بسیاری از رویدادهای تلخ تاریخی را افرادی آفریده‌اند یا زمینه‌سازی کرده‌اند که ظاهراً لباس دشمن بر تن نداشته‌اند. این افراد، گاه در لباس دوست و مصلح اجتماعی و گاه در پوشش خدمت به ملت اما با نیت خیانت و رسیدن به مطامع خود، علیه مردم و کشور خود اقدام کرده‌اند.

قدس آنلاین-بسیاری از رویدادهای تلخ تاریخی را افرادی آفریده‌اند یا زمینه‌سازی کرده‌اند که ظاهراً لباس دشمن بر تن نداشته‌اند. این افراد، گاه در لباس دوست و مصلح اجتماعی و گاه در پوشش خدمت به ملت اما با نیت خیانت و رسیدن به مطامع خود، علیه مردم و کشور خود اقدام کرده‌اند.

* مثلث شوم

کودتای رضاخان میرپنج در سوم اسفند سال ۱۲۹۹ که با همدستی سیدضیاءالدین طباطبایی و ضلع سوم و اصلی مثلث یعنی دولت استعماری انگلستان به نمایندگی ژنرال آیرونساید انجام شد، یکی از نمونه‌های بسیار مهم و عبرت‌انگیز در تاریخ معاصر است.

رأس این مثلث، دولت استعماری و بی رحمی بود که در اوج دوره مشروطه و در حالی که قدرت و نفوذ امپراتوری روسیه پس از انقلاب اکتبر، دیگر وجود نداشت، به تنها بازیگر بزرگ و صاحب‌نفوذ در ایران تبدیل شده بود. دولت انگلیس در شرایطی که نهضت مشروطه به طور جدی در حال اثرگذاری در اداره کشور بود، از طریق عنصر خودفروخته و به اصطلاح منورالفکری مانند سیدضیاء طباطبایی که زمان نشان داد تا چه حد خودباخته فرهنگ غرب است و از سوی دیگر قدرت‌طلبی و حماقت عنصر بی‌سوادی مانند رضاخان میرپنج که عمرش را در جنگل‌ها و در میان قزاق‌ها گذرانده بود، توطئه‌ای را سامان داد که در عرض کمتر از سه چهار سال، افزون بر ساقط کردن سلسله قاجار، زمینه به قدرت رسیدن دیکتاتوری را فراهم کرد که سرسپرده دولت انگلیس بود.

پس از طراحی کودتا به وسیله ژنرال آیرونساید انگلیسی، قوای قزاق رضاخان در تاریخ ۳ اسفند ۱۲۹۹ با لشگرکشی به تهران، ادارات دولتی و مراکز نظامی را اشغال کردند. نزدیک به صد تن از فعالان سیاسی و رجال سرشناس بازداشت و زندانی شدند. احمدشاه قاجار و محمدحسن میرزا (ولیعهد) به کاخ فرح‌آباد گریختند و سپهدار رشتی (نخست‌وزیر) به سفارت انگلستان در تهران پناهنده شد.

نتیجه این کودتا، به نخست‌وزیری رسیدن سیدضیاء طباطبایی و وزیر جنگ شدن رضاخان بود که لقب سردار سپه را از سوی شاه بی‌اراده و کم سن و سال قاجار دریافت کرده بود.

* برنامه انگلیس برای رفرم سیاسی و فرهنگی در ایران

نکته مهمِ قابل توجه در این ماجرا، طراحی انگلیس برای روی کار آوردن سلسله و نظامی بود که نه تنها باید از خود هیچ اراده‌ای نداشته باشد بلکه باید کاملاً سرسپرده و به اصطلاح ذوب در فرهنگ غرب باشد؛ و چه کسانی بهتر از رضای میرپنج و ضیاء طباطبایی که هر دو، هم سرسپرده بودند و هم قدرت‌طلب!

برنامه انگلیس برای ایجاد رفرم سیاسی و فرهنگی در ایران، یک برنامه دقیق بود. رضاخانِ جاه‌طلب که مسعود کیهان، وزیر جنگ را برکنار کرده، خود جای او را گرفته بود خیلی زود همکار خود سیدضیاء را نیز کنار زد و با کمک و فشار سفارت انگلیس بر شاه بی‌اختیار و جوان قاجار، حکم نخست‌وزیری رضاخان نیز صادر شد. در سناریوی دقیق استعمار پیر، این پایان داستان رضاخان نبود. این دیکتاتور تازه به دوران رسیده، بهترین مهره برای اجرای تحول ساختاری و وارد کردن تجدد و فرهنگ غرب در ایران بود برای اینکه ایران را به عامل منطقه‌ای انگلیس و غرب در برابر قدرت رو به گسترش انقلاب سرخ، تبدیل کند.

دیری نپایید که در سال ۱۳۰۴ مجلس بی‌اراده شورای ملی با فشار رضاخان و در نبود محبوبیت مردمی برای سلسله قاجار، طی ماده واحده‌ای به نام سعادت ملت، «انقراض سلطنت قاجاریه» را اعلام کرد و از همین‌جا نام نهم آبان‌ماه برای پهلوی ماندگار شد.

* پوشیدن لباس تجدد با کشف حجاب!

رضاخان در کمتر از یک دهه و با حذف همه رقبا رویه خود را از دیکتاتوری به استبداد تغییر داد و پس از سفر سال ۱۳۱۳ به ترکیه و تماشای اقدامات آتاتورک در غربی کردن صورت و سیرت جامعه ترکیه، بیش از پیش شیفته تغییرات و حرکت به سمت دروازه‌های تمدن اروپایی شد. در رأس این تغییرات، بحث حجاب‌زدایی از جامعه بود که این کار از دربار و خانواده خودش آغاز شد و خیلی زود به صورت دستورالعمل در مدارس و سطح جامعه به اجرا درآمد. روسری از سر دانش‌آموزان برداشته شد و برخوردهای خونین با مردم بخصوص بانوان برای کنار گذاشتن میراث اسلامی خود یعنی «حجاب» آغاز شد که اوج آن را در واقعه خونین مسجد گوهرشاد می‌بینیم.

در این میان، مردم، علما و مراجع ساکت ننشستند و چهره‌هایی از جمله آیت‌الله شیخ عبدالکریم حائری یزدی، آیت‌الله سید یونس اردبیلی، آیت‌الله سید محمد تقی خوانساری، آیت‌الله حجت کوه کمره‌ای و... به مخالفت و اعتراضِ تند علیه پهلوی اول برخاستند. مطبوعاتِ مواجب بگیر و مبلّغ غربزدگی و تشکل‌هایی مانند کانون بانوان، دیگر بازوهای پهلوی در کنار خشونت انتظامی این حکومت بودند که تلاش می‌کردند «کشف حجاب» را به عنوان نماد تجدد و ورود به جهان مدرن مطرح کنند در حالی که همزمان، منورالفکران از فرنگ برگشته که تحت تعالیم فلسفه ماتریالیستی و جلوه‌های ظاهری تمدن غرب قرار گرفته بودند، در حال استخدام و رسوخ در صدر و ذیل حکومت و مناصب دولتی بودند.

بدین ترتیب، جامعه ایرانی باز هم ضربه را با آمریت استعمار خارجی از دست نیروهای خودباخته، خیانت‌پیشه و نادان داخلی خورد. مشروطه با همه شعارهای زشت و زیبایش مضمحل شد، سلطنت به پهلوی دوم رسید که آب و نان اروپا را خورده و پشت میز کالج‌های اروپایی تحصیل کرده بود و حالا آمده بود تا جامعه‌ای را که توسط پدر چکمه‌پوشش شخم زده شده بود، آماده پاشیدن بذرهای تمدن غربی ببیند اما در آستانه رسیدن به دروازه‌های این تمدن، مردم به رهبری روحانیت به پا خواستند و سرنوشت خود را به گونه‌ای دیگر رقم زدند.

منبع: روزنامه قدس

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.