۹ تیر ۱۳۹۷ - ۰۹:۲۴
کد خبر: 607911

حال عجیبی ست رُخ به رُخ شدن با گرانی، با مردان شب زنده دارِ شهر، با مهربانی محض.

قدس آنلاین - گروه استانها - رقیه توسلی: گلی که بخواهد برود تولد، انگار همه خانه می خواهند بروند. آبان، تب دارد. خواهرجان دست تنهاست! من باید با دخترکمان بروم خرید.

جشن تولد، فرداست و خاله و خواهرزاده، راحت وقت گشتن داریم. خیابان ها مثل همیشه شلوغ و پُررفت و آمدند.

به دلِ جمعیت می زنیم و سلانه سلانه مغازه ها را سِیر می کنیم. در گرمای تیرماهی که حسابی سروکله اش پیدا شده.

تحلیل ها شروع می شود. می دانم کادویی که گیرنده اش را به وجد بیاورد باید اصولاً چند خوان را پریده باشد اما متاسفانه این در مورد ما صدق نمی کند. چون از حداقل ها بی اطلاع ایم. از علائق متولد کوچک. از خصوصیات روحی اش.

پس دل به دریا می زنیم و همه گزینه ها را لحاظ می کنیم در انتخاب مان... لباس، بازی فکری، عروسک، کتاب، اسباب ورزشی، کیف، زیورآلات فانتزی... و بی ترتیب و قاعده، مغازه به مغازه پیش می رویم.

قیمت ها - بد - حالم را گس می کند. از دو هفته پیش تا امروز که دوباره به این فروشگاه های کودکانه پا می گذارم، رشد عددها باورنکردنی و سرگیجه آور است! اما چاره ای نیست.

بعد از سه ساعت و ده دقیقه تلاش و جستجوی مجدّانه، می رسیم به نقطه پایان و دستِ پُر از بازار می زنیم بیرون.

نوبتی هم که باشد مقصد بعدی پیتزافروشی ست. قرار است خاله، گل ترمه اش را خوشحال کند.

سفارش داده ایم و منتظریم. در گردونه گرانی و تولد و تبِ آبان و مردمی که آمده اند غذاخوری، گردانم که ماشین حمل زباله و مردان نارنجی پوش، چشمم را پُر می کنند! همان ها که تردستی بلدند! انبوه کیسه ها را غیب می کنند! پای گذر و جوی و کوی، هرشب حاضری می زنند و هدیه می دهند به ما و حواسمان نیست...!

یک: حال عجیبی ست رُخ به رُخ شدن با گرانی، با مردان شب زنده دارِ شهر، با مهربانی محض، با اشک هایی که خودمختار شده اند!

دو: از قصه ی دست ها، آخر چه جور بنویسم...؟ دست هایی که جارو می کشند و دست هایی که کادوهایشان را می بخشند به آقای نارنجی پوش.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.