۵ دی ۱۳۹۶ - ۱۴:۲۱
کد خبر: 580999

ساری- دیگر واجب شد پاک کن ذهنم را بردارم و دست به کار شوم! بس که این مدت، حالِ روزگار، صریح و مغموم و عجیب بوده! بس که غصه خوردیم!

قدس آنلاین - گروه استانها - رقیه توسلی: پس، بی حرفِ اضافه و بی مقدمه چینی به راه می افتم... کجا...؟ سمتِ دریای شلوغِ ذهنم...

گرانی ها را اول پاک می کنم. بعد با تأمل به سقف دودی آسمان زُل می زنم و پاک کن ام را با قدرت می کشم روی چرک و چیل هوا، روی ترافیک، روی ماسک های خاکستری که اندکی قبل روشن بودند. روی دست هایی که این روزها با چند کلیک - بازار - داغ می کنند. بازار شایعه را.

بعد سراغِ خیابان خواب ها و زلزله زدگان می روم، همین زمستان. همین حالا که استخوان هایشان دارد می سوزد و می ترکد. تا گوش شوم برای آنچه که می خواهند؛ اگرچه می دانم این مردمان نجیب، جز سرپناه و گرما توقعی ندارند.

پاک کن ام را می کشم روی چادرها و کانکس ها و آوار را از کرمانشاه پاک می کنم و دور می شوم.

بعد، از دست ساقی ها و قهوه خانه نشین ها، سیگار و قلیان را پاک می کنم... از زبان سیاستمداران، وعده و فریب و ادعا را... و با یک اسبِ خورجین دار در شهرها می گردم و به هر مهدکودکی کتاب می رسانم و به آدم های موبایل باز، پاک کن ام را تعارف می کنم...

یکنفس تا خانه سالمندان می دوم بعد. تا چروک ها و غم های زنان و مردان دردمند سرزمین ام را پاک کنم. تمام دلمردگی ها و اشک هایشان را.

پاک کن ام را بعد با خودم می برم تا داروخانه ها... ارقام داروها بالاست... می دانم اوضاع یک کارگر ساده ی بیمار، چقدر نابهنجار است! و مریض های خاص، روزانه با چه ریال های بزرگی دست به گریبان اند! و بی رخصت، قیمت های گران را پاک می کنم...

چشمم که می خورد به ساعت، آنوقت برمی گردم به آشپزخانه و پاک کن ام را در جامدادی ذهنم رها می کنم تا فردا... باید لباس ها را بشویم و شام بپزم و چای دَم کنم... بی گمان، فردا برای زیباتر کردن جهان، سرپاتر و امیدوارترم...

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.