یک کارگردان سینما گفت: اگر بخواهیم جنبه اقتباس را در ادبیات داستانی ایران در نظر بگیریم باید بگویم متأسفانه بسیار ضعیف است و اکثر فیلم‌ها به صورت اورجینال یا اصلی نوشته می‌شوند و فیلمنامه‌ها اغلب یا توسط خود کارگردانان نوشته یا به فیلمنامه نویس سفارش داده می‌شود.

جالی خالی اقتباس در سینمای ایران

گروه فرهنگی قدس‌آنلاین: یکی از وجوهی که سینما را تبدیل به سرگرمی کرده است شاخصه قصه‌گویی آن است. سینما شاید با جادوی تصویر بهترین محمل برای تخیل و یا روایت قصه‌ها باشد. یکی از جاذبه‌های سینما تلفیق ادبیات و تصویر است. در تاریخ سینمای جهان کتب و آثار ادبی ماندگار و ممتازی بارها و بارها به فیلم تبدیل شدند یا بر صحنه تئاتر جان گرفتند و با وجود اینکه مخاطب با داستان آشناست و آغاز و پایانش را می‌داند، اما روایت تصویری‌اش هم به همان اندازه برایش جذاب و تماشایی است. اقتباس از آثار ادبی در سینما به قدری با اقبال مواجه شد که به عنوان یک گونه مستقل هویت یافت و سال‌هاست در معتبرترین جشنواره‌های جهانی جوایز ویژه خود را دارد.

اما اقتباس در سینمای ایران چه جایگاهی دارد؟ نگاهی به تاریخ سینمای ایران نشان می‌دهد تعداد اندک، اما موفق و قابل توجهی از آثار اقتباسی در سینمای ما وجود دارد که برخی از آن‌ها حتی موفق به ایجاد یک جریان نو در سینما شدند و برخی دیگر توانستند در مسیر سینما تأثیرگذار باشند، اما سؤال اینجاست، چرا علیرغم برخورداری از ادبیات کهن و معاصر غنی و درخشانی که در اختیار داریم اشتیاق سینماگران به ساخت فیلم‌های اقتباسی کم است؛ چرا جشنواره فیلم فجر پس از سی و شش سال برگزاری هنوز نتوانسته جایگاه باثباتی برای فیلم‌های اقتباسی لحاظ کند. این‌ها موضوعاتی است که با ابراهیم فروزش کارگردان باسابقه سینما که کارنامه کاری‌اش مملو از آثار اقتباسی است، در میان گذاشتیم که در ادامه می‌خوانید. 

 در طول تاریخ سینما فیلم‌های بسیاری از آثار نویسندگان شهیر جهان ساخته شده و به نظر می‌رسد همواره یک ارتباط معنایی میان سینما و ادبیات وجود داشته است. برای شروع بحثمان اشاره‌ای به ارتباط سینما و ادبیات داشته باشید.

واقعیت اقتباس این است که ما از ادبیات داستانی برای نگارش فیلمنامه بهره بگیریم و این اتفاق چه در سینمای ایران و چه در سینمای جهان نمود دارد. در طول تاریخ داستان‌های زیادی به رشته تحریر درآمده که البته همه آن‌ها در خور این نیستند و استعدادش را ندارند که تبدیل به تصویر شوند، اما در این بین حتماً داستان‌های خوب و درخشانی برای تبدیل به فیلمنامه وجود دارد. یک داستان برای به تصویر درآمدن مختصات و مقتضیات خودش را می‌طلبد و فقط این مسئله مطرح نیست که جنبه ادبیات در نظر گرفته شود؛ به طور مثال در یک داستانی پنج صفحه راجع به هوای ابری نوشته شده و یا جایی دیگر به جنبه‌های شاعرانه یک قضیه پرداخته شده که این‌ها در تولید اثر سینمایی مدنظر ما نخواهد بود.

تصویری کردن یک داستان اتفاقی است که بیشتر کسانی که دست اندرکار سینما هستند، می‌توانند درک کنند چه کارهایی می‌توان در این حیطه انجام داد. نکته دوم جذابیت داستان و سرانجام آن‌هاست تا بتوانند مورد اقتباس قرار گیرند؛ بنابراین اقتباس از داستان همواره به یک مختصاتی نیاز دارد که باید رعایت شود تا بتوان به نتیجه مطلوب رسید. اگر بخواهیم جنبه اقتباس را در ادبیات داستانی ایران در نظر بگیریم باید بگویم متأسفانه بسیار ضعیف است و اکثر فیلم‌ها به صورت اورجینال یا اصلی نوشته می‌شوند و فیلمنامه‌ها اغلب یا توسط خود کارگردانان نوشته یا به فیلمنامه نویس سفارش داده می‌شود.

در حالی که من فکر می‌کنم چه در ادبیات کهن و چه ادبیات معاصر آثاری داریم که استعداد تبدیل شدن به تصویر را دارند، اما کمتر به آن‌ها مراجعه می‌شود. با کمال تأسف می‌بینیم که وقتی تیراژ کتاب حداکثر به ۳۰۰۰ جلد می‌رسد به طبع آن سرانه مطالعه هم بسیار پایین می‌آید و این اتفاق بسیار بدی است و ریشه در گذشته دارد و به سال‌های دور برمی گردد و اگر بخواهیم مقایسه کنیم می‌بینیم که در سی و چهل سال گذشته هم وضعیت همین بوده است؛ بنابراین باید بررسی کنیم که رشد جمعیت چه تأثیری در این اتفاق داشته است و با وجود این همه دانشگاه، دانشکده و مشاغل مختلفی که سرلوحه کارشان تحصیلات عالیه بوده پس چرا به کتاب مراجعه نمی‌شود.

 به نکته خوبی اشاره کردید. اساساً جریان فیلمسازی ما تا چه حد به مطالعه وابسته است؟

همانطور که اشاره کردم سرانه مطالعه بسیار پایین است و یک بخش آن هم به سینمای خودمان برمی گردد که چرا رویکرد مناسبی به این اتفاق نداریم، بویژه کسانی که اهل نوشتن هستند باید بدانند که ما منبع عظیمی از داستان‌ها را داریم که می‌توانند مورد استفاده قرار گیرند، اما وقتی به آثاری که در سینماها اکران می‌شود نگاه می‌کنیم متوجه می‌شویم که این قبیل آثار بسیار کم مورد اقبال قرار می‌گیرند و این جای تأسف دارد. در اینجا باید به نویسندگان جوانمان اشاره کنم که اتفاقاً خیلی خوب می‌نویسند و آثار برگزیده‌شان که استعداد تصویری شدن داشته باشد می‌تواند مورد اقتباس قرار گیرد.

به هرحال آنچه می‌تواند به نوعی ذهنیت یک نویسنده را بارور کند این است که روی آثار ادبی گذشته و معاصر مطالعه داشته باشد و خود را به حدی برساند که بتواند قلم بزند. در وهله نخست باید ببینیم یک سناریست چه ویژگی‌هایی باید داشته باشد و مشخصه‌های آن چیست. یک سناریست باید در ابتدا هم جامعه شناس باشد، هم روان‌شناس، زیرا روانکاوی می‌کند و شخصیت می‌سازد و گره‌ها را در داستان ایجاد می‌کند. این فرد باید نگاه خیلی آشنایی به جامعه خودش داشته باشد و برای رسیدن به چنین شرایطی باید خیلی مسائل را بداند و براساس این اندوخته دست به قلم ببرد.

ما باید ببینیم ظرف یک ماه چقدر فیلمنامه نوشته می‌شود و با مراجعه به بانک فیلمنامه متوجه می‌شویم که سناریست‌های ما علاقه زیادی به نوشتن دارند که این را باید به فال نیک گرفت، اما مسئله این است که چه آثاری نوشته می‌شوند و از نظر ارزشی در کجا قرار می‌گیرند. واقعیت این است که من به دلیل حضورم در جشنواره فیلم فجر به عنوان داور این امکان را داشتم که شمار بسیاری از این آثار را بخوانم که متأسفانه آثار اقتباسی تعداد بالایی ندارد که بتوان روی آن سرمایه‌گذاری کرد.

 به نظر می‌رسد در ساخت فیلم‌های اقتباسی حساسیت‌های تولید و سرمایه‌گذاری بیش از سایر فیلم‌ها مطرح باشد.

وقتی صحبت از سرمایه‌گذاری در تولید فیلم‌های اقتباسی می‌شود، سخت گیری‌های بعدش هم مطرح است. باید تهیه کننده‌ای باشد که سرمایه‌اش را روی نوشته‌ای بگذارد که قرار است تبدیل به فیلم شود. طبیعتاً این را بررسی می‌کند که این کار چقدر برایش سود و بازگشت سرمایه دارد. بنابراین به جز اینکه سناریو حرف اول را می‌زند تهیه کننده هم برای تولید اثر سینمایی نقش مهمی دارد. بحث اکران و محدودیت‌های آن، مسئله پخش کننده‌ها و سینمادارها هم موارد دیگری است که در تولید آثار اقتباسی نقش مهمی دارد و نهایتاً می‌بینیم که رویکرد تهیه کننده‌ها به آثار سینمایی اقتباسی کم است. از سوی دیگر باید به آثاری که در سینمای ایران به نمایش در می‌آید توجه کنیم که از نظر ارزشی در کجای کار قرار گرفته است و مردم مشتاق دیدن چه فیلم‌هایی هستند. همه این‌ها تعیین کننده است و در واقع با یک شکلی از داد و ستد مواجه هستیم که بازار را تعیین می‌کند و طبعاً تهیه کننده هم در این میان به سمت سناریوهایی می‌رود که پولش را بازگرداند و نویسندگان هم به سمت آثاری روی می‌آورند که تهیه کننده می‌پسندد.

پس ما با حلقه‌ای روبه‌روییم که تعیین کننده است چه سناریویی باید نوشته شود و وقتی بررسی می‌کنیم متوجه می‌شویم این مسئله در سینمای اقتباس ابعاد نزولی دارد. ضمن این که نباید فراموش کنیم در این بین حتماً نویسندگان آثار اقتباسی هم دارند که نزد خودشان نگهداری می‌کنند و براساس خواسته تهیه کننده آثارشان را گزینش می‌کنند و به سمت ساخت می‌برند و در نهایت به سمت و سویی می‌روند که براساس ذائقه مخاطب باید اورجینال بنویسند.

 برخی معتقدند اینکه اقتباس در سینمای ایران اقبال بالایی در بین فیلمسازان ندارد به مشکلات و محدودیت‌هایی همچون ممیزی برمی گردد. چقدر با این نگاه موافقید؟

این موضوع فقط شامل آثار اقتباسی نمی‌شود. طبیعی است کتاب‌هایی که در بازار موجود هستند، حتماً از صافی و فیلترهایی گذشته که مجوز انتشار گرفته و طبعاً راحت‌تر می‌توان با آن‌ها کار کرد، مگر این که نویسنده فیلمنامه خودش مواردی را اضافه کند که در آن کتاب نیست و یا براساس سفارش چیزهایی به آن بیفزاید که اینجا ممکن است تیغ سانسور به آن بخورد ولی همانطور که پیشتر هم گفتم این مسئله فقط مختص آثار اقتباسی نیست.

ببینید اقتباس شیوه‌های مختلفی دارد. برخی نویسندگان ما تصویری می‌نویسند و ساختمان درام را چنان پرورش می‌دهند که در این شرایط ما فیلمی را می‌سازیم که تقریباً ۷۰ درصد یک کتاب را دربرمی گیرد، چرا که حیف است که در آن تغییر ایجاد شود. شکل دیگر این گونه است که یک اثر آن قدر ظرفیت دارد که می‌توانیم نگاهی به آن داشته باشیم و قصه خودمان را به گونه دیگری بیان کنیم. نگاهی به آثار ادبی بزرگ جهان نشان می‌دهد که چقدر و به چه شیوه‌های متفاوتی مورد اقتباس قرار گرفته و هر کدام از این آثار رنگ و بوی خودش را دارد. همه این‌ها بستگی به این دارد که ما چه چیزی را در چه ظرفی بریزیم و این مسئله کاملاً دو طرفه است.

 در اغلب جشنواره‌های معتبر جهانی جایزه اقتباس وجود دارد و جوایز فیلمنامه‌های اصلی و اقتباسی از هم منفک شده است، در حالی که در جشنواره فجر که طلایه دار جشنواره‌های سینمایی ماست این مسئله مغفول مانده و جایزه اقتباس هم محدود به چند دوره انگشت شمار بوده است. به نظر شما سیمرغ فیلمنامه اقتباسی در جشنواره فجر تأثیری در روند افزایشی تولید چنین آثاری در سینما دارد؟

حتماً دارد. اگر سیمرغی برای تشویق گروهی که فیلمنامه اقتباسی می‌نویسند در نظر گرفته شود بسیار خوب است و باید باشد، اما این که دو سال هست و یک سال نیست اتفاق خوبی نیست و این مسئله هم همانطور که می‌دانید به مدیریت جشنواره بستگی دارد. این مسائل سلیقه‌ای است و مدیریت جشنواره آن را تعیین می‌کند؛ هر سال هم که تشکیلات فستیوال تغییر می‌کند و بالطبع سیاست‌های جشنواره هم دستخوش تغییراتی می‌شود. در حالی که مدیران جشنواره‌های معتبر در دنیا برای سال‌های متمادی تعیین می‌شوند و در کلیت داستان آن‌ها یک سیاست زیربنایی را تعیین می‌کنند که فیلم‌ها براساس آن جایزه می‌گیرند. مسئله اقتباس در بسیاری از جشنواره‌ها وجود دارد و در این شرایط است که نویسنده جایی برای خودش پیدا می‌کند و

آثارش را می‌فرستد و تشویق می‌شود، اما وقتی یک سال باشد و دو سال نباشد، مانند آن اتفاقی که در فجر رخ می‌دهد طبیعتاً گسیختگی ایجاد می‌شود.

 اما می‌توان این مسئله را در آیین‌نامه جشنواره تبیین کرد که دستخوش نگاه سلیقه‌ای مدیران نشود.

آیین‌نامه هم هرسال تغییر می‌کند و ممکن است یک سال سیمرغ فیلمنامه اقتباسی باشد و سال‌های دیگر آن را حذف کنند. بحث آیین نامه در ایران با جاهای دیگر خیلی فرق می‌کند.

 شما در زمره فیلمسازانی هستید که اغلب کارهایتان اقتباس از آثار ادبی بوده است. شرایط ساخت یک فیلم اقتباسی چه ویژگی‌هایی دارد؟

بله. اکثر کارهای من اقتباسی بوده و آنچه مسلم است این است که آثار زیادی در ادبیات ما وجود دارد که می‌تواند مورد اقتباس قرار گیرد و در عین حال می‌تواند حتی جنبه تجاری خودش را هم داشته باشد و دست نویسنده باز است که آن را به سمتی هدایت کند که با توجه به اقتضائات روز جامعه مورد اقبال قرار گیرد. سه فیلم من از داستان‌های هوشنگ مرادی کرمانی است. «خمره» که به نسبت «سنگ اول» و «شیر تو شیر» داستان بلندتری بود.

«بچه‌های نفت» که داستانی از علی صالحی بود و «هامون و دریا» که برگرفته از داستان عباس جهانگیریان بود. «سنگ اول» و «شیر تو شیر» داستان‌های کوتاهی در حد۲۱-۰۱ صفحه بودند که من دیدم ظرفیت آن را دارند که تبدیل به فیلم شوند. شاید در این میان «خمره» استعداد تصویری بسیار بالایی داشت و فیلم مشابهت بسیاری به کتاب دارد در حدی که حیف است از آن استفاده نشود و اگر می‌خواستم همه کتاب را فیلم کنم فراتر از یک فیلم می‌شد این قدر که مرادی کرمانی در آن جزئیات و داستان آورده است.

ببینید، ساخت چنین آثاری بستگی به نوع نگاه ما دارد و در یک سیر زمانی تبدیل به عادت می‌شود. وقتی یک کتاب که تا این حد استعداد تبدیل شدن به فیلمنامه را دارد و در داستانش همه چیز وجود دارد و خط و خطوطش معلوم است، چرا نباید از آن استفاده کنیم؟ این اتفاق خوبی است که فیلمنامه اورجینال بنویسیم، اما منبع اقتباس هم کتاب است که خط و سیر داستان را نشان می‌دهد و می‌توانیم از آن استفاده کنیم اما با این حال باید ببینیم مردم چه اقبالی به آن نشان می‌دهد و بازار و جنبه‌های تجاری قضیه که پیشتر اشاره کردم خیلی می‌تواند تأثیرگذار باشد.

 نهادهای فرهنگی و هنری چقدر می‌توانند در تولید آثار اقتباسی نقش داشته باشند؟

اگر بخواهیم مشخصاً به اسپانسرها اشاره کنیم که در دو بخش خصوصی و دولتی هستند. بخش خصوصی دنبال این قضایا نیست مگر این که برای مسائل فرهنگی دل بسوزاند و خودش باید حساسیت موضوع را درک کند که سرمایه‌اش را برای این کار بگذارد که البته مسائل اقتصادی در این میان دخیل است. بخش دولتی هم براساس سیاست‌های روتین یا در بخش تغییرات مدیریتی در حد کلان می‌تواند تعیین کننده باشد که چه سیاست‌هایی را برای تولید چنین آثاری در نظر بگیرد و در واقع نقش تعیین کننده‌ای در این مسئله دارند که چه فیلم‌هایی باشد و چه فیلم‌هایی نباشد و این چیزی است که ظرف همه این سال‌ها می‌توانیم ببینیم.

انتهای پیام/

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.