اهواز_ سید احمد موسوی جوان اهوازی که در سن بسیار کم شهرهای بسیاری در ایران را در پی رسیدن به خوشبختی و ساختن یک پای ثابت برای زندگی بی دغدغه، یکی پس از دیگری تجربه کرد، اما پس از گذشت چند سال و تجربه کردن فعالیت های کاری مختلف به این نتیجه رسید، اهواز و نقاشی هایش می تواند آرامش خاطر کاری را به او هدیه کند بازگشت به اهواز را ریسک زندگی خود قرار داد وعازم زادگاهش شد.

نمایشگاه آرزوها در پارک

قدس آنلاین_ گروه استانها_ مریم کروشاوی؛ اما زندگی پر فراز و نشیب این جوان که به احمد نقاش شناخته شده تنها به این موضوع خاتمه پیدا نمی کند. احمد هنگام بازگشت به اهواز نشانی از خانواده ی گرم سابق پیدا نمی کند، افراد خانواده هرکدام در پی زندگی بدون شباهت به قبل خود سرچرخوانده اند، پدری مبتلا به مصرف، مادری جدا از فرزندان و بی خبر از سرگذشت احمد و خواهر برادرانی که عاشقانه خواستار بازگشت احمد به خانه هستند اما میلی ندارند که نقاش جوان به این حرفه ادامه دهد زیرا معتقدند، زندگی از پس این فعالیت ها ساخته نمی شود، ولی احمد انتخاب خود را هدفی برای ادامه زندگی خود برگزیده و می خواهد به همه ثابت کند این راه درست است. احمد موسوی اکنون در پارک باغ معین اهواز مشغول به زندگی و نقاشی چهره های خندان، غمگین، بلاتکلیف و انواع شخصیت های مردم را انجام می دهد. سفارش می گیرد و زندگی می کند اما باز هم زندگی این هنرمند به اینجا ختم نمی شود و حالا، حالا ها کسی نمی تواند چگونه پایانی را برای آن پیش بینی کند؛ حتی خود احمد.

به چادر کوچک او که نگاه می کنم یک دنیا زندگی در آن می بینم، وسایلی که هر زن خانه دار، پسر جوان و یک هنرمند نیازمند است را در خود جای داده، چادر تک نفری که در آن انسان های زیادی با چهره های متفاوت با احمد زندگی می کنند. با وجود قرار گرفتن احمد در چنین موقعیتی باز هم از آینده و ساختن آن دست نکشیده، پای صحبتهایش که بنشینید خواهید فهمید شما برای زندگی خود کاری نکرده اید؛ برعکس کسی که زندگی احمد را خارج از گود برانداز می کند می گوید این جوان برای زندگی خود کاری نکرده است اما حقیقت امر چیزی است که آینده به احمد نشان می دهد

کارتن خواب ها علاوه بر خانه، خود را از دست داده اند 
سید احمد ابتدای صحبت های خود را با زل زدن به کارتن خواب های پارک و نشاندن باری سنگین از غم بر صورت خود، آغاز می کند و می گوید: هیچکس دوست ندارد کارتن خواب باشد، این اتفاقی است که سر زده وارد زندگی هر فرد می شود که منجر به از دست داد خانواده و ایجاد آوارگی است. شرایطی به برخی افراد فشار می آورند که فرد را وادار می کند که به اعتیاد رجوع کند که به گمان خود به آزادی روحی و جسمی رسیده اند؛ عقاید و نوع تفکر این افراد، زندگیشان را در این مرحله قرار داده است. کسی که محکوم به آوارگی است باید بداند چگونه با مشکلات سخت خود رو به رو شود تا چگونه مقاومت کردن در برابر اتفاقی که ناخواسته در آن واقع شده را یاد بگیرد. برخی ها با از دست دادن خود به طور فجیع در این وادی کارتن خوابی می افتند اما برخی دیگر فقط خانه و محبت خانوادگی را از دست می دهند و نه وجودیتشان را؛ هرکسی مشکلات خود را دارد فقط عده ای به طبع ظرفیت خود در برابر مشکلات از مشکلاتشان کوچکترند، آن ها نمی دانند که انسان هیچگاه ضعیف نیست و قدرتمند ترین است زیرا اگر چنین نبود در دنیا کاری صورت نمی گرفت.

مردم مدیون کسانی می شوند که شیوه زندگی را انتخاب می کنند
او ادامه می دهد: حتما زمانی می رسد که با ایجاد خوابگاهی برای بی خانمان ها به این قشر کمک کنم،
این موضوع آرزوی من نیست بلکه علاقه ی شخصی من است و تحقق آن نه دور است و نه زیاد عجیب؛ انتخاب و هدف من برای کمک به افرادی است که مانند من انسان هستند که چنین زندگی را خود انتخاب نکرده اند. هیچکس شیوه زندگی خود را انتخاب نکرده، آن هایی که انتخاب کردند، سرشناستراز بقیه مردم شدند و مانند ادیسون و اختراع برقش مردم را به خود مدیون کردند. بعضی ها هدف علم، برخی عشق و خیلی ها اهداف ناشناخته دیگر دارند اما من خیلی چیزها را انتخاب کردم که مانند زنجیره به هم وصل می شوند و روزی می رسد که به خاطر رسیدن به این زنجیره ها با من مصاحبه خواهید کرد و من در هر صورتی، کار و فعالیت خود را در چنین مکانی تغییر نمی دهم.
انعکاس، شاه کلید روزهای سخت
این نقاش از نوشتن کتاب خود در این روزها خبر می دهد و می گوید: در حال نوشتن کتاب خود به نام انعکاس هستم که محوریت آن را زنجیره ماورایی تشکیل می دهد که به قیمت جانم در حال نگارش این کتاب هستم. نه برای ثروت و نه برای شهرت دست به این کار زدم. مردم نیز زمانی این کتاب را می خوانند که به آن نیاز داشته باشند. فعلا صحبت خاصی از این کتاب نمی کنم جز این جمله که در کتاب من آمده و به معنی انعکاس، یعنی ذهن و فلسفه زندگی هر انسان که معنای اصلی انعکاس ذهن است و این جمله اینگونه است که: از گذشته کلید ساختن برای آینده را یاد گرفته ام، هرچه حالم سخت تر شود، کلیدم شاه کلید می شود). اگر به خواسته هایم رسیدم این کتاب با هزینه خود و بدون اسپانسر چاپ خواهد شد.
او به این سوال که قرار است چه اتفاقی رخ دهد تا به این همه خواسته برسی، اینگونه پاسخ می دهد و می گوید: قرار نیست چند اتفاق رخ دهد تا به خواسته هایم برسم، این انتخاب واحد من است که به قیمت جانم در حال مبارزه و رسیدن به آن هستم، این انتخاب همان انعکاس، که فلسفه ذهن من است.


خبرهای خوب زندگی احمد در راه است
خبرنگار خطاب به صحبت های احمد می گوید برداشت من از این فلسفه، اتفاق و انتخاب های بزرگی که از آن در حال صحبت هستی، مردن و نبودن است، که به حین نبودن، انسان به خواسته هایی که در این دنیا نرسیده، در دنیایی ماورایی خواهد رسید که در اینجا پاسخ احمد نقاش اینگونه مطرح می شود: برداشت هر شخصی از  صحبت هایی که می شنود با افراد دیگر متفاوت است که بستگی به تفکر فرد دارد. من از آینده خبر ندارم اما مطمئن هستم هرچه که هست بسیار خوب است. پشتوانه من برای تغییر زندگی، این شرایط و رسیدن به خواسته هایم فقط خدا است. صد در صد به خواسته های خود می رسم که نقاشی، اخلاق، ارتباطات با مردم و معاشرت این اتفاق خوب را در آینده خوب من رقم می زنند و قطعا تنها با سعی و تلاش من این خواسته ها محقق نمی شوند. مطمئن باشید که خبرهای خوبی در راه است
او در آخر درد و دل های خود به برگزاری نمایشگاه نقاشی دائمی و نه مقطعی اشاره می کند که حاکی از این امر است که هر هفته طرح های جدیدی از هنر طراحی را در آن به نمایش بگذارد و در فکر مکانی مناسب برای آن است. احمد با چشمانی پر از امید گویی که به تازگی سوت آغاز بازی زندگی اش را زده باشند خطاب به خبر نگار می گوید: حتما به شما و همکارانتان اطلاع خواهم داد که نمایشگاه من را پوشش خبری بدهید.
آدم را بر سر ذوق آوردن و آرزوی مصاحبه ای دیگر برای ثبت موفقیت های گفته شده، کار هرشخصی نیست اما احمد اینبار توانست خیلی ها را منتظر برای شهادت دادن به خوشبختی خود گذاشته است. او زندگی مرفهی ندارد اما مانند وزیران دوران طلایی مملکت صحبت می کند، کاری از دستش بر نمی آید اما می خواهد زندگی خود را متحول کند تا تاثیری بر محیط اطراف خود که باعث رسیدن به هدفش هستند، بگذارد. نه لیست بلند بالای خوش رنگ و لعاب دنیوی دارد و نه آرزوی پول می کند؛ فقط می خواهد جامعه دنیای خود را به گونه ای به تعالی برساند تا انتقام روزهای سختش را از دنیایی که با آن نامهربان بوده، بگیرد. زندگی در شرایط سخت و سپری کردن روزهای سخت تر از آن صبری ایوب می خواهد که باز هم امید و اعتماد به زمانه ای داشته باشی که مچ تو را در روزهای قبل، خوابانده است اما او قوی تر از همیشه قصد به میدان رفتن را دارد.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.