۱۷ آبان ۱۳۹۶ - ۱۱:۰۰
کد خبر: 572747

دستگیر و سخاوتمند است... توفیق روی خوش هم دارد، زیاد... و فیلم عمرش به نظرم پُراز روزهای زیباست...

قدس آنلاین- گروه استان ها- رقیه توسلی: قوم و خویش و رفیق و غریبه ندارد، به دادِ آدمیزاد رسیدن را دوست دارد این مرد شریف...

حالا ببینید چه جور چرخ گردون می گردد و چه می کنند بنی بشرها که دلِ این نیکوکار، خون است! نه از عاطفه و انسانیت، که از رفتار خلایق!

در بازار کار می کند. به اصرار آقای همسر که از پکری و کم حالی اش می پرسد، سربسته توضیح می دهد که؛ ضامن شدم، برای یکی از آشنایان.

پرداخت اقساطش به دلیل مشکلاتی، سروقت ادا نشد. از تنگناها و شرایط مالی و چراهای خانواده که بگذرم حالا چند وقتی ست زنگ های مکرر بانک، روی اعصاب است.

امروز رفتم و سه قسط آن بدهی را واریز کردم که نرسیده به محلِ کار، بانک دوباره شماره خانه ام را می گیرد و باز همان حرف های قبلی و همان تهدیدهای صوتی.

تماس می گیرم و این بار با خُلق تنگ می گویم: چه بساطی به راه انداخته اید بنده ی خدا!؟ یک ساعت نمی شود که واریزی داشتم.

که کارمند می گوید: بله. اما یکشنبه هفته بعد، دوباره دو قسط تان می شود سه قسط و حقیر فقط انجام وظیفه می کنم، عصبانیت ندارد مردِ مومن. مگر شما ضمانت نکردید! نمی دانستید امضایتان، عواقب دارد!؟

قصه ی این مرد محترم را می شنوم. و به خودم تلنگر می زنم پس تضمین، عمیق تر از یک کلمه است. و آن چند امضای به نظر ناقابل، نه مقطعی ست و نه گذر زمان شامل حالش خواهد شد.

و برمی گردم به اول روایت این بزرگوار. به محضر آن آشنایانی که دلشان پشتوانه می خواهد. یک نوک پا قدم رنجه کردن تا بانک. ضمانت و امضا و خویشاوندی می خواهد. به محضر آن آشنایانی که گاهی یادشان می رود ضامن، وام نگرفته است.

کاش ضامن ها را پشیمان نکنیم از ضمانت... مهربان ها را بدهکار نکنیم...

که پیامبر می فرماید: از رحمت خدا به دور است کسی که سربار دیگری باشد و دیگران را به زحمت بیاندازد.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.