طرح قیامت در ادبیات فارسی بی‌سابقه نیست و شاید در شعر هم سابقه داشته باشد. در «رستاخیز حرکات» این طرح با محفوظات شاعر از آثار شاعران همراه شده و تلمیح‌ها و تضمین‌هایی در کار آورده است که گاهی سخت جذاب و شگفتی‌آفرین است.

به گزارش خبرنگار گروه فرهنگی قدس آنلاین، شاید بشود گفت در اواسط دهه 70، مرتضی امیری اسفندقه با مثنوی بلند «بازوان مولایی» به جامعه شعری آن سال‌ها معرفی شد و البته از آن شعر عبور کرد. اکنون این شعر در کارنامه 30 ‌ساله شاعر ما آن‌قدرها نمود ندارد، ولی در آن سال‌ها شعری بود متمایز، مؤثر و خاطره‌برانگیز.

شاعر ما این مثنوی 130 بیتی را در سوگ برادر شهیدش سروده است و هم از این روی، شعر سرشار است از عاطفه‌ای صادقانه و راستین. توصیف شاعر از آن شهید، یک توصیف کلی نیست که فقط به ذکر مقام شهید و احیاناً درد و داغ‌هایی کلی خلاصه شود، بلکه او در اینجا از تجربه‌های عینی یک برادر شهید می‌گوید.

از آن قبیله که طفلان خطر لقب دارند
قبیله‌ای که عموها پدر لقب دارند
... تو از شکستن پشت پدر چه می‌دانی؟
تو بهتِ دیدن نعش پسر چه می‌دانی؟
... تو هیچ کرده‌ای احساس، جای خالی را؟
تو درک کرده‌ای آیا شکسته‌بالی را؟
تو هیچ ناله خواهر شنیده‌ای در شب؟
به سمت بستر مادر دویده‌ای در شب؟
(بازوان مولایی، 14 و 17)

این نوع پرداختن به موضوع، در سال‌های سرایش این شعر (اواخر دهه 60) بدیع بود و مؤثر، هرچند در همه جاهای این شعر صورت نبسته است. گذشته از عاطفه متکی بر دریافت‌های عینی، این شعر از نظر صوری نیز بدایعی دارد که مهم‌ترین آن غنی‌سازی قافیه و ردیف از نظر تنوع و تعداد حروف قافیه و گاه انتخاب ردیف‌های بلند است:

تو آشنای قدیمی قلب من بودی
تو در زمانه صمیمی قلب من بودی
دقیقه‌ای ز دل من جدا نبودی تو
دلم ترانه نمی‌خواند تا نبودی تو
... زمین به دست زمان گوی آشتی می‌داد
تو بودی و همه جا بوی آشتی می‌داد
سحر ترانه توحید با تو زیبا بود
طلوع کردن خورشید با تو زیبا بود
... ز بعد رفتن تو غرق بیم شد خانه
چراغ خانه تو بودی، یتیم شد خانه

تعبیه غزل در مثنوی هرچند پیش از این شعر در مثنوی «هجرت» علی معلم سابقه دارد، در این شعر سخت خوش‌افتاده است، خوش‌تر از شعر معلم. از باب امانت‌داری و ذکر فضل تقدم، باید این را هم بیفزایم که الهام‌بخش صاحب این قلم در این هنرمندی هم، همین مثنوی «بازوان مولایی» مرتضی امیری بوده است، ضمن اینکه تأثیر این مثنوی از نظر لحن و هنرمندی‌های بیانی، در بعضی شعرهای من، بویژه مثنوی «بازگشت» محسوس است. 

اما «رستاخیز حرکات» خود منظومه‌ای است در قریب به 350 بیت که در کتابی مستقل به همین نام چاپ شده است. شاعر در اینجا طرحی خاص آزموده است، شرحی رؤیاگونه یا مکاشفه‌وار از روز رستاخیز و دادگاه قیامت، با تمرکز بر وضعیت و پرسش و پاسخ شاعران زبان فارسی در آن عرصه.

طرح قیامت در ادبیات فارسی بی‌سابقه نیست و شاید در شعر هم سابقه داشته باشد. در «رستاخیز حرکات» این طرح با محفوظات شاعر از آثار شاعران همراه شده و تلمیح‌ها و تضمین‌هایی در کار آورده است که گاهی سخت جذاب و شگفتی‌آفرین است:
اخوان گفت به نیما: چه خبر آوردی؟
خوش‌خبر باشی، هان از که خبر آوردی؟
انتظار خبری گرچه مرا نیست، بگو
همچنان خانه تو «خانه‌ام ابری است»؟ بگو
گفت نیما که مپرسید دگر هیچ از ما
مردم از بس که زدم عربده، «آی آدم‌ها!»
(رستاخیز حرکات، 39)

شگرد اصلی شاعر برای زیباسازی سخنش در این منظومه، همین تضمین‌ها و تلمیح‌هاست و انصافاً شاعر در این موارد خوب از عهده برآمده و این مثنوی 250 بیتی را از ملال‌آوری نجات داده است. طرح روایی و بعضی چالش‌ها و گفت‌وگوها میان شخصیت‌های روایت هم به جذابیت اثر افزوده است، مثل رودررویی فردوسی و احمد شاملو به خاطر سخنرانی شاملو درباره فردوسی:

نشد اما نفسش با دم فردوسی جفت
سخت آشفت از این مغلطه فردوسی و گفت:
«... سخن پاک مرا بردی و رسوا کردی
غزنوی نیز نکرد آنچه تو با ما کردی
دشنه چالشت اینجاست در این سینه پیر
این من و این تو و این دشنه ناپاک، بگیر»
شاملو گفت: «مکن‌ای یل وارسته، مکن
دشنه در دیس، پذیرایی از این خسته مکن»
گفت: «آواره‌ترین آهوی دشتم از تو»
گفت فردوسی آزرده: «گذشتم از تو»
بانگ فرمود: «گذشتید، ولی ما آری
جخ هنوز اول کار است، کجای کاری؟»

باری، توفیق شاعر در این مثنوی، بر اثر سه چیز است: طرح تازه، استفاده تلمیح‌وار و تضمین‌وار از محفوظات و روایتی که گاه طنزگونه می‌شود. از این که بگذریم بعضی بیت‌ها هم از نوعی تکرار و قرینه‌سازی بهره دارد که خوش افتاده است، ولی تعداد این بیت‌ها بسیار نیست.
گفت با من که «ز غیب آمده‌ام، آزادم»
گل به من داد، گرفتم، به خودش پس دادم
... گفتم: «آرام از این کلبه پاکیزه برو
آمدی سرخوش و دوشیزه و، دوشیزه برو»
... آمده بود پی وسوسه‌ام شیطان باز
وسوسه کردمش و پشت سرم خواند نماز
... شعر اگر کهنه در آن عرصه، اگر نو آنجا
حیف شد حیف، نیرزید به یک جو آنجا
(رستاخیز حرکات، 37 ـ 27)

و البته در کنار این‌ها بیت‌هایی کم‌جان و کم‌جاذبه هم می‌توان یافت که دلالت بر کم‌حوصلگی دائمی شاعر در پرداخت شعرش دارد. به این موضوع در جایی دیگر با تفصیل بیشتر خواهیم پرداخت و اینجا فقط دو بیت از این منظومه را نقل می‌کنیم:
شعر در مدح علی گفتم و خوردم به زمین
چشم من هیچ نیفتاد به مرغ آمین
... شاملو سکسکه می‌کرد، جلو آمد و گفت:
من که با بیکل و پاز و لورکا بودم جفت
(رستاخیز حرکات 39، 48، 53)

در مجموع می‌توان گفت هرچند مرتضی امیری اسفندقه بیشتر در قالب غزل و نیمایی شهرت دارد، این دو مثنوی بلند او از جهاتی از آثار ویژه و ماندگار او به حساب می‌آیند.

انتهای پیام/

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.