدکنی» از تأثیرگذاری شعر «مشیری» حرف زده و او  را از جمله شاعرانی می داند که همراه آنها گریسته است، شاعرانی که شعرشان بی واسطه با عواطف انشان سروکار دارد.

 امروز چیزی حدود ۱۷ سال از مرگ «مشیری» می گذرد و من نمی دانم با وجود تغییر نگاه و ذائقه ای که می گویند برای شاعران و مخاطبان شعر به وجود آمده است آیا جوانان دهه ۹۰ هم رغبت دارند فارغ از های و هوی جهان امروز گاه و بیگاه «بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم» را زمزمه کنند، همه تن چشم شوند و به دنبال حس و حال دوست داشتنی اشعار «مشیری» بگردند؟

Normal ۰ false false false EN-US X-NONE AR-SA

منبع: روزنامه قدس

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.