جمعه ای که گذشت مصطفی مستور به دعوت «شهر کتاب» به مشهد آمد تا آخرین مجموعه داستانش با عنوان «زیر نور کم» را برای مخاطبانش امضا کند. او به مخاطبانش گفت: امروز فقط میخواهم به سؤالات شما پاسخ دهم. اگر برای یک خواننده، دیدن نویسنده اتفاق بزرگی است، برای یک نویسنده هم گپ زدن راجع به آثارش با مخاطب، لحظات خوبی را رقم میزند.

هنرمندان تجربه‌های کلیشه‌ای را تکرار می‌کنند

قدس آنلاین- مصطفی مستور بازهم به مشهد آمد تا به بهانه امضای آخرین اثرش مقابل مخاطبانش بنشیند و با آنها گپ بزند.  
جمعه ای که گذشت مصطفی مستور به دعوت «شهر کتاب» به مشهد آمد تا آخرین مجموعه داستانش با عنوان «زیر نور کم» را برای مخاطبانش امضا کند. او به مخاطبانش گفت: امروز فقط میخواهم به سؤالات شما پاسخ دهم. اگر برای یک خواننده، دیدن نویسنده اتفاق بزرگی است، برای یک نویسنده هم گپ زدن راجع به آثارش با مخاطب،  لحظات خوبی را رقم میزند.  
 

او در این نشست صمیمانه از فراز و فرودهای نویسندگیاش گفت، از منفعل بودن زنان داستانش، تکرار شدن شخصیتهای داستانش، تحولات ذهنی و روحیاش در طول سهدهه نویسندگی، از جذابترین شخصیت داستانی که خلق کرده و بر دل خودش نشسته، از ترسهایی که در همه عمرش گریبانش را گرفته و هنوز دست از سر او برنداشته، از سؤالهای بیجوابی که آنقدر بیجواب ماندهاند که حالا همهشان شبیه به هیولایی در ذهنش شدهاند.   

او با طمأنینه در مقابل مخاطبانش اعترافات تکاندهندهای کرد و در آخر هم خبر انتشار رمان دیگری را به همه داد.

اما جذاترین حرفهای او صحبتهایش درخصوص تفاوت دیدگاهش درباره زنان بود؛ اتفاقی که در ذهن و روح او افتاده و باعث شده دست به قلم ببرد و حالا بهگونهای دیگر درباره «زن» بنویسد.

مستور گفت: پیش از این زنها در داستانهای من منفعل بودند و کاری انجام نمی‌دادند جز اینکه پرستش شوند. آنها در داستانهای من فقط دوست داشته میشدند. زنها همیشه در سمت روشن و پاک زندگی‌ام بودند و چون مدیریت جهان دست زنها نبوده و هر اتفاقی در تاریخ رخ داده مسبب آن مردها بودهاند، پس این کارنامه که بهنظر من کارنامه موفقی هم نیست، متعلق به مردهاست.   

تفاوت دیدگاه درباره «زن»

نویسنده «روی ماه خداوند را ببوس» اما بعد از گذشت نزدیک به سهدهه از عمر داستاننویسیاش نگاهش نسبت به زنها عوض شده است. او با گفتن این جمله خبر انتشار مجموعه داستانی را داد که زنهایش فعالیت اجتماعی دارند، در جامعه تأثیرگذارند و کنش اجتماعی دارند.

نویسنده «سهگزارش کوتاه درباره نوید و نگار» در ادامه در پاسخ به پرسشی درباره اینکه چقدر از داستانهایش نتیجه تجربه زیستی او هستند، گفت: نویسنده در ابتدای راه نویسندگی از تجارب زیستیاش مینویسد و من هم از این قاعده مستثنی نبودم، اما با مطالعه و مخصوصاً تامل و تدبر، اتفاقهای دیگری برای ذهن یک نویسنده رخ میدهد و او را به دریافتهای تازهای از زندگی میرساند. من در نتیجه این تأملها نسبت به زندگی بدبین شدم و هنوز نمیدانم این بدبینی من نتیجه تجربه زیستی من است یا با تأمل درباره ذات زندگی در من بهوجود آمده است.

او ادامه داد: گذشت زمان من را مطمئن کرده که بخشی از بدبینیها نتیجه پرسشهایی است که از بچگی در ذهن من بهوجود آمده است. من بزرگ شدم اما به این سؤالات پاسخ واضحی داده نشد و همپای من بزرگ شدند و حالا این سؤالات با گذشت زمان تبدیل شدند به هیولاهایی در روح من.

مستور ادامه داد: البته نمیشود به همه سؤالات زندگی پاسخ داد. بهنظرم انسان کوچکتر از آن است که مفهوم زندگی را درک کند، چون زندگی عمیقتر و پیچیدهتر از آن است که به چشم بیاید. نویسنده «چند روایت معتبر» با این اعترافات به مخاطبش اعلام کرد بهشدت از زندگی میترسد. او گفت: آنقدر از زندگی میترسم که سعی میکنم از گوشهوکنار زندگی حرکت کنم. ترجیح میدهم کارهای بزرگی را که از عهده مدیریت آنها برنمیآیم انجام ندهم، چون فکر میکنم اگر زندگی ذرهای لذت به انسانها بدهد، دهبرابر رنج را به آدمها تحمیل میکند. بنابراین دنبال لذتهای زندگی نیستم. اگر جایی موفقیتی کسب کنم دلخوش نمیشوم، چون تحمل رنجهای فراوان پس از این لذت را ندارم.  

مستور در ادامه اعترافاتش گفت: همین ترس باعث شد تا بهدنبال هنر فیلمسازی نروم. روحیه این را نداشتم که با گروهی از آدمها کار کنم و فیلم بسازم، اما بهخاطر ترسم ترجیح دادم با قلم و کاغذ کنار بیایم. بنابراین شروع کردم به نوشتن و خلق کلمه در قالب داستان.  

سینمای فرهادی اندیشه ندارد

«با همه ترسهایی که بر ذهن و جان شما سایه افکنده است، برای چه می نویسید؟» این سؤال یکی از مخاطبان آثار مستور از او بود.

آقای نویسنده پاسخ داد: مینویسم تا رنج را برای آدمهای اطرافم هموار کنم، چون میدانم آدمهای اطرافم مشترکات زیادی با من دارند و همه سؤالاتی که در ذهن من چرخیده، در ذهن آنها هم وجود داشته است. بیتردید بسیاری مثل من درمورد خدا و هستی سؤالاتی در ذهنشان دارند که من نمیتوانم پاسخی شفاف به این سؤالات بدهم، اما کتاب «روی ماه خداوند را ببوس» را برایشان نوشتم. اگرچه این کتاب پاسخی قطعی به سؤال نیست، چون این سؤالات با خواندن حل نمیشوند و انسانها قادر نیستند به معماهای زندگیشان قاطعانه پاسخ دهند. آنها مجبورند کتاب بخوانند تا این رنج نداستن را راحتتر تحمل کنند.  

مصطفی مستور در پایان جلسه در پاسخ به این سؤال که سمتوسوی ادبیات را چگونه میبیند و چه آیندهای برای این ادبیات متصور است، گفت: من پاسخ این سؤال را درباره هنر میدهم نهفقط ادبیات. بهطور کلی هنر ما فاقد اندیشه است. هنر امروز مخاطب را وادار به تأمل نمیکند و دریچههای تازهای مقابل چشمان مخاطب باز نمیکند، چون هنرمندان تجربههای مکرر کلیشهای را در آثارشان تکرار میکنند.

مستور علت خلق نشدن شاهکارهای ادبی و هنری را مربوط به کوچک بودن هنرمندان دانست. او گفت: شاهکار هیچگاه خلق نمیشود، مگر اینکه آفرینندهای بزرگ داشته باشد. مگر میشود از آفرینندهای بزرگ اثری حقیر منتشر شود؟ فیلمنامهای که یکساعته نوشته میشود در ذهن مخاطب ماندگار نمیشود و فیلمنامهنویسی که داستان نمیخواند و نمیداند جامعهشناسی و روانشناسی چقدر میتواند به او کمک کند، نمیتواند رشد کند. این سینما نهتنها کمکی به ما نمیکند، بلکه سلیقه ما را هم تنزل میدهد. ویترین سینمای ما اگر آثار اصغر فرهادی باشد، باید گفت سینمای او شاید جذاب باشد، اما در آن اندیشهای دیده نمیشود.

منبع: روزنامه قدس

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.