۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۷ - ۱۶:۴۷
کد خبر: 598503

پیش نوشت: روزی که تیم شَهرت پس از ۲۴ سال برود لیگ برتر، بی شک شیپور و هلهله در شهر، حرف اول را می زند و لباس های سرخی که هواداران بر تن می کنند...

قدس آنلاین - گروه استانها - رقیه توسلی: میان نوشت: وقتی از دسته یک، بالاخره بعد از ۳۴ هفته جنگندگی و هواداری جستیم، با یک مُچ بندِ «ببرهای مازندران را عشق است» برای آبان و یک پیشانی بندِ «نساجی قهرمان، پیروزی ات مبارک» برای گلی، زدیم به دل جمعیت.

بازار سلفی، داغ بود... قرمز شده بود، تنها رنگ شهرمان... ماشین سوار و موتورسوار و زن و مرد فریاد می کشیدند نساجی... کسی، رُبان می داد دست جمعیت... کسی بادکنک و شیرینی... عجیب حال شهرمان خوب شده بود... خوبِ خوب...

فوج فوج نوجوان و جوان، موج همنوایی براه انداخته بودند در پیاده رو. می گفتند: خبر تازه چیه و جواب می دادند: ای بابا، نمی دونی عاشقیه، عاشقیه!

و این وسط گل ترمه هم با چشم هایی درخشان، شعرها را تکرار می کرد. و روی بادکنکی که آبان با خوشحالی تکانش می داد نوشته بود جواد جانِ نکونام، عباس زاده ی قهرمان!

غرقِ خواندن سروصورت بنرهای شهر بودم و غرقِ اینکه چه حق الزحمه دلچسبی ست پیروزی، که گلی پرسید: خاله ای، نساجی یعنی چه؟

ابرو بالا داده توی دلم می گویم نساجی یعنی کارخانه... کارخانه ای که دیگر نیست و تلی از خاک  و خاطره اش مانده هنوز... می گویم سوتی که سال ها با زندگی هزاران آدم عجین بود و یک روز بی هوا گم شد... عزیزم، نساجی همان تندیس زن کارگر بافنده ای بود که دیگر نیست و مسئولانی که نتوانستند حافظ چرخ های تولید و ریسندگی صدساله شهرم باشند...

اما سکوت می کنم و خواهرجان به جایم جواب می دهد: نساجی یعنی فوتبال. تیم فوتبال.

و این دردناک ترین قصه کوتاهی بود که یک مازندرانی می تواند بشنود و هضم کند...

پی نوشت: شاید حق با خواهرجان باشد و این بار تیم محبوب نساجی قرار است کارخانه ای بشود که چرخ صنعتِ فوتبال، آنجا بچرخد...

و شایدِ دوم اینکه، سوت ها و کارخانه ها هم شاید به مرخصی می روند گاهی، و ما از آن بی خبریم!

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.