«بی کتابی» نوشته محمدرضا شرفی‌خبوشان توانست در دهمین دوره جایزه ادبی جلال آل‌احمد برگزیده این جایزه در بخش رمان شود. داستان کتاب نشات گرفته از یک جریان تاریخی است. جریانی که به گفته نویسنده اسنادش در تاریخ موجود است. در زمان مظفرالدین شاه، کتابدار سلطنتی؛ لسان‌الدوله، ۵ هزار نسخه خطی و کتاب نگارگری بی‌مانند را به کمک برخی از افراد داخلی و خارجی از کتابخانه سلطنتی خارج کرده به تاراج می‌برد.

ادبیات باید انسان را به وظایف و تعهداتش آشنا کند

قدس آنلاین- «بی کتابی» نوشته محمدرضا شرفی‌خبوشان توانست در دهمین دوره جایزه ادبی جلال آل‌احمد برگزیده این جایزه در بخش رمان شود. داستان کتاب نشات گرفته از یک جریان تاریخی است. جریانی که به گفته نویسنده  اسنادش در تاریخ موجود است. در زمان مظفرالدین شاه، کتابدار سلطنتی؛ لسان‌الدوله، ۵ هزار نسخه خطی و کتاب نگارگری بی‌مانند را به کمک برخی از افراد داخلی و خارجی از کتابخانه سلطنتی خارج کرده به تاراج می‌برد.  
درباره جایزه ادبی جلال، داستان «بی کتابی» و نویسندگی با محمدرضا شرفی خبوشان گفت‌وگو کرده‌ایم، که می‌خوانید.
این نویسنده پیش از این رمان‌های «عاشقی به سبک ون گوگ» و «موهای تو خانه ماهی است» و مجموعه داستان «بالای سر آب‌ها» را منتشر کرده بود.  

فکر می‌کردید کتاب شما برنده جایزه جلال شود و وقتی متوجه شدید حس و حال شما چه بود؟

نه چون واقعا نمی‌شود جوایز ادبی و داوری‌ها را پیش بینی کرد. هر جایزه و داوری آن بستگی به نگاه مجموعه داوران آن جایزه دارد و برای هیچ کس قابل پیش بینی نیست. برای همین من پیش بینی نمی‌کردم کتابم برگزیده شود. اما از اینکه این جایزه را گرفتم احساس خوبی دارم چون به نظرم جایزه جلال جایزه مهمی‌است و به نوعی مهم‌ترین جایزه در حیطه ادبیات داستانی کشور ماست که  کتاب سال جمهوری اسلامی‌در زمینه ادبیات داستانی و رمان و تلقی می‌شود. این جایزه به نوعی اعلام این است که عده‌ای از متخصصان و کسانی که در زمینه شناخت ادبیات داستانی تبحر دارند تولیدات یک سال را بررسی می‌کنند و با این انتخاب به مخاطبان شان پیشنهاد اثر خوب و نویسنده خوب را بدهند و شعف من به این خاطر است که این کتاب به هموطنانم پیشنهاد شده که کنجکاوی آن‌ها را بر انگیزد که چرا این اثر برگزیده شده است.  

بهتر است با این دید نگاه کنیم که هر جایزه‌ای پیشنهاداتی می‌دهد و ما می‌توانیم به این پیشنهادات توجه کنیم. در همه جای دنیا نقش جوایز ادبی همین پیشنهاد دادن یک اثر به جامعه کتابخوان است و از این جهت برای من باعث خوشحالی است و از جنبه دیگر هم خاستگاه این جایزه برآمده از مردم است چون این جایزه را مردم حمایت می‌کنند و من در کشوری زندگی می‌کنم که به اثر نویسنده بها داده است.

 خیلی خوب است که پیشفرض‌ها را درباره یک جایزه ادبی  کنار بگذاریم و بعد از خواندن کتاب‌ها قضاوت کنیم. آرزو می‌کنم تعدد جوایز ادبی زیاد باشد. کشور ما به این حرکت‌های فرهنگی نیاز دارد تا به این صورت از آثار ادبی و تولیدات ادبی اش حمایت کند.

  پس به نحوه داوری این دوره جایزه جلال و اینکه به جز بخش رمان در سایر بخش‌ها  برگزیده‌ای اعلام نکرد، انتقادی ندارید؟

به هر حال  هیات داوران و برگزار کنندگان معیارهای خاص خودشان را دارند و بر اساس معیارها دست به انتخاب می‌زنند و  این سخت گیری روال همه جوایز ادبی است.  

سوژه «بی کتابی» درباره به تاراج رفتن فرهنگ ما و از بین رفتن ۵ هزار نسخه خطی است. چه طور شد که این مبنای تاریخی را بستر روایت داستان تان قرار دادید؟

اگر نویسنده تعهد داشته باشد موضوعی را انتخاب می‌کند که نیاز جامعه اش هست. او از چیزی می‌نویسد که به انسان‌های اطرافش و بهتر شدن زندگی شان کمک کند. نویسنده برای بیان این مسئله باید زحمت بکشد و تحقیق کند و زبان و نثر خاص خودش را پیدا کند.

من برای نوشتن «بی کتابی» دو سال وقت گذاشتم و بر ساخته شدن «بی کتابی» یک شبه نبود. هر سند و نوشته‌ای که در دوران قاجار و مشروطه در مورد به توب بستن مجلس و پیرامون واقعه غارت فرهنگی کتاب توسط لسان الدوله بوده فراهم کردم و آن را خوانده ام. در لحظه‌ای که مشغول تحقیق بودم  ابدا به تیراژ و نحوه انتشار آن فکر نمی‌کردم چون این افکار حتما مانع خلق اثر می‌شد.

من به عنوان نویسنده زحمتم را کشیدم و خوشبختانه اثر توسط مخاطب دیده شد. این کتاب قبل برگزاری جایزه جلال به سه چاپ رسید. تعدد چاپ‌ها نشان می‌دهد مردم به این کتاب بها دادند. در شبکه‌های مجازی و رسانه‌ها درباره اش صحبت شد و همه این‌ها به این دلیل است که من به عنوان نویسنده در جایگاه خودم وظیفه ام را بدون حواشی انجام داده ام.

در شرایطی که وضعیت نشر به گونه‌ای است که بسیاری از نویسندگان را در نوشتن بی انگیزه کرده، شما چه طور در این شرایط کتابی نوشتید که هم نیاز به تحقیق دارد و هم موضوع آن دغدغه جامعه ایرانی در طول قرون گذشته و مخصوصا سال‌های اخیر کشور ماست.

انگیزه نوشتن متکی به شخص خود نویسنده است و برآمده از اندیشه اوست. هر کسی وقتی در جامعه اش شغلی بر عهده می‌گیرد ابتدا باید راجع به آن فکر کند و وقتی به انجام آن ورود پیدا کرد بدون توجه به مسایل، حواشی‌ها و محیط پیرامونی وظیفه اش را به نحو احسن انجام دهد و با تلاش فردی اش به این باور برسد که او می‌تواند محیط را عوض کند. هیچ یک از ما عنصری جدا از جامعه نیستیم. من نویسنده اگر تعهد فردی را که بر دوشم گذاشته شده،  فراموش کنم و به دنبال بهانه گیری باشم اثری نمی‌توانم تولید کنم. ممکن است خیلی نقص‌ها و دلسردی‌ها پیرامون ما باشد اما این‌ها دلیل کافی و قانع کننده نیست که من قلمم را کنار بگذارم. اگر تیراژ کتاب کم است و یا صنعت نشر به مشکلاتی دچار است و مسایلی مثل کپی رایت و نحوه توزیع کتاب وجود دارد من می‌توانم با اتکا بر تعهد شخصی ام،  جانی به این وضعیت بدمم. اگر همه نویسندگان چنین احساسی داشته باشند مردم هم میل پیدا می‌کنند آثار را بخوانند. در همه طیف‌های جامعه اگر همین حس باشد جامعه دچار رخوت نمی‌شود و با این رویه جامعه دگرگون می‌شود. اما اگر من متوقع باشم و همان ابتدا توقع داشته باشم برای من کاری انجام شود این متوقع شدن است. ما باید خودمان را درون سیستم حس کنیم و مجموعه جامعه را از آن خودمان بدانیم و با بر عهده گرفتن وظیفه فردی مجموعه را به سمت توسعه و پیشرفت حرکت دهیم. این نگاه غلط دوگانگی و تفکیک بین مردم و دولت، از سمت روشنفکران بعد از مشروطه در افکار جا گرفته است. در حالیکه کشوری رو به سمت پیشرفت می‌رود که این تفکر تفکیکی را نداشته باشد و همه چیز را از آن خودش بداند چون همه اتفاق‌ها و مسایل جامعه ماحصل عملکرد تک تک افراد است.  

«بی کتابی» می‌خواهد همین نگرش را مورد نقد قرار دهد و ریشه و دلیل مشکل ما را در برهه تاریخی مثل دوران مظفرالدین شاه و به توب بستن مجلس در دوران مشروطه را به خاطر این ذهنیت تفکیکی می‌داند. در غارت ۵ هزار نسخه خطی و ارزشمند شاگرد دلال، وزیر، نماینده، کاسب، نوکر، کلفت و درشکه چی کمک کرده اند. وقتی لسان الدوله نسخه‌ها را به حوض می‌اندازد مخاطب دست همه افراد جامعه مظفرالدین شاهی را می‌بیند که کتاب‌ها را در حوض نابود می‌کنند. این مسئله نمادی است از پیکره جامعه و این که هر اتفاقی محصول جامعه است نه فرد و یا طیفی خاص. هر کاری حاصل اجتماع است و به نظر من وقتی که کسی حرف تفکیک جامعه را می‌زند خیر جامعه را نمی‌خواهد. خیر ما در این است که تفکیک را کنار بگذاریم و همدلی و یگانه بودن را ایجاد کنیم.

زبان و نثر متناسب با روایت داستان است. چه طور به این زبان رسیدید و در زمان نوشتن نگران برخورد مخاطب با این نثر نبودید؟

نثر کتاب غیر قابل درک نیست چون تغییرات چندانی نداشته است و گفتگوی مردم در ۱۳۰ سال پیش است. ضمن اینکه معتقدم  ساختار نثر در بافت کلام می‌تواند به فضاسازی کلی داستان کمک کند  و سرمایه ما در ادبیات داستانی نثر است. چیزی که می‌تواند به ما استقلال و هویت فرهنگی بدهد نثر است. علتی که مردم هنوز حافظ و سعدی می‌خوانند نثر و ساختار کلامی ‌این آثار است. این علاقه‌مندی مخاطب در طول تاریخ به نویسنده امروز پیام می‌دهد که نثر برایش مهم است. نثر می‌تواند محتوای با شکوه را به شکل شایسته خودش انتقال  دهد. شاید به دلیل همین بی توجهی نویسندگان به نثر بوده که ما در معرض هجوم‌ ترجمه قرار گرفته ایم وقتی نویسنده پیشنهاد جذاب و شیرینی در حوزه نثر ندارد مخاطب می‌بیند نثرترجمه و داستان‌های ایرانی یکی است، می‌رود سراغ داستان جذابتر و با افتخار می‌گوید رمان ایرانی نمی‌خواند بادی علت این مسئله را در کم‌کاری نویسندگان جستجو کرد. اما وقتی نویسنده‌ای ببیند نثری با هویت ایرانی او را دعوت می‌کند به خواندن و کلماتی تقدیم او می‌کند که هیچ نویسنده دیگری در هیچ جای دنیا این کار را نمی‌کند مخاطب با علاقه می‌رود سراغ رمان ایرانی. نویسندگان موظفند به خاطر احترام به مخاطب و علاقه اش در نثر کار کنند و آن را جدی بگیرند.

چون علاقه مردم به حافظ، سعدی، فردوسی و بیهقی به خاطر تلاش آن‌ها در کلمات و نثر است پس ما هم این تلاش را می‌کنیم تا محل اعتنای مخاطب واقع شویم. این مسئله باز هم به وظیفه فردی نویسنده بر می‌گردد که بتواند جامعه اش را عوض کند و روحی به جامعه و مردم کتابخوان بدمد.   نویسنده نباید اعتراض کند مردم کتاب نمی‌خوانند نویسنده اگر اثری ارزشمند ارایه دهد مردم آن را خواهند خواند.    

این مسئله چقدر مربوط است به کتاب نخواندن ایرانی‌ها؟

کتاب نخواندن و کم مطالعه کردن محصول تک تک جامعه است. نویسنده، معلم، دانش آموز، پدر، مادر و برادر و افراد جامعه با عمل شخصی شان تیراژ کتاب را تعیین می‌کنند. چه طور از یک شبکه اجتماعی این همه استقبال می‌شود چون مردم از آن اقبال می‌کنند و همه آن را برای هم تبلیغ می‌کنند اگر همه ما این چنین علاقه مندی خودمان را به کتاب به یکدیگر نشان دهیم حتما کتابخوانی گسترش پیدا می‌کند. ما باید این مسئله را وظیفه فردی خودمان بدانیم. نویسنده باید خوب بنویسد، معلم در سر کلاس خوب تبلیغ کند و به کتابخوان شدن دانش آموزتوجه کند.

پدر در خانواده کتاب دست بگیرد و بداند این مسئله در کتابخوانی بچه اش تاثیر می‌گذارد قطعا پدر و مادر کتابخوان بر بچه شان تاثیر می‌گذارند.

مهم‌ترین مسئله ادبیات امروز ایران چیست؟  

توجه به وضعیت انسان در جامعه است. ادبیات باید انسان را به وظایف و تعهداتش آشنا کند.   در آموزه‌های دینی هم سفارش شده به توجه ما به دیگری و خدمت به هم و رعایت احوالات انسان‌های دیگر. ادبیات می‌گوید انسان و رفتار و اندیشه اش موثر است. وظیفه اساسی ادبیات دمیدن روح زندگی در انسان است. علاقه مند کردن او به زیستن، فعالیت، نشاط و شادمانی و همه این‌ها در گرو خدمت کردن در حیطه اجتماع است چون به دست آوردن شادی محصول کار جمعی است. ادبیات مهم‌ترین وظیفه اش دمیدن روح زندگی در تک تک افراد جامعه است.

منبع: روزنامه قدس

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.