در حالی که برج مرتب فریاد می زند به کوه می‌خوری برگرد، هواپیما در ارتفاع ۱۸ هزار پایی به مسیرش ادامه می دهد... معزی می دانست در این مسیر ایستگاه‌های رادار کرج، بابلسر و تبریز قبلاً توسط عوامل سازمان از کار افتاده‌اند...

 خدمه و کادر پرواز داشتند کنترل‌های پیش از پرواز را انجام می‌دادند...هواپیمای سوخت‌رسان بوئینگ ۷۰۷ باید برای مأموریت روزمره‌اش آماده می‌شد... ساعت ۹ شب، ششم مرداد ۱۳۶۰سرهنگ «دهقان»، حین بازرسی‌های نهایی متوجه شد، در یکی از دستشویی‌ها از داخل قفل شده است...توی فکر بود و تصمیمی نگرفته بود که ناگهان مرد مسلحی معلوم نیست از کجا پیدایش شد... خیلی جدی و خشن به سرهنگ گفت: هواپیما بمب‌گذاری شده... بخوای حرکت ناجوری بکنی، منفجرش می‌کنیم... سرهنگ «قاضی عسگر» تا جلوی کابین، خلبان را همراهی کرد و بعد پرسید: همافر دهقان کجاست...چرا نیومد... خلبان با دست انتهای هواپیما را نشان داد و گفت: اونجاست... بعد هم در کابین را بست... «قاضی عسگر» وقتی برگشت که همکارش را پیدا کند... چند قدم نرفته،یک نفر داد زد:... از جات تکون نخور... وگرنه شلیک می‌کنم... سرهنگ ایستاد...از جایش تکان نخورد... در دستشویی باز شد و دو نفر از آن بیرون آمدند....

■ ۱۱ میلیون سابق
۳۱ خرداد سال ۶۰، مجلس لایحه عدم کفایت سیاسی « بنی صدر» را تصویب کرده بود. کسی که ۱۷ ماه پیش با رأی ۱۱ میلیونی مردم رئیس جمهور شده بود، حالا می‌دید برخلاف تصورش، خیلی‌ها از همان ۱۱ میلیون در خیابان‌ها، شعار «مرگ بر بنی صدر» سر می‌دهند. این ماه‌های آخر، با منافقین آشکارا دست همکاری داده و پیمان بسته بود.
با همه در می‌افتاد و پاسخ همه مخالفان را می‌داد. آن‌ها در تحلیل هایشان به این نتیجه رسیده بودند که امام(ره) چند ماه دیگر از دنیا می‌رود،جنگ هم هست، نظام از هم می‌پاشد و راحت می‌شود سردمداران آن را با کمک منافقین و لابد «میلیشیا » جارو کرد! از ۳۱ خرداد به بعد اما احساس کرد ماجرا به این آسانی‌ها پیش نخواهد رفت... از حامیان ۱۱ میلیونی‌اش خبری نبود... از خودش هم پنج هفته می‌شد که خبری نبود... کسی نمی‌دانست کجاست... آیا سازمان مجاهدین خلق(منافقین) او را در تهران پنهان کرده بودند؟ هر روز سند تازه‌ای از خیانت یا عدم کفایتش در رسانه‌ها منتشر می‌شد... بنی صدر اما پیدایش نبود تا مثل روزهای پیش، سخنرانی کند و میتینگ راه بیندازد... آیا شعارهای « اعدام بایدگردد» او را ترسانده بود؟ 

■ روزهای بی خبری
در حالی که تعداد مخالفانش هر روز بیشتر می‌شدند، روزهای مخفی شدنش هم داشت طولانی‌تر می‌شد. دوم مرداد ماه، انتخابات ریاست جمهوری برگزار و شهید «رجایی» با ۱۲ میلیون رأی به ریاست جمهوری برگزیده شد. از « بنی صدر» هنوز خبر چندانی در دست نبود. اینکه رئیس جمهور برکنار شده، در فاصله برکناری تا فرار کجا و چگونه پنهان شد را از زبان « ناصر تکمیل همایون» بخوانید که بعدها معلوم شد مدتی « بنی صدر» را مخفی کرده است. هر چند خودش این را قبول ندارد: «... تا زمانی که بنی‌صدر در کرمانشاه بود، اصلاً فکر نمی‌کردیم که قرار باشد در روزهای بعد مسئله اختفای او به میان بیاید... یک روز آقای «حسین اخوان طباطبایی» از من پرسید از بنی‌صدر خبری داری؟ گفتم خیر. به خانه خواهر بنی صدر که رفتیم، متوجه شدیم قرار است به تهران بیاید و احتمال دارد در تهران ماجراهای جدیدی پیش بیاید. خواهر دیگر بنی‌صدر به من گفت شما باید ابوالحسن را نجات دهید... من هم گفتم، فردا به خانه بهجت‌ خانم، خواهر دیگر بنی‌صدر می‌روم و همدیگر را می‌بینیم... روز فهمیدیم خانه در حالت محاصره قرار دارد. آن موقع بنی‌صدر هنوز رئیس‌جمهور بود اما فقط به دنبال تصمیماتی از فرماندهی کل قوا برکنار شده بود... ما سراغ حاجی لطفی رفتیم که به رئیس سیاه‌جامگان معروف بود... به خانه بنی‌صدر که می‌رفتیم دیدیم سر کوچه چند پاسدار مراقب کوچه‌اند... در یکی از رفت‌وآمدهای او به حاجی لطفی گفتم برو بالا و بنی‌صدر را بیاور..
خلاصه حاجی لطفی بنی‌صدر را به این صورت آورد و سوار ماشینش کردند... مستقیماً به خانه اخوان رفتیم...». 

■ تا پای اعدام
« تکمیل همایون» ادامه می‌دهد: «... اصلاً خانه ما برای مخفی شدن بنی‌صدر خطرناک‌تر از خانه خودش بود... یک روز صاحبخانه گفت یک ماشین که آنتنش بالاست اطراف این خانه در رفت‌وآمد است. او گفت می‌ترسم بنی‌صدر را بگیرند و به اسم من تمام شود. من ماجرا را به یکی از دوستان‌مان به نام اصغر لقایی گفتم که او گفت بیایید خانه من... ما خانه لقایی بودیم که ماجرای عدم کفایت بنی‌صدر اتفاق افتاد...». «ناصر تکمیل همایون» که بعدها بابت ماجرای پنهان شدن « بنی صدر» تا پای اعدام هم پیش رفت، اگرچه پناه دادن در خانه‌اش را تکذیب می‌کند اما اظهاراتش نشان می‌دهد در بیشتر مدت مخفی کردن «بنی‌صدر» در کنار او حضور داشته و از هیچ تلاشی فروگذار نکرده است. او جامعه‌شناس و تاریخ‌نگار و استاد پژوهشکده تاریخ پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی بود که پس از دستگیری به نظر می‌رسید با حکم اعدام رو به رو شود اما در نهایت به حبس ابد محکوم شد تا دو سال بعد با عفو رهبری حکمش به ۱۰ سال کاهش پیدا کند و سال ۶۴ نیز با تعلیق شدن بقیه مدت محکومیتش از زندان آزاد شود. 

■ قهرمان ملی 
معلوم بود نقشه فرار خیلی دقیق و از مدت‌ها قبل با هماهنگی سازمان منافقین کشیده شده است. البته نه برای ۶ مرداد سال ۶۰، بلکه یک هفته بعد از آن. اما خبر انتقال خلبان « بهزاد معزی» به شیراز سبب شد کار جلو بیفتد. بنی صدر و رجوی داخل مینی بوسی که کادر پرواز را از خانه‌های سازمانی به رمپ پرواز می برد پنهان شدند. دژبانی و پلیس هوایی تنها مانع مهم سر راه بودند. شهرت و معروفیت « بهزاد معزی» اما مشکل را حل کرد.
او خلبان سابق شاه بود و بعد از بردن محمد رضا پهلوی به خارج کشور، مثلاً گریخته بود و قهرمانانه هواپیمای سلطنتی را به کشور برگردانده و شده بود قهرمان ملی! دژبان‌ها وقتی «معزی» معروف را دیدند، فقط به کنترل چند کارت شناسایی بسنده کردند، پاشنه بالا انداختند و بدون بازرسی اجازه دادند مینی بوس عبور کند!

■ با لباس پرواز
 ساعت ۱۹:۳۵ بنی صدر و رجوی با لباس پرواز، بدون اینکه شناخته شوند وارد رمپ پرواز می‌شوند...از پست فرماندهی اعلام می کنند که پرواز یک ساعت جلو افتاده است... بنی صدر و رجوی به همراه محافظان مسلح‌شان در محوطه اتاقک سوختگیری پنهان می شوند...همافر «دهقان» و سرهنگ « قاضی عسگر» که به اوضاع مشکوک شده بودند، دستگیر می‌شوند... چند دقیقه بعد هواپیما موتور های خود را روشن کرد... هیچ کس در برج مراقبت یا بیرون هواپیما خبر نداشت چه اتفاقی در حال شکل گرفتن است... «معزی» بعد از دور شدن از تهران به برج مراقبت اعلام می کند که یکی از موتورها آتش گرفته...به سمت ورامین بر می‌گردم... روی ایستگاه ورامین هم اعلام می‌کند: موتور دیگر هم آتش گرفت...بعد هم برای پنهان ماندن از دید رادار به سمت شمال، یعنی کوه های البرز می‌رود... در حالی که برج مرتب فریاد می زند به کوه می‌خوری برگرد، هواپیما در ارتفاع ۱۸ هزار پایی به مسیرش ادامه می دهد... معزی می دانست در این مسیر ایستگاه‌های رادار کرج، بابلسر و تبریز قبلاً توسط عوامل سازمان از کار افتاده‌اند... تا ماجرا مشخص شود و هواپیمای اف ۱۴ بیفتد دنبال بوئینگ، فراری‌ها به نزدیکی‌های آسمان ترکیه رسیده‌اند... اف ۱۴ مجبور می‌شود برگردد...ترکیه اجازه فرود نمی‌دهد... یکی دو نفر مسلح مراقب همافر دهقانی و سرهنگ قاضی عسگر هستند... دیگران سعی می‌کنند با فرانسه تماس بگیرند... هواپیما به سمت یونان و قبرس می‌رود... رادار سوریه برای لحظه‌ای هواپیما را رصد می‌کند و با خلبان تماس می‌گیرد... جوابی نمی‌شنود... وقتی از آسمان پاریس سردر می‌آورد فرانسوی‌ها اول روی خوش نشان نمی‌دهند... در پاسخ اخطارشان «معزی» اعلام می‌کند بنزین تمام کرده و ممکن است روی شهر سقوط کند... بوئینگ ۷۰۷ سرانجام در فرودگاه نظامی «اورلی» به زمین می‌نشیند....

■ تعهد کتبی
صبح روز ۷ مرداد ماه، خبرگزاری فرانسه از پاریس گزارش داد «کلودشسون» وزیر امورخارجه گفت: ابوالحسن بنی‌صدر تقاضای پناهندگی کرده و کتباً تعهد کرده است که به مقررات پناهندگی فرانسه احترام بگذارد... او با اطلاع مقامات فرانسوی در هر نقطه‌ای از فرانسه که می‌خواهد می‌تواند اقامت کند. یونایتدپرس نیز گزارش داد مسعود رجوی گفت: «بنی صدر تنها ساعت ۶ بعد از ظهر پریروز از برنامه فرارش به خارج از کشور آگاه شد... ما او را پس از برکناری در خانه‌ای واقع در مرکز تهران پنهان کرده بودیم...».
«معزی» نیز در گفت‌وگو با خبرنگاران ادعا کرد: « من یکی از طرفداران سازمان مجاهدین خلق هستم!... برنامه فرار چندی قبل با دقت از سوی طرفداران بنی صدر در نیروهای مسلح و اعضای گارد سابق ریاست جمهوری سازمان داده شده بود... صبح روز سه شنبه ۶ مرداد ۱۳۶۰ یک نقشه پرواز آموزشی سوخت‌گیری شبانه را طراحی کردم و چهار تن دیگر از خدمه هواپیما را نیز در جریان گذاشتم... ساعت ۲۰:۳۰ موفق شدیم بنی‌صدر را به طور پنهانی وارد هواپیما کنیم... سرانجام ساعت ۲۲:۳۰ از باند فرودگاه برخاستیم... با پرواز در ارتفاع کم موفق شدیم از حریم ایران بگذریم...».

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.