مطالعه کتاب «انسان ۲۵۰ساله» که مجموعه‌ای از بیانات امام خامنه ای(دامت برکاته) است، اطلاعات جامع و جالبی را در باره زندگی سیاسی - مبارزاتی ائمه معصومین(ع) به دست می‌دهد. فصل پانزدهم این کتاب درباره امام رضا(ع) است که گزیده‌ای از آن پیش روی شماست؛

قدس آنلاین- مطالعه کتاب «انسان ۲۵۰ساله» که مجموعه‌ای از بیانات امام خامنه ای(دامت برکاته) است، اطلاعات جامع و جالبی را در باره زندگی سیاسی - مبارزاتی ائمه معصومین(ع) به دست می‌دهد. فصل پانزدهم این کتاب درباره امام رضا(ع) است که گزیده‌ای از آن پیش روی شماست؛

«همیشه چنین است که نزدیکی دینداران به دنیا طلبان از آبروی دینداران می‌کاهد و بر آبروی دنیا طلبان می‌افزاید. مأمون از دعوت امام هشتم به خراسان مقاصدی را تعقیب می‌کرد که اما سیاست او به سیاستی ضد او بدل شد. امام علی بن موسی الرضا(ع) با تدبیری الهی بر مأمون فائق آمد و او را در میدان نبرد سیاسی‌ای که خود به وجود آورده بود، به طور کامل شکست داد.

هنگامی که امام را از مدینه به خراسان دعوت کردند آن حضرت فضای مدینه را از کراهت و ناراحتی خود پر کرد، به طوری که همه کس یقین کردند که مأمون با نیت سوء حضرت را از وطن خود دور می‌کند. امام در وداع با حرم پیغمبر، در وداع با خانواده‌اش هنگام خروج از مدینه، در طواف کعبه که برای وداع انجام می‌داد، با گفتار و رفتار، با زبان دعا و زبان اشک، بر همه ثابت کرد که این سفر، سفر مرگ اوست. همه کسانی که باید طبق انتظار مأمون نسبت به او خوشبین و نسبت به امام به خاطر پذیرش پیشنهاد او بدبین می‌شدند، در اولین لحظات این سفر دلشان از کینه مأمون که امام عزیزشان را این طور ظالمانه از آنان جدا می‌کرد و به قتلگاه می‌برد، لبریز شد.

هنگامی که در مرو پیشنهاد ولایتعهدی آن حضرت مطرح شد، حضرت بشدت استنکاف کردند و تا وقتی مأمون به صراحت آن حضرت را تهدید به قتل نکرد، آن را نپذیرفتند. حتی فضل بن سهل در جمعی از کارگزاران و مأموران حکومت گفت من هرگز خلافت را چنین خوار ندیده‌ام، امیرالمؤمنین آن را به علی بن موسی الرضا(ع) تقدیم می‌کند و علی بن موسی دست رد به سینه او می‌زند.

علی بن موسی الرضا(ع) فقط بدین شرط ولایتعهدی را پذیرفت که در هیچ یک از شئون حکومت دخالت نکند و به جنگ و صلح و عزل و نصب و تدبیر امور نپردازد و مأمون که فکر می‌کرد فعلاً در شروع کار، این شرط قابل تحمل است و بعدها بتدریج می‌توان امام را به صحنه فعالیت‌های خلافتی کشانید، این شرط را قبول کرد.

معمّر بن خلّاد از امام هشتم(ع) نقل می‌کند که مأمون به امام می‌گوید اگر ممکن است به کسانی که از او حرف شنوی دارند در باب مناطقی که اوضاع آن پریشان است چیزی بنویس و امام استنکاف می‌کند و قرار قبلی که همان دخالت نکردن مطلق است را به یادش می‌آورد، و یا در ماجرای نماز عید مأمون به این بهانه که «مردم قدر تو را بشناسند و دل‌های آنان آرام گیرد» امام را به امامت نماز عید دعوت می‌کند. امام استنکاف می‌کند و پس از اینکه مأمون اصرار را به نهایت می‌رساند، امام به این شرط قبول می‌کند که نماز را به شیوه پیغمبر و علی بن ابی طالب به جا آورد و آنگاه امام از این فرصت چنان بهره‌ای می‌گیرد که مأمون را از اصرار خود پشیمان می‌سازد و امام را از نیمه راه نماز برمی گرداند، یعنی به ناچار ضربه دیگری بر ظاهر ریاکارانه دستگاه خود وارد می‌سازد.

اما بهره برداری اصلی امام(ع) از این ماجرا بسی از این‌ها مهم‌تر است. تریبون عظیم خلافت در اختیار امام قرار گرفت و امام در آن سخنانی را که در طول ۱۵۰ سال جز در خفا و با تقیّه و به نزدیکان درجه یک گفته نشده بود، به صدای بلند فریاد کرد و با استفاده از امکانات معمولی آن زمان که جز در اختیار خلفا و نزدیکان درجه یک آنان قرار نمی‌گرفت، آن را به گوش همه رساند. در آن سال در مدینه و شاید در بسیاری از آفاق اسلامی هنگامی که خبر ولایتعهدی علی بن موسی الرضا رسید در خطبه فضایل اهل بیت بر زبان رانده شد. اهل بیت پیغمبر که هفتاد سال علنی بر منبرها دشنام داده شدند و سال‌های متمادی دیگر کسی جرئت بر زبان آوردن فضایل آنان را نداشت، اکنون همه جا به عظمت و نیکی یاد شدند، دوستان آنان از این حادثه روحیه و قوت قلب گرفتند، بی خبرها و بی تفاوت‌ها با آن آشنا شدند و به آن گرایش یافتند و دشمنان سوگندخورده احساس ضعف و شکست کردند، محدثین و متفکرین شیعه معارفی را که آن روز جز در خلوت نمی‌شد به زبان آورد، در جلسات درسی بزرگ و مجامع عمومی بر زبان راندند.

در حالی که مأمون امام را جدا از مردم می‌پسندید و این جدایی را در نهایت وسیله‌ای برای قطع رابطه معنوی و عاطفی میان امام و مردم می‌خواست، امام در هر فرصتی خود را در معرض ارتباط با مردم قرار می‌داد.

تشکیل مجالس مناظره مثل مناظره امام با رهبران ادیان و مذاهب مختلف نیز از جمله این تدبیرهاست، چنانکه می‌دانیم مأمون از تأثیر این وسیله نیز ناامیدتر می‌شد.

بنابر روایت یک یا دو بار توطئه قتل امام را ریخت و یک بار هم حضرت را در سرخس به زندان افکند، اما این شیوه‌ها هم نتیجه‌ای جز جلب اعتقاد همان دست اندرکاران به رتبه معنوی امام را به بار نیاورد، و مأمون درمانده‌تر و خشمگین‌تر شد. در آخر چاره‌ای جز آن نیافت که به دست خود و بدون هیچ واسطه‌ای امام را مسموم کند و همین کار را هم کرد و در ماه صفر ۲۰۳ هجری یعنی نزدیک دو سال پس از آوردن آن حضرت از مدینه به خراسان دست خود را به جنایت بزرگ و فراموش نشدنی قتل امام آلود».

منبع: روزنامه قدس

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.