ابراهیم مختاری، متولد ۱۳۲۶ بابل، در سال ۱۳۵۱ از مدرسه عالی تلویزیون و سینما فارغ‌التحصیل شد و در سال ۱۳۵۷ لیسانس خود را از دانشگاه پاریس هشت گرفت و در تلویزیون مشغول به‌کار شد.ابتدا به‎‌عنوان دستیار کارگردان و برنامه‌ریز در سریال‌های تلویزیونی دلیران تنگستان و سمک عیار شرکت داشت و سپس به‌عنوان نویسنده-کارگردان مستندسازی را شروع کرد.

فیلم‌سازی از فضاهای شهری فاصله گرفته است

ابراهیم مختاری، متولد ۱۳۲۶ بابل، در سال ۱۳۵۱ از مدرسه عالی تلویزیون و سینما فارغ‌التحصیل شد و در سال ۱۳۵۷ لیسانس خود را از دانشگاه پاریس هشت گرفت و در تلویزیون مشغول به‌کار شد. ابتدا به‌عنوان دستیار کارگردان و برنامه‌ریز در سریال‌های تلویزیونی دلیران تنگستان و سمک عیار شرکت داشت و سپس به‌عنوان نویسنده-کارگردان مستندسازی را شروع کرد. در سال ۱۳۷۲ نخستین فیلم سینمایی خود به نام «زینت» را ساخت که در بخش هفته منتقدین جشنواره کن ۱۹۹۴ به نمایش درآمد و حالا بعد از سال‌ها، بار دیگر با ساخت و اکران فیلم بلند داستانی «برگ جان» به این سینما بازگشته است.  

شما بعد از سال‌ها مستندسازی بار دیگر به سینمای بلند داستانی بازگشتید. چرا بین این دو ساخته، یک فاصله بیست‌وچند ساله ایجاد شد؟

شاید بین ساخت این دو فیلم، فاصله زمانی زیادی پیش آمده باشد، ولی من در همه این‌سال‌ها هیچ‌گاه بیکار نبوده‌ام و دراین فاصله چند فیلم مستند ساخته‌ام و چند جلد کتاب هم منتشر کرده‌ام، ولی درواقع یک منبع الهام باعث ساخت این فیلم و بازگشت من بعد از بیست‌وچند سال دوری به این سینما شد تا دومین فیلم داستانی بلند سینمایی‌ام را بسازم.

از ایده شکل‌گیری فیلم‌نامه «برگ جان» بگویید.

ایده شکل‌گیری نوشتن فیلم‌نامه «برگ جان» به بیست‌سال گذشته برمی‌گردد. زمانی‌که فیلم مستندی درباره زعفران ساخته بودم، در آن‌زمان یک‌سری اتفاقاتی رخ داد که عاملِ نوشتن فیلم‌نامه و درنهایت ساخته‌شدن «برگ جان» بعد از ۲۰ سال شد، چون به‌نظرم اتفاقات بامعنایی آمد و پژوهش کردم و فیلم‌نامه را نوشتم.

موقعیت‌های این فیلم بیرونی و در زمین زعفرانکاری در حوالی شهرستان بجستان اتفاق می‌افتد که شاید از این‌نظر این فیلم برای خراسانی‌ها جذابیت بیشتری داشته باشد.

با توجه به موضوع فیلم‌نامه که در بخش‌هایی از آن به داشت و برداشت زعفران اشاراتی داشتید، این فیلم‌نامه ظرفیت ساخت مستند دیگری را با این موضوع نداشت؟

این بخش از فیلم را که شما به آن اشاره کردید، جزیی از داستان فیلم است و همه قصه فیلم را دربر نمی‌گیرد و اساساً محور و مسئله اصلی آن نیست، فقط اتفاقات در یک زمین کاشت زعفران رخ می‌دهد. درخصوص بخش دوم سؤالتان هم باید بگویم از ابتدا هم قصدی برای ساخت مستند نداشتم، چون دلم می‌خواست داستانی بلند با توجه به اتفاقاتی که در فیلم شاهد آن هستید بسازم. من در این‌کار سعی کرده‌ام روابط آدم‌ها با یکدیگر را به تصویر بکشم و قصدی برای نشان دادن مراحل کاشت و به ثمر رسیدن زعفران نداشتم.

از آنجایی‌که داستان فیلم شما در شهرستان بجستان رخ می‌دهد، بازیگران شما هم بالطبع باید به این لهجه صحبت می‌کردند، ولی ظاهراً آن‌طورکه باید، نتوانسته بودند در اجرای لهجه موفق عمل کنند.

نه اتفاقاً به‌نظرم این لهجه به‌خوبی از کار درآمده بود و حتی خیلی از دوستان ما که با این لهجه آشنایی دارند، معتقد بودند که این لهجه خیلی خوب اجرا شده است. چون ما در این کار مشاوری داشتیم از اهالی بجستان که ادیب بود و در آنجا تدریس می‌کرد و همه گفت‌وگوها توسط او هدایت می‌شد.

ضمن این‌که بد نیست بدانید که کسی مثل سعید پورصمیمی‌در سینمای ایران به کسی‌که در اجرای لهجه‌های مختلف متبحر است شهرت دارد و به‌نظر من هم به‌خوبی توانست از پس نقش و لهجه بربیاید.

بد نبود اگر بیشتر از این به تاریخ شهرستان بجستان توجه می‌کردید.

نه! من در این فیلم دارم داستان روابط آدم‌ها با هم را نشان می‌دهم. قرار نبود چون داستان در این شهر می‌گذرد، بخواهم قصه را کنار بگذارم و به تاریخ بجستان بپردازم. اصلاً غالب فیلم چیز دیگری بود و فقط در بافت داستان مجبور بودیم بخشی از جغرافیا و شخصیت‌ها را نشان بدهیم.

چرا برای این‌کار از بازیگران محلی استفاده نکردید؟

ما در این‌کار از بازیگران محلی هم استفاده کرده‌ایم. از آنجاکه بازیگری یک حرفه است، نمی‌شد از بازیگر غیرحرفه‌ای استفاده کنیم. جاهایی از کار به یک بازی کاملاً تکنیکی نیاز داشتیم و باید از تجربه یک بازیگر حرفه‌ای استفاده می‌کردیم.

فیلم‌های شبیه «برگ جان» که ما در بخش‌هایی از آن شاهد جغرافیایی متفاوت ازآنچه همیشه دیده‌ایم، هستیم، چه ویژگی‌هایی دارد و تا چه‌اندازه می‌تواند برای مخاطب عام جذابیت داشته باشد؟

اگر درست به آن پرداخته شود، خیلی. خوشبختانه مدتی است که فیلم‌سازی از طبقه متوسط و آپارتمان‌نشینی و فضاهای شهری فاصله گرفته است و این گستره جغرافیایی، سینما را گسترده‌تر کرده است. ما با ساخت این‌گونه فیلم‌ها می‌توانیم پهناوری کشور را برای تماشاگر نشان بدهیم. از آنجایی هم که این فیلم یک مضمون فرهنگی ملی دارد، از این‌نظر تا حدودی با دیگر ساخته‌هایی از این‌دست متفاوت است که من امیدوارم فیلم‌سازان دیگر هم به ساخت داستان‌هایی از گوشه‌وکنار سرزمین‌مان مبادرت کنند تا مخاطب هرچه بیشتر از دریچه دوربین و پرده بزرگ سینما به کشورمان نگاه بهتری بیندازد.

تصور می‌کنید این نوع ساخته توانسته است با مخاطب ارتباط برقرار کند؟

بله، همان‌طورکه قبلاً هم گفتم، به‌شرط این‌که این‌گونه آثار درست معرفی شوند، می‌توانند مخاطبان خاص خودشان را داشته باشند. هرچند این‌روزها استقبال عمومی‌ به‌سمت فیلم‌های مفرح است و این کمی‌ کار را سخت می‌کند، چون متأسفانه فروش این‌گونه ساخته‌ها هم به‌خاطر مخاطبان خاصی که دارد، معمولاً با مشکلاتی همراه است.

چگونه می‌شود ذائقه مخاطبان را برای دیدن داستان‌هایی خارج از پایتخت تغییر داد؟

مطمئناً تغییر ذائقه مخاطبی که سال‌هاست فقط فیلم‌هایی را دیده که در تهران ساخته شده و داستان‌هایش فقط در حال‌وهوای پایتخت اتفاق افتاده، خیلی سخت است، از آنجایی‌که ساختار سینمای ما الان دوقطبی شده که یک قطبش سینمای تجاری است و سمت دیگر آن، سینمای دولتی است، معمولاً این مدل سینما اقبال چندانی ندارد.

منبع: روزنامه قدس

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.