حسن کرمی گفت: هروقت در تهران یا تبریز انتــشاراتی‌ها کتــابم را رد می‌کردند، می‌گفتم نویسنده هری پاتر هم هشت بار کتابش رد شده! و می‌گفتم عیبی ندارد. بیشتر نشرها بدون اینکه بخوانند کتاب را رد می‌کردند.

در برابر روایت غربی از شمس و مولانا

به گزارش گروه فرهنگی قدس‌آنلاین، حسن کرمی، دست به کاری زده کارستان. سوار دوچرخه شدن و شروع سفری از تبریز به قونیه و دمشق آن هم به خاطر علاقه به شمس و مولانا از آن کارهایی است که امروزه کمتر خبرش را می‌شنویم. اما کار حسن کرمی، نویسنده تبریزی، به همینجا تمام نشده و از این سفر پرماجرا و جذاب، سفرنامه‌ای خواندنی نوشته است. کتاب «رکاب‌زنان در پی شمس» از حسن کرمی دو روز پیش در کنار کتاب «الف لام خمینی» اثر هدایت‌الله بهبودی، برگزیده جایزه جلال آل احمد در بخش مستندنگاری شده است. با این نویسنده درباره چگونگی شکل گیری این سفر و شیوه تألیف کتابش به صحبت نشسته‌ایم که در ادامه می‌خوانید:

■ ظاهراً تبریزی بودن شما به علاقه شما به شمس و مولوی کمک زیادی کرده است. از علاقه خودتان به ادبیات بگویید؟

بله، ترک‌زبان بودن من کمک زیادی به علاقه من کرد. دانش‌آموخته فوق لیسانس‌ آی تی از دانشگاه شیراز هستم اما ادبیات علاقه شخصی بنده است. 

■ این علاقه به ادبیات چه زمانی شکل گرفت؟

از وقتی خواندن و نوشتن را یاد گرفتم، به ادبیات علاقه داشتم و مطالعات غیردرسی زیادی داشتم. وقتی کتاب ادبیات مدرسه را می‌گرفتم از اول تا آخر آن را می‌خواندم. بعضی‌ها می‌پرسند رشته‌ات ‌آی‌تی است چرا وارد فضای ادبیات شدی؟ ادبیات، ریشه‌اش ادب است. ادب، عرفان و شناخت خود و خدا برای همه لازم است. پس همان طور که خواندنش حالت عمومی دارد نوشتنش هم می‌تواند عمومی باشد. همه این‌ها این زمینه را فراهم کرد تا سال ۲۰۰۷ که سال مولانا بود، تصمیم گرفتم سفری را با دوچرخه از تبریز تا قونیه و از قونیه تا دمشق، به تنهایی، انجام دهم. حاصل آن سفر شد کتاب «رکاب‌زنان در پی شمس». 

■ تنها اینکه سال ۲۰۰۷ سال مولانا بوده شاید دلیل محکمی برای کار شما نباشد! جرقه اصلی درباره این سفر پرماچرا و جذاب چه بود؟

من با مولانا از کتاب‌های درسی آشنا شده بودم و به غیر از مباحث استادمان در دانشگاه، گوش کردن به صحبت‌های آقای الهی قمشه‌ای در شبکه چهار در شدت این علاقه به مولانا و شمس مؤثر بود. ضمن اینکه دوچرخه هم برای من چیز جالبی است. از قدیم دوست داشتم بتوانم با دوچرخه سفر کنم. وقتی متوجه شدم مزار مولانا در قونیه است و سال ۲۰۰۷ شد، گفتم امسال دیگر وقتش است و اگر بخواهم بروم باید اکنون بروم. شرایطم مهیا نبود. مثلاً به من مرخصی نمی‌دادند. اما تصمیمم را گرفته بودم. 

■ تصمیم گرفتید تک نفره بزنید به دل جاده.

بله. از بعضی راننده‌های این مسیر مشورت گرفتم که گفتند نرو؛ تصادف می‌کنی و می‌میری. اما تصمیمم را گرفته بودم. این اولین سفر طولانی مدتم بود که با دوچرخه هم می‌رفتم و اولین باری بود که یک شب در چادری تنها می‌خوابیدم.

مسافرت با دوچرخه خیلی فرق می‌کند. آن‌ها که رفته‌اند، می‌دانند. نخست اینکه همیشه با خودت خلوت داری، همه چیز درحال تغییر است، به هیچ چیز عادت نمی‌کنی، کسی نیست که مشغولت کند، می‌توانی به خودت و خدا فکر کنی؛ اینکه از کجا آمده‌ای، به کجا می‌خواهی بروی و الآن کجا هستی. حتی نمازی که می‌خوانی، به این دلیل که خودت را غریب می‌بینی، بسیار لذتبخش می‌شود.

■ سفر شما زمانی بود که در سوریه جنگ نبود. حتماً در این سال‌ها زیاد یاد آن سفر و مردم سوریه افتاده‌اید؟

متأسفانه یک شاخصه کتاب من این است که سال‌های آخرِ قبل از جنگ نوشته شده است. من مردم سوریه را خیلی مهربان دیدم و به ایرانی‌ها خیلی محبت داشتند. اکنون خیلی بابت سوریه ناراحت هستم. ابتدای کتاب هم پس از پدر و مادرم نوشته‌ام: «تقدیم به مردم شریف و سخاوتمند سوریه». 

■ از قبل تصوری داشتید که در کنار سفر، مستندنگاری هم انجام بدهید یا بعد از سفر به ذهنتان رسید؟

در راه یادداشت‌نویسی می‌کردم ولی در خودآگاهم نوشتنِ کتاب نبود. در تبریز با یک نویسنده آشنا شدم که از ترکیه آمده بود و ایران را می‌گشت؛ بعدش هم به پاکستان و هندوستان و نپال می‌رفت. ایشان کتابش را نوشت و در ترکیه نزدیک ۵۰ تا ۶۰ چاپ فروش رفت. اینجا بود که به ذهنم آمد که چرا من کتاب ننویسم؟ شاید موضوع کتاب من از کتاب او جذاب‌تر هم باشد! دست به کار شدم و نوشتم. اولین نوشته جدی من همین کتاب است و خدا را شکر جایزه جلال را هم برد که کارم را برای کتاب‌های بعدی خیلی سخت‌تر کرد.

■ درباره فرم و محتوای کتاب توضیح بدهید که چگونه شکل گرفته و تدوین شده است.

کتاب حدود ۲۴ برگ رنگی دارد. به صورت کلاژ عکس‌های هر روز را آورده‌ام که اگر ۲۴ روز را ورق بزنید با یک روایت تصویری روبه‌رو می‌شوید.
حدود ۹۴ نقاشی از سفرنامه‌های قدیمی هم در کتاب استفاده کرده‌ام. از مناظر و مکان‌های بین مسیرم اگر در کتاب‌های سفرنامه قدیمی نقاشی وجود داشت، که زیاد هم بود، در کنار روایت خودم استفاده کرده‌ام. حدود ۹۴ عدد از این نقاشی‌ها متناسب با سوژه‌ها و مکان هایی که رفته‌ام، در کتاب وجود دارد. متن کتاب هم شاید بیشتر از ۲۰۰ رفرنس دارد. خواستم تمام مطالبی که می‌آورم مستدل باشد و منبع داشته باشد.

سعی کرده‌ام مناسب با مکانی که در آن قرار می‌گیرم اتفاقاتی را که در آن مکان افتاده، به صورت پاورقی و توضیحات برای مخاطب شرح بدهم. مثلاً وقتی در دمشق بودم، درباره دیدار مولانا و شمس مطالبی نوشته‌ام. درواقع شمس و مولانا به نوعی نخ تسبیح سفرنامه من بودند.

■ درباره اسم کتاب هم بفرمایید؛ همان مسیری را رفتید که مسیر شمس و مولانا بوده است؟

بله. همان مسیری است که مولانا و پسر مولانا دنبال شمس می‌گردند. به همین دلیل عنوان کتاب شد «رکاب‌زنان در پی شمس».

■ چه زمانی شروع کردید به نوشتن کتاب؟ برای تألیف آن مشورت هم کردید؟

نوشتن کتاب را از بهار سال ۹۱ شروع کردم و ۵ سال طول کشید. یک صفحه می‌نوشتم و سه چهار کتاب می‌خواندم. هروقت در تهران یا تبریز انتشاراتی‌ها کتابم را رد می‌کردند، می‌گفتم نویسنده هری پاتر هم هشت بار کتابش رد شده! و می‌گفتم عیبی ندارد. بیشتر نشرها بدون اینکه بخوانند کتاب را رد می‌کردند. متأسفانه ما خودباوری نداریم. از من می‌پرسیدند کتابت ترجمه است یا تألیف؟ وقتی می‌گفتم تألیف است، می‌گفتند ما چاپ نمی‌کنیم. حتی کتاب را نمی‌خواندند.

گفتم پس باید نقشه دوم را اجرا کنم و مثل نزار قبانی که اولین کتابش را خودش چاپ می‌کند من هم کتاب را با هزینه خودم چاپ کنم. پیدا کردن پول برای چاپ این کتاب خیلی مشکل بود. خدا را شکر یکی از سرمایه گذاران تبریز که فرهنگ دوست هستند، کمی از کار حمایت کردند، اما بقیه هزینه را با قرض و وام جور کردم.

کتاب «ملت عشق» را شاید ده‌ها نشر مختلف چاپ کرده باشد، درحالی که هر کس کتاب من را می‌خواند و با ملت عشق مقایسه می‌کند، به دلیل نزدیک بودن محتوای آن‌ها اذعان می‌کند که کتاب من مستندتر و بهتر است. هر دو درباره شمس و مولاناست، اما آن از منظر یک غربی درباره شمس و مولانا حرف می‌زند و من در کتاب «رکاب‌زنان در پی شمس» از منظر یک ایرانی دارم صحبت می‌کنم. من یک ایرانی‌ام و نویسنده ملت عشق اگرچه ترکی است اما بزرگ شده در فرهنگ غرب است. شمس و مولانای خودمان را داریم از منظر غربی‌ها نگاه می‌کنیم و کلی هم حال می‌کنیم! آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می‌کرد، اوضاع ماست. 

■ آیا این مدل سفرنامه نمونه مشابه هم دارد؟

هیچ نمونه مشابهی ندارد. شباهتی به بعضی کتاب‌ها دارد، اما سعی کرده‌ام کار جدیدی انجام دهم. چارچوب کتاب هم روزانه است. روز اول و دوم و تا روز بیست و چهارم. هر روز یک عنوانی دارد. وسط این خاطره‌ها و سفرنامه، به فراخور اتفاقاتی که افتاده از مقالات شمس و مثنوی استفاده کرده‌ام، یا برای نزدیک شدن به حال و هوای دوران زندگی شمس و مولانا و مسیر سفر کردن آن‌ها از سفرنامه‌های قدیمی مثل ابن بطوطه و ابن جبیر استفاده کرده‌ام که همزمان با سفر شمس و مولانا نوشته شده‌اند.

به صورت روزانه و لابه‌لای خاطرات سفر، از مطالب عرفانی و تاریخی استفاده کرده‌ام، ولی طوری است که اگر کسی به مطالب تاریخی علاقه نداشته باشد، می‌تواند از آن عبور کند و آن را نخواند.

■ با توجه به علاقه غرب به مولانا، آیا به ترجمه آن هم فکر کرده‌اید؟

در حال حاضر ترجمه ترکی را شروع کرده‌ایم. من پارسال در قونیه بودم و استقبال خیلی خوبی از کتاب و موضوع آن شد. خودم می‌توانم به ترکی ترجمه کنم اما زبان‌های دیگر نه. مطمئنم در زبان‌های دیگر هم خیلی از آن استقبال خواهد شد.

من فکر می‌کنم ما از نفت و زعفران و... گرفته تا ادبیات و فرهنگمان دچار خام فروشی هستیم؛ با اینکه می‌توانیم روی آن‌ها کار کنیم و بهتر عرضه‌شان کنیم. در اندیشه و فرهنگ هم همینطور است. مولانا و شمس در بستر تمدنی و فرهنگی ایران هستند. بزرگ‌ترین تاریخ‌نگاران ترکیه هم همین نظر را دارند. اما پرفروش‌ترین کتاب ما درباره مولانا و شمس می‌شود «ملت عشق». اشکالی هم ندارد، اما چرا باید یک کتاب ایرانی سرکوب و سانسور و بایکوت بشود، اما یک کتاب ترجمه این‌طور توزیع بشود؟ من جایی رفتم که گفتند یک پسر ۳۰ ساله کجا و مولانا کجا؟! مگر آدم باید چند سال داشته باشد که در این باره کار کند؟! امیدوارم با این نوع کتاب‌ها بتوانیم فرهنگمان را صادر کنیم. متأسفانه به مقوله فرهنگ به عنوان یک هزینه نگاه می‌شود، نه سرمایه؛ در حالی که دیگران از فرهنگ برداشت هم می‌کنند. البته قابل ذکر است اولین مسئولی که بعد از برگزیده شدن در جایزه جلال آل احمد با من تماس گرفتند امام جمعه محترم و محبوب تبریز، حاج آقای آل هاشم بودند. خود من تعجب کردم. ایشان شماره من را پیدا کرده بودند و تماس گرفتند و تبریک گفتند. ایشان به خیلی از محافل فرهنگی و مردمی سر می‌زنند و روحیه خوبی در همراهی مردم و چهره‌های فرهنگی دارند.

انتهای پیام/

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.