در روزهایی که آینده کشور هنوز روشن نبود و سرمایه‌دارها به سرعت درحال خارج کردن پولشان از مملکت بودند، او رفت تا مجوزهای احداث کارخانه‌اش را بگیرد. موضوعی که همه را متعجب کرده بود و واقعاً هم جای تعجب داشت. آخر چه کسی صبح روز بعد از پیروزی انقلاب راه می‌افتد تا موافقت اصولی برای احداث کارخانه بگیرد؟

درمیان هیاهوی جام‌جهانی و هزار موضوع ریز و درشت دیگر، یک خبر گم شد.فوت مرحوم سید صادق سبزواری؛ البته بعید بود که اگر آن را در بوق و کرنا هم می‌کردند، باز برای ما اتفاق خاصی می‌افتاد و به قول معروف ککمان می‌گزید، چون مرحوم نه سلبریتی بود و نه اینکه صفحه‌ای در فضای مجازی داشت تا ما دستکم بدانیم که او با وجود روحانی بودن، پدر صنعت چرخ خیاطی ایران محسوب می‌شود و در روزگاری که همه داشتند سرمایه‌هایشان را از ایران بیرون می‌کشیدند، ریسک کرد و با هر سختی‌ای که بود، اولین کارخانه تولید چرخ خیاطی را در قزوین راه انداخت. حالا اینکه چرا در این سی‌واندی سال برای یک‌بار هم که شده چهره او را ندیدیم و کسی معرفی‌اش نکرد، فقط خدا می‌داند و بس. 
 
■ بازهم پای قاجارها در میان است!
ورود چرخ خیاطی به ایران زمان مظفرالدین شاه و سفر او به فرنگ اتفاق افتاد، ولی سال‌ها طول کشید که مردم به آن عادت کنند و حاضر شوند که پارچه‌شان را بدهند یک دستگاه بدوزد نه دست خودشان. حتی پس از آنکه شاه این اختراع فرنگی را به همراه یک خیاط قفقازی به تهران آورد تا لباس درباریان توسط آن دوخته شود هم مردم با این باور که پارچه با چرخ خیاطی جویده می‌شود و دوام آن کم می‌شود، چندان روی خوش به آن نشان نمی‌دادند. 
نقل است کارخانه معتبر «سینگر» که از مخترعان چرخ خیاطی بود اولین ماشین‌های دوزندگی را به ایران آورد و یک نمایندگی رسمی در تهران باز کرد. در این نمایندگی که در خیابان بوذرجمهری (15خرداد) قرار داشت، کسانی که چرخ خیاطی خریداری می‌کردند زیر نظر مربی آمریکایی دوره‌های آموزش خیاطی با چرخ را می‌گذراندند و به این شکل کم کم چرخ خیاطی جای خودش را میان مردم باز کرد.
 
■ چرخ خیاطی در ایران با سبزواری‌ها گره خورده است
اما داستان چرخ خیاطی در ایران بیشتر از سینگر و شاه قاجاری، با خانواده سبزواری، بویژه سید صادق گره خورده است. پدر مرحوم سبزواری در بازار معین اهواز فروشگاه لوازم خرازی و بعدها خانگی داشت. همان زمان هم شرکت هسکوارنای سوئد که یکی از بزرگ‌ترین تولیدکنندگان چرخ خیاطی در دنیا بود، دنبال نماینده‌ای می‌گشت تا کار فروش ایران و حداقل غرب ایران را برایشان انجام بدهد. قرعه به نام پدر حاج سید صادق افتاد و مدتی نگذشت که مرد سختکوش بازار اهواز نماینده رسمی شرکت سوئدی در ایران شد.
 
■ کوچ اجباری به عراق
حاج صادق متولد 1305بود. نه سالگی‌اش مصادف شد با تصویب قانون کشف حجاب توسط رضاخان. خانواده‌اش که رگ و ریشه مذهبی داشتند و نسبشان به سید محمدتقی سبزواری از شاگردان شیخ انصاری می‌رسید، وضعیت را تاب نیاوردند و هرچه که داشتند فروختند و به عراق مهاجرت کردند. پدرش که قید نمایندگی هسکوارنا را زده بود، آنجا یک کارگاه خیاطی راه انداخت و دوباره به کار مشغول شد. سیدصادق آن زمان همزمان هم درس طلبگی می‌خواند و هم در کارگاه خیاطی پدرش کار می‌کرد. اینکه هم طلبه و هم اینکه برای خودشان کار وکسبی داشته باشند، سنت خانوادگی‌شان بود. پدربزرگش با آن همه عزت و احترامی که در حوزه علمیه سبزوار داشت، حاضر نشد حتی یک ریال از وجوه شرعی را برای خودش بردارد و تا آخر عمر از قِبل همان کتاب‌فروشی‌اش خرج خانه را تأمین‌ می‌کرد. 
 
■ روحانی‌ای که هم قانون تجارت می‌دانست، هم انگلیسی و هم حسابداری
حاج صادق سبزواری در آن سال‌ها هم به زبان انگلیسی مسلط شده بود و هم فوت و فن حسابداری را یاد گرفته بود. برای همین پدرش اداره کارگاه را تقریباً به او سپرده بود. آتش جنگ جهانی دوم که فرونشست، اقتصاد دنیا دوباره سروشکل تازه‌ای پیدا کرد و رونق به بازارها بازگشت. سید صادق هم در همین ایام دوباره راهی سوئد شد و آن‌ها هم از خداخواسته این بار نمایندگی عراق را به خانواده سبزواری دادند. اما راه‌اندازی نمایندگی دیگری در عراق به دست یک یهودی باعث شد که سبزواری بزرگ دوباره عطای هسکوارنا را به لقایش ببخشد. در همین روزها بود که او اوضاع ایران را برای بازگشت مساعد دید و دست زن و بچه و خاندانش را گرفت و به کشورش برگشت؛ چیزی نگذشت که در ایران «بازرگانی سید صادق سبزواری» را راه انداخت. بالاخره سال‌ها در کنار پدرش تجربه کسب کرده‌بود و حالا وقت آن بود که از آن‌ها استفاده کند. سال1334 بازرگانی سبزواری دوباره به نماینده ایران هسکوارنای سوئد تبدیل شد.
 
■ داستان راه‌اندازی کارخانه از پیشنهاد سوئدی‌ها آغاز شد
کار حاج صادق در ایران این قدر خوب بود و برای سوئدی‌ها سود داشت که مدیران هسکوارنا و ولیعهد سوئد وقتی به ایران آمدند، شخصاً از او قدردانی کنند. در همان سال هم نمایندگی اختصاصی اره برقی و چمن زن‌هایشان را هم به بازرگانی سبزواری دادند. سال 1343 شرکت سوئدی که به واسطه حاج صادق بازار ایران را در دست داشت، به این فکر می‌افتد که یک خط تولید هم راه بیندازد. وظیفه پیگیری این موضوع را هم به نماینده معتبرشان، یعنی حاج سید صادق سبزواری می‌سپارند. او چند ماه بعد از کلی بررسی و از این اداره به آن اداره رفتن و حرف شنیدن از مسئولان به خاطر کسوت روحانیتش، به شرکت سوئدی اعلام می‌کند که برای تولید چرخ‌های دوخت الکتریکی در ایران اماکن سرمایه‌گذاری وجود دارد. هسکوارنایی‌ها هم همه اختیار را به حاج صادق می‌دهند تا او خط تولیدشان را راه بیندازد، اما آن سال چنین اتفاقی نمی‌افتد. بانک ضمنی به او می‌گوید که شرط مجوز دادن به چنین کارخانه‌ای این است که خاندان سلطنتی هم باید سهامدار باشند. او تعریف می‌کند: در بانک به من گفتند که باید به دفتر شهبانو بروی. منم گفتم چشم و از اتاق بیرون آمدم. رفتم سوئد و به مدیر شرکت اعلام کردم که به این دلایل من نیستم. کار را به کس دیگری بدهید. آن‌ها هم گفتند اگر تو نیستی، پس ما هم نیستیم».
 
■ صبح روز پیروزی انقلاب دنبال مجوز کارخانه رفت
سید صادق سبزواری در خاطراتش می‌گوید:«همین ماجرا من را تحریک کرد که چرخ ساز بشوم و کارخانه تولید چرخ خیاطی راه بیندازم». درست 15سال بعد و هنگام پیروز شدن انقلاب، حاج صادق سرانجام فکرش را عملی می‌کند. در روزهایی که آینده کشور هنوز روشن نبود و سرمایه‌دارها به سرعت درحال خارج کردن پولشان از مملکت بودند، او رفت تا مجوزهای احداث کارخانه‌اش را بگیرد. موضوعی که همه را متعجب کرده بود و واقعاً هم جای تعجب داشت. آخر چه کسی صبح روز بعد از پیروزی انقلاب راه می‌افتد تا موافقت اصولی برای احداث کارخانه بگیرد؟

■  به تاجرهای چرخ‌خیاطی گفتم بیاید نان انبار درست کنیم
اما حاج صادق مصمم‌تر از این حرف‌ها بود و می‌خواست هرطور که شده خط تولید چرخ خیاطی را راه بیندازد. او می‌گوید: 17فروردین سال1358 همه کسانی را که وارد کننده درجه یک چرخ خیاطی بودند، ناهار دعوت کردم در همین جایی که الآن کارخانه شده است. برایشان 10 دقیقه‌ای صحبت کردم و گفتم که ما چه چیزی از چین و ژاپن و سوئد کمتر داریم که نتوانیم چرخ خیاطی تولید کنیم؟ بعد هم حرف‌هایم را این‌طور ادامه دادم و گفتم در زمان قدیم هرکسی که می‌خواست کار خیر بکند، آب انبار می‌ساخت. الآن هرخانه‌ای شیر آب دارد و همان آب انبارش محسوب می‌شود. بیایید ما نان انبار درست کنیم. گفتند حاج آقا نان انبار دیگر چیست؟ گفتم یعنی اینکه 300-200 تا کارگر را نان بدهیم. این می‌شود نان انبار. قبول کردند. یک نفر را استخدام کردیم که شد رابط بین ما و وزارت صنایع سنگین. بهمن 1359موافقت اصولی به نام سید صادق سبزواری صادر شد». حاجی همان موقع کارخانه را سهامی عام اعلام کرد و اسم کاچیران را روی آن گذاشت؛ کارخانه تولید چرخ خیاطی ایران.
 
■ ژاپنی‌ها گفتند  شما بروید تخم‌مرغ تولید کنید
حاجی دوباره سراغ شریک قدیمی‌شان، هسکوارنا رفت تا چرخ‌های آن‌ها را تولید کند. سوئدی‌ها هم بی چون و چرا قبول کردند، اما جنگ هشت ساله همه چیز را خراب کرد. آن‌ها به خاطر شرایط ایران کنار کشیدند و زیر قرارداد زدند. سید صادق سبزواری می‌توانست بی‌خیال ماجرا شود و به تجارتش برگردد، اما این کار را نکرد. ژانومه آن سال‌ها جزو برندهای معروف دنیا بود. سبزواری چند مهندس را راهی ژاپن کرد تا با آن‌ها مذاکره کنند و تکنولوژی‌شان را بخرند. در همان ایام اوضاع اقتصادی ایران به خاطر جنگ عجیب آشفته بود. دولت مجبور شده بود همه اجناس را کوپنی کند و مردم باید خرید تخم مرغ هم در صف می‌ایستادند. 
مذاکرات با ژاپنی‌ها ظاهراً خوب پیش رفته بود، اما آن‌ها هم زیر میز زدند. مدیر ژانومه در نامه‌ای خطاب به حاج صادق نوشت که: «شما الآن نیاز دارید که خوراکی تهیه کنید نه چرخ خیاطی. من دیدم که مردم شما در صف تخم مرغ می‌ایستند شما بروید تخم مرغ تولید کنید، چرخ خیاطی را بسپارید به ما». انگار محترمانه گفته بودند که تولیدات صنعتی به شما نیامده است. 
اما این سنگ اندازی‌ها ابداً نمی‌توانست جلوی حاج صادق را بگیرد. نامه و حرف ژاپنی‌ها بدجور به حاجی و شرکایش برخورده بود. با همان سرمایه‌ای که داشتند، رفتند و یک مزرعه مرغ خریدند و صاحب فرآیند صنعتی تولید تخم‌مرغ شدند. آن مرغداری هنوز هم سرپاست و کلی آدم از قِبَل آن دارند نان زن و بچه‌شان را درمی‌آورند.
 
■ فکر می‌کردند قرار است فقط مونتاژ کنند
بعد از هسکوارنا و ژانومه، سید صادق سبزواری با چند کارخانه دیگر هم وارد مذاکره می‌شود، اما شرایط ایران و تحریم‌ها باعث می‌شود که آن‌ها هم مثل قبلی‌ها پا پَس بکشند. تا اینکه در اواسط دهه60 فاف آلمان رضایت می‌دهد که با ایرانی‌ها شریک شود تا اولین کارخانه تولید چرخ خیاطی در ایران راه بیفتد. اما این بار داخلی‌ها سنگ‌اندازی می‌کنند. مسئولان وقت وزارت صنایع فکر می‌کردند که این شرکت قرار است فقط مونتاژکاری کند. کاچیران افتتاح نشده، 8سال تعطیل می‌شود. تا اوایل دهه 70 که سرانجام وزارت صنایعی‌ها کوتاه می‌آیند و حاج صادق به آرزوی 30 ساله‌اش می‌رسد. به سه سال نمی‌رسد که 80درصد قطعات چرخ‌ خیاطی‌ها داخلی می‌شود و خیلی زود بازار صادرات خاورمیانه را هم به دست می‌گیرند. اما مسئولان وقت هنوز فکر می‌کنند که حاج صادق سبزواری و شرکایش دارند مونتاژ کار می‌کنند. او در بخشی از خاطراتش می‌گوید: وقتی مهندس نعمت‌زاده به همراه وزیر صنایع سوریه در نمایشگاه بین‌المللی لوازم خانگی از غرفه کاچیران بازدید می‌کرد، ضمن اشاره به غرفه ما به انگلیسی به وزیر صنایع سوریه گفت این‌ها هم قطعات را وارد می‌کنند و اینجا سرهم‌بندی می‌کنند. من به عربی گفتم که تمامی این‌ها را در داخل می‌سازیم. بعد رو کردم به مهندس نعمت‌زاده گفتم چرا آبروی ما را می‌برید؟ چند روز بعد مهندس نعمت‌زاده با هیئت‌ ‌همراه برای بازدید به کارخانه آمدند و قسمت‌های مختلف ریخته‌گری آلومینیوم تا ماشین دای‌کاست ساخت بدنه چرخ‌خیاطی و قسمت‌های دیگر از جمله بخش تحقیق و توسعه را دیدند تازه متوجه شدند می‌توان چرخ‌ خیاطی تولید داخلی نیز داشت».
حاج صادق 83ساله که شد خودش را بازنشسته کرد و تقریباً یک‌ماه پیش در 92سالگی در سکوت خبری محض دار فانی را وداع گفت.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • علیرضا رحیمی ۱۵:۳۶ - ۱۴۰۲/۰۴/۲۹
    0 0
    خداوند آن بزرگ مرد را بیامرزد و جزای خیر دهد.