حمیدرضا شکارسری «نمی‌دانم با شب‌هایم چه کنم وقتی در هیچ چایی حل نمی‌شود با هیچ سیگاری روشن نمی‌شود و در هیچ خوابی فرو نمی‌رود»*

قدس آنلاین- در گفتمانی متکی بر منطق حاکم بر زندگی روزمره انسان‌ها شاعران همیشه در اشتباهند! شعر نه تنها به هنگام «تجاهل العارف» بلکه در ذات خود حاصل نادانی آگاهانه و عامدانه شاعران است. آن‌ها گویا قوانین عادی علمی ‌را فراموش می‌کنند و حتی راه درست استفاده از زبان را نمی‌دانند!

او نمی‌داند که شب حل شدنی نیست آن هم درچای!

او فراموش می‌کند که شب با نور یک سیگار روشن نمی‌شود!

او متوجه نیست که شب به خواب نمی‌رود!

«حمید عبدالله‌زاده» آگاهانه و عامدانه، این بدیهیات را فراموش می‌کند. اما با چه هدفی و چرا؟ او براساس منطقی که بر متن شعر حاکم کرده است، نتیجه‌گیری و استنتاج می‌کند. در این گفتمان، شب، مجازی برای شب نشینان و شب بیداران و ابزار و ادوات شب نشینی است.

در این وضعیت شب می‌تواند همچون قند در چای حل شود و محو گردد. شب می‌تواند مانند شب نشینی بی خواب با سیگاری سرحال شود(به ایهام روشن شدن توجه فرمایید!)

«عبدالله‌زاده» با چنین تخیل و تصویرپردازی قابل تأملی یک شب طولانی تیره خسته کننده را به نمایش گذاشته است. شعر او یک اشتباه شیرین از آب درآمده است!

  • مردی که از ذهن پنجره رفت/ حمیدرضا عبدالله زاده/ فصل پنجم/ ۱۳۹۶/ صفحه ۱۲.
منبع: روزنامه قدس

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.