فرهنگ پهلوانی در ایران قبل از اسلام هم پیشینه دارد که بعد از اسلام وارد فرهنگ عمومی ایرانیان می‌شود. این فرهنگ در همه صنوف هست و به ویژه در طبقات فرودست چون از بدن شان بیشتر کار می کشند گسترش بیشتری دارد. فتوت نامه‌ها که در هر صنفی نسخه مخصوصی دارد از نشانه‌های همین همه‌گیر شدن فرهنگ پهلوانی است. مرشد کامل حضرت علی(ع) است و پهلوان‌ها در هر صنفی به ایشان اقتدا می‌کنند.

گذر از سینمای پهلوی به سینمای پهلوانی

قدس آنلاین- خط تولید هنری در فرهنگ شرقی و ایرانی مبتنی بر دو محور تولیدات هنری مردانه (حماسی) و تولیدات هنری زنانه (عاطفی) است. این دوگانه حماسه و عرفان که در شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی نمود آشکاری دارد در هنر و ادبیات دیگر نقاط جهان هم وجود دارد و حتی در غرب هم بازتولید می‌شود، اما آنجا چون نگاه به عالم و آدم نگاهی اومانیستی است این دوگانه افول می‌کند. اینچنین است که در هالیوود سکس و خشونت جای عرفان و حماسه را در فرهنگ عمومی می‌گیرد.
میخواهیم همین دوگانه را در هنر اسلامی و یا شرقی بررسی کنیم. در مبانی ما نگاه به انسان اینچنین نیست و در ادبیات دینی به ویژه در نگاه شیعی این دوگانه حماسه و عرفان در قالب انسانهای کامل یعنی حضرت علی(ع) و حضرت زهرا(س) معنا پیدا کرده و بازتولید می‌شود.
فردوسی در شاهنامه تاریخ قبل از اسلام ایران را باز تولید کرده و به ایران بعد از اسلام منتقل می‌کند. فردوسی با رویکردی اسلامی، شیعی به گذشته نگاه می‌کند و با دیدگاهی توحیدی و خردورزانه اسطوره های ایرانی را بازآفرینی می‌کند. در فرهنگ عمومی ایرانی شاهنامه به شدت حماسی و عاشقانه است. بنابراین اگر بناست در فرهنگ ایرانی اثری هنری ماندگار شود باید به این دو عرصه توجه کند. باید به جنگ و حماسه به معنای عقلانی و درست آن و همچین به عشق و عاطفه به معنای حقیقی آن توجه شود.
فرهنگ پهلوانی از درون همین نگاه حماسی برمی‌خیزد و فقط بر اساس شاهنامه، ما می‌توانیم سال‌ها از نگاه فردوسی الگوگیری کنیم و نه تنها به بازتولید تکنیکی روایت فردوسی بپردازیم که با الهام گرفتن از محتوای شاهنامه آثار بدیعی را خلق کنیم.
فرهنگ پهلوانی در ایران قبل از اسلام هم پیشینه دارد که بعد از اسلام وارد فرهنگ عمومی ایرانیان می‌شود. این فرهنگ در همه صنوف هست و به ویژه در طبقات فرودست چون از بدن شان بیشتر کار می کشند گسترش بیشتری دارد. فتوت نامه‌ها که در هر صنفی نسخه مخصوصی دارد از نشانه‌های همین همه‌گیر شدن فرهنگ پهلوانی است. مرشد کامل حضرت علی(ع) است و پهلوان‌ها در هر صنفی به ایشان اقتدا می‌کنند. پهلوانان تاثیرات اجتماعی دارند و در جامعه مورد احترام هستند تا جایی که مردم حتی امنیت جان و مال و ناموس خود را به آنها می‌سپرده‌اند.
در تاریخ اجتماعی پهلوانان بعد از ورود به نیمه دوم صفویه و دوره قاجار نوعی افول می‌بینیم که باید روایت آن گفته شود تا از تکرار آن اجتناب شود. با ورود مدرنیته به ایران همه طبقات اجتماعی افول می‌کنند که این افول در دوره پهلوی ها به اوج خودش می‌رسد، چرا که روشنفکرها با ارائه قرائت ایران بدون اسلام تصمیم می‌گیرند به لایه‌های فرهنگ عمومی ورود کنند و اینجاست که فردوسی توسط رضاخان مصادره به مطلوب می‌شود. او حتی نام سلسله خود را هم از شاهنامه می‌گیرد و شروع به اشاعه شاهنامه با رویکردهای ملی‌گرایانه صرف می‌کند. در این زمان پهلوانان ضعیف شده هم به خدمت ساختار سیاسی می‌آیند و صنف لاتها به وجود می آیند. اولین کلاه شاپوها را همین‌ها روی سرشان می‌گذارند. چون تاثیرگذار هستند و طبقات اجتماعی فرودست هم از آنها تبعیت می‌کنند. در چنین فضایی روشنفکرها هم به کمک دیکتاتور می‌آیند و بعد از یک دوره واگذاری زمین و از دست دادن مرزهای سیاسی در دوره قاجار، مرز فرهنگی هم در دوره پهلوی شکسته می‌شود. در دوره رضاخان به حجاب حمله می شود و حریم زن که تولیدکننده فرهنگ عاطفی و عاشقانه است از بین می‌رود. از سویی دیگر فرهنگ حماسی شاهنامه نیز در دوره پهلوی ها زمین می‌خورد و در نتیجه یک اتفاق بد و مخرب برای فرهنگ پهلوانی رخ می‌دهد و مردمی که تا قبل از این به حماسه فردوسی علاقه داشتند به عرفان حافظ پناه می‌آورند و از رزم آوری به بزم‌جویی می‌رسیم. طبق یک پژوهش جالب که سال ۵۷ و قبل از انقلاب اسلامی انجام شده است و در پاورقی کتاب «واره» مردم شناس بزرگ دکتر مرتضی فرهادی آمده است، تعداد کتاب شاهنامه در روستاهای ایران که هنوز فرهنگ شان دست نخورده تر بوده بسیار بیشتر از شهرهای آن است.
البته حرکات اعتراضی مثل قیام میرزا کوچک خان جنگلی یا رئیسعلی دلواری و یا پیدایش حرکت نواب صفوی از حوزه علمیه یا ظهور جلال آل احمد و علی شریعتی در فضای روشنفکری این دوره را می توان برگرفته از همین فرهنگ پهلوانی دانست و تک مضرابهایی مثل ظهور پدیده جهان پهلوان تختی در فرهنگ عمومی اواخر دوره پهلوی نشان می‌دهد که امید مردم کاملا از بین نرفته است و جامعه ایرانی همچنان به حماسه روی خوش نشان خواهد داد.

با ظهور انقلاب اسلامی فرهنگ پهلوانی دوباره جان می گیرد. به طوری که بسیج را می توان بازتولید فرهنگ پهلوانی شاهنامه توسط حضرت امام(ره) دانست. ریشه کلمه بسیج همان «پسیچ» است که از شاهنامه گرفته شده است. بسیجی‌ها پهلوان زمانه خود هستند و در همه صنوف هم حضور دارند. رهبر کنونی انقلاب هم سعی بر عمومی و اجتماعی کردن همین فرهنگ پهلوانی دارند و به این شکل کلیدواژه‌هایی مانند جهاد اقتصادی، جهاد علمی یا جهاد فرهنگی را وارد فرهنگ عمومی می‌کنند.
فیلم سینمایی «لاتاری» را اگر از منظر ترویج فرهنگ پهلوانی بررسی کنیم، می بینیم که لاتاری از سینمای پهلوی رد شده و به سینمای پهلوانی انقلاب اسلامی رسیده است. در لاتاری که روشنفکران آن را مروج خشونت می‌دانند فقط یک گلوله شلیک می‌شود، اما در فیلم منتخب روشنفکران جشنواره از اول تا آخر قمه و قمه‌کشی و تیراندازی دیده می شود. چه اتفاقی افتاده است؟ یک گلوله پهلوان در لاتاری چون دقیق و هدفمند است مخالفان فرهنگ پهلوانی را اذیت می‌کند اما فیلمی سرتاسر خشن و خون آلود به عنوان الگو مطرح می گردد.
اگر به لاتهای سینمای روشنفکری امروزی نیز نگاهی دقیق داشته باشیم می بینیم که روشنفکرهای ما  لات و لوت هایی با «مغزهای کوچک زنگ زده» یا کپی آنچه تارانتینو در «پالفیکشن» روایت می‌کند می‌خواهند نه پهلوان‌هایی شبیه آنچه شاهنامه یا موسای «لاتاری» روایت می‌کند. اما فرمول فرهنگ عمومی ایران عشق مادرانه و حماسه پهلوانانه است. اگر امثال فردین هم در فیلم‌فارسی های قبل از انقلاب مورد رجوع قرار می‌گیرند به دلیل ترکیب هر چند ضعیف همین رگه‌های پهلوانی و عاشقانه است.
سینمای جریان روشنفکری در بهترین حالت در حوزه پهلوانی در همان «فردین» مانده‌اند. در حالی که فردین ها هم در عالم واقع در خود نماندند. فردین ها در همان قبل انقلاب اسلامی توبه کردند و عرق خوری و الواطی را ترک کردند و در راه امام خمینی و انقلاب اسلامی جان دادند. شهید «طیب حاج رضایی» که مربوط به قبل انقلاب اسلامی است. سینمای روشنفکری ما در فردین مسعود کیمیایی مانده است و حتی از او هم افول کرده و معتقد است باید به قبل از سینمای کیمیایی برگردد. سینمای روشنفکری در «ابد و یک روز» مانده است؛ یک «پهلوان پنبه»  که در نهایت زورش به خواهرش می‌رسد و یک کودک را مجبور می‌کند برایش جنس بگیرد اما جلوی خواهرزاده‌اش کتک می‌خورد. سینمای روشنفکری ما در «مغزهای کوچک زنگ‌زده» مانده است و از آن لذت می‌برد. جریان روشنفکری ما حاضر نیست سینمای ده‌نمکی را قبول کند و به هر حیله‌ای می‌خواهد بگوید مردم اخراجی‌ها را نپسندیده‌اند. اما ده‌نمکی با همه ایرادات تکنیکی‌اش به الگوی پهلوانی و عرفانی خودش رسیده است و رگ خواب مخاطب ایرانی در این زمینه را به دست آورده است. کیست که نداند، اخراجی‌ها سینمای ایران را در برهه ای از ورشکستگی نجات داد. در کف جامعه ایرانی و فضای اجتماعی پهلوان زیاد داریم اما در هنرهای دراماتیک  که جریان روشنفکری در آن اثرگذار است از آنجا که هنوز در حال و هوای  دوره پهلوی به سر میبرد این پهلوانی وجود ندارد یا خیلی کم رنگ است.  فرهنگ پهلوانی چون مسئله حل‌کن است نباید دیده ‌شود. در لاتاری همان اسپانسر اقتصادی داعش یعنی شیوخ خلیج همیشه فارس به مرز فرهنگی و ناموسی ما حمله کرده است. اما چون پهلوان فیلم واقعی است و مثل پهلوان‌ پنبه های روشنفکران نیست به ترویج خشونت متهم می‌شود. کدام خشونت؟ فقط یک تیر آن هم در آخرین لحظات فیلم شلیک می‌شود.
لاتاری در محتوای سیاسی هم موفق بوده و از مرزبندی‌های کلیشه ای سیاسی رد شده است. لاتاری آدم‌های آزاده از هر دو تیپ فکری اصول گرا و اصلاح طلب را دور هم جمع کرده است و یک همیاری غیر سیاست‌زده را در کار فرهنگی نمایش می‌دهد. بنابراین لاتاری یک پدیده اثرگذار است و تکرار آن می‌تواند فرهنگ پهلوانی را به اصل خودش برگرداند و از این منظر حتی از اخراجی‌ها هم چند پله جلوتر است، چرا که پهلوان لاتاری از مسجد برمی‌خیزد.

منبع: روزنامه قدس

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.