۱۰۰ روز از زلزله کرمانشاه می‌گذرد و ۱۰۰ روز زمان زیادی است برای اینکه بتوانیم اتفاقات بی‌شماری را رقم بزنیم، اما درباره زلزله متأسفانه آن گونه که باید و شاید کار نکرده‌ایم و اگر این در بر همین پاشنه بچرخد، باز هم این ماجرا همچنان ادامه خواهد داشت. ماجرای زلزله، مسئله‌ای پیچیده شده است.

قدس آنلاین- روز سوم زلزله که در سرپل ذهاب بودم، وقتی حجم بالای کمک‌های مردم به زلزله زدگان را دیدم با خودم فکر کردم‌ای کاش مردم به دستگاه‌های اجرایی اعتماد کامل داشتند و خدمت رسانی به زلزله زدگان به این دستگاه‌ها سپرده می‌شد تا شاهد بی نظمی‌ها و ناهماهنگی‌های فراوان نباشیم. معتقد بودم، بسیج مردمی می‌بایست در جمع کردن کمک‌ها اتفاق می‌افتاد، اما رساندن آن باید توسط نهادهای کمک رسان و مربوطه انجام می‌شد تا حالا با وضعیتی روبه رو نباشیم که خانواده‌ای یک کانکس کوچک هم نداشته باشد، ولی کانکس بزرگ همسایه‌اش را نشان بدهد و بگوید غیر از این یک کانکس دیگر هم گرفته است چون راهش را بلد است و حتی بشنویم که بعضی‌ها چند کانکس گرفته‌اند.

اینکه هنوز پس از ۱۰۰ روز هموطنانی را ببینیم که در چادر زندگی می‌کنند و از داشتن یک کانکس هم محروم هستند، تأسف آور است، اما بخش دیگر ماجرا این است که محلی‌ها معتقدند یک ماه دیگر به دلیل گرمای بالای منطقه سرپل هر کدام از این کانکس‌ها جهنمی خواهد شد که زندگی در آن ممکن نباشد و باید آن وقت به فکر تهیه یخچال و کولر برای زلزله زدگان باشیم و این حقیقتی است که آن را در نقاط مختلف سرپل دیدم. به یاد دارم در روستای تپه ماران مردی گوجه و بادمجانی را که خریده بود و آن‌ها را زیر سبدی دم در کانکس شان نگهداری می‌کرد، نشانم داد و گفت: «این‌ها دو روز این جا بمانند خراب می‌شوند و تازه بچه‌های ما مگر نیاز ندارند آب سرد بخورند؟ یا اگر گوشتی خریدیم باید آن را کجا نگه داریم؟»

در شهر سرپل با خانمی صحبت کردم که خود اهل کرمانشاه بود و عضو یکی از گروه‌های کمک رسان؛ او می‌گفت: «اینکه هنوز بعد از این مدت همچنان بعضی‌ها فکر می‌کنند باید برای این مردم کمک کرد خوب است، اماای کاش می‌دانستیم که باید برای این مردم کار آفرینی کرد نه اینکه هنوز هم فکر کنیم باید تُن ماهی و کمک هایی از این نوع به آن‌ها بدهیم.» او و گروهشان به گفته خودش در چند روستا بین زنان روستایی جوجه‌های تخمگذار اصلاح شده توزیع می‌کنند و یا به خانم‌هایی که خیاطی بلدند، چرخ خیاطی می‌دهند و کمک‌هایی که سرانجام آن باعث شود که خود خانواده‌ها زندگی بعد از زلزله خود را تأمین و اداره کننده.

مرد جوانی که راننده تاکسی بود، می‌گفت: «شکل نادرست کمک رسانی‌ها سبب شده است تا عزت نفس خیلی‌ها از بین برود و امروز خیلی‌ها چشمشان به دست کمک دهندگان است و این یک معضل است که جای تأسف دارد.»

در روستای تپانی یکی از مردان روستا از روند کند بازسازی‌ها توسط بنیاد مسکن گله مند بود و می‌گفت: «بعضی روستاها چون سپاه آن جا پایگاه دارد، بهتر به آن‌ها می‌رسند، ولی همه روستاها این گونه نیست.» در همان روستا البته با مردی هم حرف زدم که معتقد بود خود روستایی‌ها باید آستین بالا بزنند و خیلی منتظر کسی نباشند.

در مسئله زلزله سرپل ذهاب بحث آمار دقیق از آسیب دیدگان در هر روستا و میزان نهایی کمک‌های مورد نیاز در شکل‌های مختلف، مبحث مهم دیگری بود که نتوانستیم آن گونه که باید و شاید آن را مدیریت کنیم آن هم در روزگاری که باید آمار دقیقی از هر روستا و جعیت شهر داشته باشیم.

کوتاه سخن اینکه وقتی در زلزله‌ای با این وسعت از مدیریت درست آن در می‌مانیم، اگر روزی برای یکی از شهرهای بزرگمان زلزله‌ای اتفاق بیفتد، چه خواهیم کرد؟ فراموش نکنیم که در زلزله سرپل ذهاب به گفته فرماندار آن یعنی اکبر سنجابی تعداد کل واحدهای مسکونی آسیب دیده ۲۷ هزار مورد اعلام شد که ۱۲ هزار مورد آن بر اساس ارزیابی‌ها ۱۰۰ درصد تخریب شده بود.

منبع: روزنامه قدس

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.