ساری- بند بند هستی مان، یار را می خواهد... زنده ترین نام را... هم او را که ظهور می کنیم با زمزمه اش، هربار... جمعه ها و تمام روزهای منتظر را...

قدس آنلاین - گروه استانها - رقیه توسلی: هم او را که از نسیان و غفلت مان درمی گذرد بی منّت... هم او را که بر پوچی مان، بزرگوار است و سودا زده ها را نمی راند...

تار و پود قلب مان، دیدار می خواهد... آیتی را که نسل هاست از عصیان و تلخی مان درمی گذرد... هم او را که ربّناهایش مجلّل است... غریبانه... پُراشک... با سوز و گداز... هم او را که در مُلکِ ناخوبان، پرهیزگار و امام است...

با هوشیارترین جملات هم که به پای بوس پنج شنبه ها بیاییم، باز مست ترین و مدهوش ترین واژه ها دوره مان می کنند! باز مجنون و آرام و ناآرامیم! باز بی اختیار در حلاوت جمعه گم می کنیم زمانه را! در حلاوت جمعه ی موعود!

انگار هلهله می شود در سینه مان، رو به پگاه هفتمین روز عشق!

با نگاهی تَر، انگار باز مسافر پنج شنبه ایم... با شکوهی که پُراز آشوب است... پُراز آری و خیر... رو به جلال و جبروتی که مُهرِ مهربانی می کوبد... رو به سکوت و مظلومیتی که جهان را نادم و توبه خواه می سازد...

سوگند به عشق که طلوع می خواهیم... عبدترین رسول حیّ را... سوگند به دَم و بازدمِ آفرینش که سبزترین روز تقدیر را چشم به راهیم... بارانیم... و نسل هاست حوالی جمعه ها - از گل نرگس - عنبیه برنمی داریم با نجوای «اللهم عجّل لولیک الفرج».

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.