اهواز- او را از پشت شیشه، محصور شده در دستگاه های اکسیژن می بیند و صدای نفس هایش را با خطهای پایین و بالای مانیتور روبرو می شنود، باورش سخت است یکی از عزیزترین افراد زندگی اش دارد از دست می رود.

معجزه زندگی دوباره

قدس آنلاین- گروه استانها- طیبه قاسمی؛ او را از پشت شیشه، محصور شده در دستگاه های اکسیژن می بیند و صدای نفس هایش را با خطهای پایین و بالای مانیتور روبرو می شنود، باورش سخت است یکی از عزیزترین افراد زندگی اش دارد از دست می رود، آنچه از او باقی مانده به همت دستگاه های پزشکی است، همین چند لحظه پیش نجوای تلخ پزشکانی که از اتاق عمل شکست خورده بیرون می آیند را شنیده بود بیمار شما از دست رفت. باور اینکه دیگر قلبش نمی تپد سخت بود اما.

اجزای بدنم زنده اند

وقتی یک بیمار دچار مرگ مغزی می شود یعنی دیگر هیچ کاری برای او نمی توان کرد چون خون رسانی به مغز پایان یافته و این یعنی مرگ اما در همین مرگ می توان زندگی دیگری هدیه کرد، قلبش را وادار به تپش داشت و اجزای بدنش را بخشید، برای کسی که تازه عزیزی را از دست داده سخت است اما زنده بودن تمام این اعضا فقط چند روز بعد از مرگ فرمانده بدن امکان دارد، از دست نرفتن تالاپ تالاپ های یک قلب در جسمی دیگر یا بازگرداندن یک فرزند به خانواده ای که تمام لحظه های دردآور تو را تجربه داشته اند، فقط قسمت کوچکی از یک بخشش است.

از اولین اهدا عضو قریب به دو قرن می‌گذرد، ١٨٢٣ میلادی در آلمان بافت پوست یک نفر را به محل دیگر پیوند زدند و امروزه پیشرفت علم پیوند تمام اعضای بدن را نیز امکان پذیر کرده است.

در ایران پیوند اعضا فروردین ١٣٧٩ در مجلس شورای اسلامی به‌تصویب رسید، و عمل به آن ‌سال ١٣٤٧  با پیوند کلیه جوان ۲۴ ساله ای به زن ۲۷ ساله در طی ۷ ساعت کلید خورد.

از آن به بعد تلاش‌های زیادی شده است تا فرهنگ اهدا عضو در ایران جا بیافتد، اما هنوز آمار اهدای عضو نسبت به افرادی که دچار مرگ‌مغزی می‌شوند، بسیار پایین است و تمام این موارد نشات گرفته از اپیدمی نشدن این فرهنگ، دیر تشخیص دادن مرگ مغزی و فقدان امکانات تخصصی و بیمارستان‌های مجهز پیوند اعضا، است.

در خوزستان نیز چند سالی است که فرهنگ اهدا عضو رو به ارتقاست و مردم زیادی در کمپین بخشش اجزای بدن عضو شده اند و کارت اهدا عضو گرفته اند.

در روز جهانی پیوند عضو به سراغ جوانی می روم که بخت و اقبالش بلند بوده و به تازگی عمل پیوند داشته، رحیم سیلاوی به خبرنگار قدس می گوید: روزهای بعد از عمل را می گذرانم و بدنم ورم دارد و کمی درد می کند اما خوشبختانه شرایط جسمی خوبی دارم، کشاورز بودم اما مدتی است با سیاست های جدید شغلم را از دست داده ام، پرداخت هزینه های بیماری برایم سخت بود با ۳۵ سال سن به خاطر نارسایی کلیوی در هفته سه بار دیالیز می شدم و این مسئله علاوه بر وقتی که از من می برد هزینه های بالایی برایم داشت، قبل از پیوند زیر نظر کمیته امداد و بهزیستی روزگار می گذراندیم با این حال اوضاع مالی خانواده گی ما مناسب نیست و در این اوضاع با دست خالی، دیالیزی بودن من هم روزگار را برای خانواده ام تنگ کرده بود.

سیلاوی ادامه می دهد: از همان هویزه ۲سال و نیم درخواست کلیه به بیمارستان داده بودیم تا اینکه اطلاع دادند برای پیوند کلیه آماده باشیم، نوبت ما رسیده بود ۶ ماه در قرنطینه و ضدعفونی و کارهای دیگر گذشت و چند روز پیش عمل پیوند کلیه برایم در بیمارستان گلستان اهواز انجام شد.

او درباره هزینه های این عمل هم با بیان اینکه به جز هزینه هایی که برای آزمایشات انجام داده ایم تمام این عمل به صورت رایگان انجام شده است، عنوان می کند: وقتی در انجمن بیماران کلیوی ثبت نام کردم برای عمل و آزمایشات قبل از آن نیز به این انجمن رفته مسئولان آن کارها را انجام دادند، و من فقط ثبت نام کردم و بقیه کارها طبق روال انجمن پیش رفت، از خانواده ای که این کلیه را به منم اهدا کرده اند سپاسگذارم می دانم که خانمی اهل ایذه- باغملک بوده و دوست دارم بعد بهبودی به دیدن آنها بروم.

معجزه دوباره زیستن

وقتی برای اولین بار شنیدم برای اهدا عضو می توان داوطلب شد و دوستم می خواست عضو آن شود پیش خودم فکر کردم چرا این کار را می کند، اصلا خانواده او چطور راضی می شوند؟ یک تلنگر در از دست دادن خواهر کوچکم که از نارسایی ریه رنج می برد به من فهماند زیر خاک رفتن اندام های یک بدن آنهم در شرایطی که سالها بعد جز استخوان چیزی از آن باقی نمی ماند چه چیزی را در از دست ندادن عزیزانم کم می کند که نتوانم، قصه از دست رفتن عزیزان می تواند آنقدر تلخ باشد که روزهایت را خاکستری کند همه ما این را می دانیم چون در جهان کسی نیست که تا به حال این درد را تجربه نکرده باشد اما می توان به لحظه ای اندیشید که تولدی دوباره به اجزای وجودت و بیماری داد که مرگ را پذیرفته و تو معجزه اش می شوی برای دوباره زیستن.

خانواده نجاتی از آن معجزه ها بوده اند وقتی با فرزند ارشد بانو نجاتی که بعد از مرگ دو کلیه و کبدش را بخشیده اند همصحبت می شوم، صادق نجاتی می گوید: گلزار ولی پور مادرم اهل ایذه است بدون هیچ گونه درد و بیماری، شروع یک سردرد منجر به سکته مغزی اش شد، صدایش می لرزد؛ او را به بیمارستان شهدای ایذه بردیم با تمام تلاش ها مجبور شدیم به بیمارستان گلستان اهواز انتقالش دهیم اما خواست خدا و قسمت مادرم مرگ بود، چندین کمیسیون گرفته شد و با رضایت پدر و دایی هایم در حالی که هیچ کارت عضویتی نداشت اعضای بدنش را به سه نفر بخشیدیم.

وقتی از او می پرسم با تصمیم پدرت مخالفتی نکردین می گوید: وقتی فهمیدم و پیش پدرم رفتم دستانش را رو به آسمان گرفته بود و می گفت: خداوندا من به خاطر همسرم و در راه تو این کار را می کنم، چطور ما می توانستیم مانع ایثار و گذشت پدرم شویم این عمل خیرخواهانه و خداپسندانه جان سه نفر را نجات می داد و این برای ما کافی بود، امروز ۷ روز است که از مرگ مادرم می گذرد اما از ۳ روز گذشته که اهدا اعضای او انجام شده دوباره بودنش را احساس می کنم و این مرهمی برای تسکین قلبم ما شده.

نجاتی ادامه می دهد: صبح روز ۲۳ اردیبهشت مادرم در بیمارستان گلستان با زندگی خداحافظ کرد و ۸ شب همان روز کار انتقال انجام شده و روز بعد ساعت ۹ مادرم را به ایذه برگرداندیم، ساعات خاصی بود انگار خداوند تمام این ساعت ها را کنار هم قرار داده بود برای یک بازگشت، می دانم این کار از خودگذشتگی می خواهد اما حس نودوستی و همدلی را در انسان زنده می کند،  روزانه درصد زیادی از آدم ها دچار مرگ مغزی می شوند اما افراد کمی حاضر می شوند این کار را انجام دهند خود من کارت عضو نگرفته ام اما بازتاب این کار در زندگی ام باعث شده تصمیم به انجام آن بگیرم.

او درباره اینکه آیا پیشنهادی از طرف دلالان اعضا بدن به آنها شده یا نه توضیح می دهد:  صادقانه می گویم شرایط اقتصادی مناسبی نداشتیم اما به این فکر نکردیم که در قبال اهدای عضو مادرم مبلغی دریافت کنیم، در این زمینه پیشنهادی نداشتیم اما اگر بود هم فرقی نمی کرد و هرگز قبول نمی کردیم.

فرزند ارشد بانوی اهدا کننده در پاسخ به این سوال که آیا دوست دارد کسانی را که کلیه ها و کبد مادرش را در جسم خود جای داده اند از نزدیک ببیند، اذعان می کند: این بستگی به تمایل طرف مقابل هم دارد و تصمیم با آنهاست اما به عنوان پسر بزرگ کنجکاو به دیدن آنها هستم و از این موضوع استقبال می کنم.

برگشت امید

در همان بیمارستان گلستان و به همت انجمن بیماران کلیوی روز ۲۱ اردیبهشت یک پیوند کلیه دیگر انجام شده که متاسفانه موفقیت آمیز نبوده است، پسر یاسر دورقی بیمار دیگری که نیاز به کلیه داشته می گوید: پدرم بر اثر یک تصادف دچار دیابت شد و این بیماری قلب او را درگیر کرد اما بعد از آنژیو گرافی فهمیدیم بیماری به کلیه های او خورده و سه سال مجبور به دیالیز پدرم در خانه شدیم در انجمن بیمارستان گلستان برای پیوند هم ثبت نام کردیم تا چند روز پیش باما تماس گرفتند که برای پدرتان کلیه پیدا شده است.

او با صدایی که نشان از غم می داد، ادامه می دهد: متاسفانه عمل خوب نبود و بدن بیمار ما کلیه را پس زده بود در ابتدا شرایط خونی و ادرار مناسب بود اما یکی از رگ ها پاره شده و پزشکان را مجبور کرده بود کلیه را خارج کنند پدرم دوباره تحت دیالیز خون قرار گرفت و خوشبختانه در حال حاضر حالش مساعد است و دیالیز باید ادامه پیدا کند.

دورقی درباره میانبر تهیه کلیه هم به ما که از او پرسیده ام آیا درگیر مافیای فروش کلیه شده، جواب می دهد: یک بار طلاهای مادرم و ماشینم را فروختم تا کلیه بخرم، فروشنده را نیز پیدا کردیم اما دکتر حیاتی پزشک وقت بیمارستان بعد از آزمایشات به ما گفت کلیه قند ساز و در حال دیابتی شدن است و به درد پیوند نمی خورد، حدود ۸ میلیون خرج کردم اما به هیچ جایی نرسیدیم.

دو اهدا کننده در کل خوزستان

مسئول مرکز پیوند و فراهم‌آوری اعضای دانشگاه علوم پزشکی جندی شاپور اهوازبا ابراز تاسف از پایین آمدن آمار اهدا عضو به سال جدید، سال گذشته و همچنین تعداد اندک عمل پیوند عضو از مرگ مغزی در استان خوزستان؛ بیان می کند: امسال تا به امروز دو داوطلب، در کل سال گذشته ۱۵ مورد اهدا کننده داشته ایم که این نشان از افت  آن داشته چراکه دو سال قبل این آمار ۲۷ اهدا بوده است.

دکتر عباس چنانه در اشاره به اینکه کل ایران اهدا قلب انگشت شمار و اهدا ریه فقط در یک شهر است می گوید: در استان خوزستان تا به حال پیوندهای کلیه و کبد داشته ایم چراکه برای پیوند آنها شرایط لازم مثل جراح و امکانات قبل و بعد از عمل را داریم، امسال تا امروز دو اهدا کننده داشته ایم که یکی تصادفی و دیگری دچار خونریزی مغزی بوده است و کلیه ها و کبد های خود را اهدا کرده اند، البته این آمار خوبی نیست چون فرهنگ مردم ما متاسفانه هنوز شناختی درباره مرگ مغزی ندارند و امید به برگشت بیمار زیاد است، در همین هفته گذشته با وجود رضایت مادر مریض اطرافیان وی تا درگیری با بیمارستان پیش رفتند و اجازه اهدا ندادند و حتی کار به تهدید هم کشیده شد و متاسفانه دختر آنها دو روز بعد فوت کرد، درخوزستان جا انداختن این موضوع کمی سخت تر است ولی در استان های دیگر حتی با جمعیت کمتر اهداکنندگان بیشتری دارد و خانواده ها هم راحت تر رضایت می دهند.

او با بیان اینکه آمار اهدا نسبت به سال گذشته قابل سنجش نیست چون زمان زیادی از سال باقی مانده اما تا این لحظه همان دونفر بوده اند، اظهار می کند: امید به بازگشت بیمار باعث می شود اگر هم ثابت کنیم بیمار آنها برنمی گردد پرخاشگر و عصبانی شوند، چندروز بعد هم بیمار فوت می کند اما خانواده اش به این کار رضایت نمی دهند. در واقع نیاز است روی فرهنگ سازی در استان بیشتر کار شود، این فرهنگ سازی را در مدارس، عشایر، شوراهای شهر، مساجددانشگاه ها یا شورای محلی با برنامه هایی برای شفاف کردن مردم و آموزش پذیرش آنها داشته باشند، باور سخت این است گاهی تحصیلکرده های ما نیز از این موضوع ادراک درستی ندارند و روستائیان بیشتر اقدام به این کار می کنند.

ایجاد فرهنگ اهدا از کودکی 

چنانه می افزاید: باور نکردن مرگ مغزی مهمترین عامل بازدارنده برای رضایت خانواده هاست، آنها تصور می کنند هر لحظه ممکن است عزیزشان زنده شود و روحانیون استان خوزستان نیز هنوز به این قضایا ورود نکرده اند در حالیکه در دیگر نقاط ایران روحانیون با فعالان اهدا همراه هستند به طور نمونه در شیراز، در کهگیلویه و بویر احمد مرجع آنها و روحانیون کمک هم می کنند.

این مسئول با اشاره به اینکه در بیمارستان دفتری برای این اطلاع رسانی و مشاوره موضوع هست و ما با اطرافیان بیمار صحبت می کنیم تا بتوانیم آنها را مجاب کنیم که این کار نیک را تجربه کنند، خاطر نشان می کند: متاسفانه داریم کسانی که عنوان می کنند ما دخیل بسته ایم و یا فلانی گفته بیمار شما خوب می شود و ما نمی توانیم اعتقاد آنها را عوض کنیم، حتی درباره مردم محلی می توانیم از عشایر، شیوخ، معتمد محل و ... کمک بگیریم و از آنها بخواهیم در این زمینه تلاش خود را انجام دهند تا مردم به آگاهی بالاتری برسند، آموزش در مدارس برای کودکان هم مفید است وقتی در خانه ای فرزند در این باره صحبت کند والدین خود را به تفکر وامی دارد و اطلاعات آنها درباره مرگ مغزی بالا می رود و ممکن است کارت اهدا عضو را نیز پر کنند.

او اضافه می کند: یکی از ایام عید تصادفی در استان رخ داد که آسیب دیدگان مسافر بودند رضایت دادند تا این اهدا صورت گیرد در همان عید ما ۸ اهدا کننده داشتیم، و این کل آمار نمودار را بالا برد، در خوزستان ایذه و باغملک نسبت به شهرهای دیگر آمار بالاتری دارد و این به دلیل هماهنگی مردم در این منطقه و برخوردهای مناسب و فرهنگ سازی درست است و دید آنها را به موضوع بازتر کرده است.

پیوندها رایگان است

اما درباره مشکلاتی که برای پیوند عضو در استان خوزستان وجود دارد، او کمبود تختها برای بستری بیماران و پرسنل آموزش دیده را نام می برد و اضافه می کند: کمبود فضای فیزیکی داریم اما تجهیزات پیوند کلیه و کبد شرایط استاندارد را دارند و از این لحاظ مشکلی نداریم، ضمن اینکه پیوندهای کلیه، قلب و کبد رایگان انجام می شود و تمام داروهای آن تحت پوشش بیمه است.

چنانه از پرداخت هزینه های پرسنلی توسط وزارت بهداشت و درمان و بیمارستان با بیمه ها می گوید و عنوان می کند: پیوند عضو شرایط خاصی دارد و برای نگهداری عضو، و تحت نظر بودن بیمار و تخت های مورد استفاده این کمک هزینه انجام می شود،

به اعضای بدنمان فرصت دوباره دهیم

نحوه رضایت گیری از خانواده فردی که مرگ مغزی شده علمی است که در دنیا آموزش داده می شود، فرهنگ اهدا به شدت در حال تغییر است و صنعت آن نیز رو به پیشرفت تا آنجا که یک پزشک ایتالیایی ادعای انجام پیوند سر را کرده شاید امروز این ایده کمی دور از عقل باشد اما افق پیش روی انسان در چند سال آینده پزشکی است، بهتر این است تا چرخ قطار علم پیوند اعضا، سرعت پیدا نکرده و هنوز می توانیم در ریل پیشرفت آن باشیم هم از لحاظ شرایط و امکانات در کنار آن فرهنگ سازی قوی کاری کنیم سالهای بعد دچار چالشی از این منظر نباشیم و از سوی دیگر حالا که شعار نیک بودن اهدا عضو را می دهیم قلم در دست گیریم مشخصات خود را در کارتی بنویسیم که سالها بعد معجزه بازگشت بسیاری باشد و کور سوی عاقبت خودمان.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.