«سیدعلی حبیب‌الله‌پور» فرزند شهید مدافع حرم سیدجلال حبیب‌الله‌پور در گفت‌وگوی پیش رو از پدرش و ویژگی‌ها و تنها آرزویش می‌گوید؛ آرزویی که خانواده‌اش بعد از دست‌یافتن به آن دیگر چیزی نخواستند، چراکه می‌دانستند حاج جلال همواره به‌دنبال تحقق چنین آرزویی بود.

همیشه می‌گفت: حرف، حرف ولایت است

قدس آنلاین- سیدعلی درباره پدرش می‌گوید: من و خواهرم دو فرزندان شهید مدافع حرم سیدجلال حبیب‌الله‌پور هستیم؛ پدری که نه‌تنها پدر، بلکه دوستی بود که هیچ‌گاه با او احساس خستگی نمی‌کردیم. پدر همواره درکنار ما بود و آنقدر به ما محبت داشت که لحظه‌ای نمی‌توانیم جای خالی و نبودش را تحمل کنیم، اما چون شهادت یگانه آرزوی پدر بود، بر این فراق صبر و تحمل کردیم، چراکه می‌دانیم تنها آرزوی پدر، شهادت و اثبات نوکری‌اش به درگاه اباعبدالله(ع) و یاران باوفایش بود.

او ادامه می‌دهد: شهید حبیب‌الله‌پور بسیار صبور و آرام بود. شاید صبوری و بردباری‌اش یکی از مهم‌ترین خصلت‌هایی بود که در وجودش نهادینه شده بود. هرگاه ما یا یکی از اعضای خانواده و فامیل در کاری یا مسئله‌ای بی‌قراری می‌کرد، حاجی با دعوت به صبوری به او یاد می‌داد که با بردباری و توکل به خدا مشکلات حل خواهد شد. شهید جلال حبیب‌الله‌پور به ما آموخته بود که تنها باید به خدا توکل کرد و تنها چاره هر درد و مسئله‌ای، گذشت زمان است. پدرم علاقه ویژه و وافری به رهبر معظم انقلاب داشت. یکی از ویژگی‌های ایشان، تابعیت از ولایت و ولایتمداری بود. این مسئله به‌قدری برای پدر اهمیت داشت که همواره در جمع خانواده بر آن تأکید می‌کرد. حتی در وصیت‌نامه‌اش وآخرین تماسی که با هم داشتیم، بر تعهد به ولایت و پشتیبانی از رهبر معظم انقلاب تأکید داشت و می‌گفت که حرف، حرف ولایت است و هیچ‌گاه آقا را تنها نگذارید، چراکه رمز موفقیت و اتحاد ما دربرابر حقه‌ها و دسیسه‌های دشمن، پشتیبانی و تبعیت تام از ولایت‌فقیه است.

عشق به اهل‌بیت(ع) او را بی‌قرار کرده بود

وی ادامه می‌دهد: شهید سیدجلال حبیب‌الله‌پور بسیار اهل توسل بود. به‌شدت به حضرت زهرا(س) و حضرت رقیه(س) توسل داشت. عشق به اهل بیت(ع) او را بی‌قرار کرده بود تا به هرنحوی بتواند دربرابر تروریست‌هایی که منادی اسلام آمریکایی‌اند، از حرمین شریفین دفاع کند. بنابراین حضور در دفاع مقدس  برایش کافی نبود. شهید حبیب‌الله‌پور خود را آماده دفاع از حرم کرده بود. بنابراین برای رسیدن به آرزویش که دفاع از مسلمانان سوریه و حرم حضرت زینب(س) بود سر از پای نمی‌شناخت.

شهید سیدجلال حبیب‌الله‌پور از سینه‌زنان و عاشقان امام حسین(ع) بود. در هیئت‌های مذهبی حضور چشمگیری داشت و از اطعام‌دهندگان و بانیان هیئت‌های مذهبی در بابلسر بود. شهید معتقد بود هرچقدر به دستگاه امام حسین(ع) در ترویج فرهنگ حماسی عاشورا خدمت کنیم، بازهم باید برای این موضوع تلاش کنیم تا بتوانیم به تربیت نوجوانان و جوانانی اقدام کنیم که حسینی باشند و حسینی بیندیشند.

فرزند شهید با بیان این‌که شهید تلاش فراوانی کرد تا به هرنحوی‌که بتواند برای دفاع از حرم اعزام شود، ادامه می‌دهد: سال ۹۴ خبر خوبی به او رسید مبنی‌بر این‌که می‌تواند عازم دفاع از حرم حضرت زینب(س) شود. قرار بود از دی‌ماه سال ۹۴ اعزام شوند، اما به دلایلی این مسئله به اسفندماه منتهی شد. ۱۹ اسفند عازم سوریه شد، اما هیچ‌یک از اعضای خانواده نتوانستند برای آخرین‌بار با شهید خداحافظی کنند. با توجه به این‌که زمان اعزام پدر به‌صورت دقیق مشخص نبود، بنده در قم بودم و مادر و خواهرم هم منزل نبودند که پدر تماس گرفت و با گفتن چندین سفارش در قالب وصیت‌نامه، رفتنش را به‌صورت تلفنی به من خبر داد. به پدر گفتم که خودم را به فرودگاه امام خمینی(ره) می‌رسانم، اما پدر خواست که به فرودگاه نروم و برای همیشه به‌صورت تلفنی از ما خداحافظی کرد و به‌سوی دفاع از حرم شتابان رفت. من و خواهر و مادرم از اعزام ایشان به سوریه رضایت کامل داشتیم، چراکه می‌دانستیم دفاع در راه حق و جهاد برای خدا از آرزوهای حاجی بود. بنابراین با اعزام ایشان کمترین مخالفتی نداشتیم.

بعد از اعزام شهید جلال حبیب‌الله‌پور چندین‌بار تماس گرفتند، اما در آخرین تماس‌شان که یک‌هفته قبل از برگزاری عروسی بنده بود، از من خواستند که عروسی را یک‌هفته به تأخیر بیاندازم تا ایشان از سوریه بازگردند که متأسفانه بعد از چندروز از آخرین تماس تلفنی ازطریق خانواده پدری‌ام، خبر شهادت ایشان را شنیدم. آن‌شب انگار می‌دانستم که پدر شهید شده است. انگار آرزوی پدرم پیش چشمم مجسم شده بود. بنابراین از خبر شهادتشان اصلاً متعجب نشدم، چراکه حاجی عاشق شهادت بود و به خواست خدا در ۳۱ فروردین سال ۹۴ به فیض شهادت نائل شد.

وی ادامه می‌دهد: امروز من و خانواده‌ام افتخار می‌کنیم که بازماندگان سرداری شجاع هستیم که آرزویش مخفی‌بودن قبرش بود. حاجی آرزو داشت همانند مادرش حضرت زهرا(س) مفقودالقبر باشد که به این آرزو هم رسید. بعد از شهادت، پیکر حاجی و بسیاری از هم‌رزمانش که به فیض شهادت رسیده بودند، هیچ‌گاه به‌دست خانواده‌ها نرسید و ما چون می‌دانستیم این آرزوی حاجی بود، دیگر اصراری برای بازگرداندن و یافتن پیکرشان نداشتیم. حاجی می‌خواست همانند مادرش غریب باشد که خداوند او را به آرزویش رساند.

منبع: روزنامه قدس

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.