فیلم به کشکولی از طنزهای مطبوعاتی او بدل شده که خط داستانی و شخصیت پردازی درستی ندارد. تلاش حامد بهداد هم برای ایفای نقشی متفاوت در ژانر کمدی، اگرچه قابل چشم‌پوشی نیست، اما به دلیل ضعف فیلمنامه، سرانجام خوبی ندارد و نقش ماندگاری از او به جا نمی‌گذارد. 

ضعیف‌ترین درس کارنامه کمال 

به گزارش گروه فرهنگی قدس‌آنلاین، آخرین ساخته کمال تبریزی در ژانر کمدی با وجود فروش خوبی که در گیشه داشت، اما به دلیل ضعف فیلمنامه، نظر مثبت منتقدان را به خود جلب نکرد، به طوری که بسیاری از منتقدان سینما و کارشناسان این حوزه بر سر بد بودن فیلم مارموز، اتفاق نظر دارند.

کمال تبریزی که پیش از این فیلم‌های موفقی همچون «لیلی با من است» و «مارمولک» را در ژانر کمدی در کارنامه کاری‌اش دارد، این بار هم می‌خواست با تشابه اسمی آخرین ساخته‌اش به مارمولک، صف فروش فیلمش را طولانی‌تر کند، اگرچه با نگاه بازاریابی، انتخاب اسم مارموز به عنوان نام فیلم هوشمندانه بوده، اما نمی‌تواند ضعف در فیلمنامه و شخصیت پردازی را بپوشاند. فیلمنامه این اثر را آیدین سیارسریع‌ نوشته که پیش از این طنزنویس مطبوعاتی بوده است و همانطور که پیش بینی می‌شد، فیلم به کشکولی از طنزهای مطبوعاتی او بدل شده که خط داستانی و شخصیت پردازی درستی ندارد.

تلاش حامد بهداد هم برای ایفای نقشی متفاوت در ژانر کمدی، اگرچه قابل چشم‌پوشی نیست، اما به دلیل ضعف فیلمنامه، سرانجام خوبی ندارد و نقش ماندگاری از او به جا نمی‌گذارد. 

«مارموز» داستان زندگی شخصی به نام قدرت است که سودای رسیدن به قدرت را به هر قیمتی دارد. این فیلم در آخرین نشست «طعم گپ» در پردیس سینمایی اطلس مشهد نقد و بررسی شد که در ادامه بخشی از سخنان منتقدان را درباره فیلم می‌خوانید:

حجت الاسلام مصطفی یوسف‌زاده، منتقد سینما
کمدی ایرانی باید واکاوی شود

به نظرم لازم است که در این باره بحث مبنایی‌تری داشته باشیم و درباره کمدی ایرانی حرف بزنیم. نگاهی به فیلم‌هایی که در سال‌های اخیر ساخته شده نشان می‌دهد که در سال آینده با موجی از فیلم‌های کمدی مواجه هستیم که قرار است مثل هزارپا و مارموز و تگزاس باشند. ذائقه مردم و فیلمسازان به سمتی رفته که اینجور فیلم بسازند و این فیلم‌ها را بفروشند. باید کمدی ایرانی واکاوی شود. وقتی می‌شود مخاطب را با شوخی‌های ایرانی خنداند نباید از الگوهای منسوخ شده و شوخی‌های جنسی یا سیاسی نخ نما شده، استفاده کرد. در ایران کمدی سیاسی نمی‌توانیم بسازیم چون آستانه تحمل سیاسیون و مسئولان بالا نیست. از سوی دیگر باید فیلمنامه‌های کمدی را به بلوغ رساند و به کمدی ایرانی برسیم که موقعیت‌های طنز ایجاد کند. در فیلم مارموز، موقعیت طنز شکل نمی‌گیرد و تلاش می‌کند که با دیالوگ ها، مخاطب را بخنداند. در این فیلم حامد بهداد همه تلاشش را می‌کند که بازی متفاوتی داشته باشد، اما نمی‌تواند مخاطب را بخنداند در حالی که بازیگری همچون رضا عطاران با وجود فیلمنامه بد، باز هم می‌تواند مخاطب را بخنداند. ضمن اینکه شخصیت مکمل هم هیچ کمکی به بازی شخصیت اصلی نمی‌کند در حالی که جواد عزتی در فیلم هزارپا، مکمل خوبی برای رضاعطاران است و به موقعیت‌های طنز فیلم کمک می‌کند، اما استندآپ کمدین خندوانه، شخصیت مکمل خوبی برای حامد بهداد در این فیلم نیست.

احسان روحی، کارگردان تئاتر
چندپاره و از هم پاشیده

نمونه فیلم‌های زیادی در سینمای دنیا داریم که درباره شخصیت‌های سیاسی، فیلمی ساخته شده است، اما آخرین ساخته کمال تبریزی در دو نقطه بسیار مهم، دچار خلل می‌شود. اولین آن روایت یا همان بازنمایی رخدادهاست که ضعف‌های فراوانی دارد. دومین نقطه که فیلم دچار خلل می‌شود، زاویه دید اثر است. فیلم از زاویه دید چه کسی روایت می‌شود؟ آیا فیلم، راوی مشخصی دارد؟ اگر راوی حامد بهداد (قدرت صمدی) باشد، دنیایی که در فیلم خلق می‌شود سنخیتی با تفکرات شخصیت اصلی ندارد. فیلم دچار چندپارگی شده است. مثلاً در پایان فیلم نهیبی که کارگردان به اپوزیسیون می‌زند، دستمایه فیلم‌های زیادی شده همچون فیلم مصادره. این موضوع خیلی نخ نما شده است و تبریزی، ته مانده‌های آن را در فیلمش استفاده کرده است. 

ضعف فیلمنامه در این اثر کاملاً مشهود است. نویسنده برای نوشتن فیلمنامه از یک ایده ابتدایی شروع می‌کند، اما مشکل در بسط آن ایده است. شاید فیلمنامه نویس هم نتواند موضوع این فیلم را در یک جمله بیان کند. خرده پیرنگ‌هایی که وجود دارد چه کمکی به داستان اصلی فیلم می‌کند؟ حذف برخی کاراکترها چه خللی به روند داستان وارد می‌کند، اگر زنان را حذف کنید، می‌بینید که در فیلم اتفاقی نمی‌افتد.

آدم‌های این فیلم، فقط در فیلم قرار گرفته‌اند و نماینده قشر خاصی نیستند، چون اگر قرار باشد که نماینده قشر خاصی باشند باید تفکر خاصی داشته باشند در حالی که تفکر ندارند. تکلیف ما با فیلم هایی مثل وای آمپول، لازانیا و فیلم‌هایی که با این نگرش تولید می‌شوند، روشن است که قرار است چه فیلمی را به اسم کمدی ببینیم، اما وقتی کمال تبریزی، فیلم کمدی می‌سازد، انتظار دیگری از او می‌رود. انتظاری که آن را برآورده نمی‌کند، گویی فیلم وارد فاز اندیشه در فیلمنامه و کارگردانی نمی‌شود. کاراکتر اصلی در فیلم عمق و تفکر ندارد. تمام بار دراماتیک فیلم بر عهده دیالوگ‌هاست، اما دیالوگ‌ها، ظرفیت و قابلیت این حجم از بار دراماتیک را در فیلم ندارند. پایان بندی فیلم که بنا دارد شعارزدگی را به چالش بکشد، آن هم در فیلمی که تلاش می‌کند شعار ندهد اما همین پایان هم نمی‌تواند به فرار رو به جلوی تبریزی کمک کند.

محسن بدرقه، منتقد سینما 
شبیه کلیپ‌های دیرین دیرین

عدم یکدستی شخصیت، ضربه مهلکی به بدنه بازی حامد بهداد زده است. نمی‌دانیم که با یک گنگستر خرده پا مواجهیم یا یک ساده لوح مؤمن؟ بهداد تلاش می‌کند که به یک تیپ برسد چه برسد که شخصیت شکل بگیرد. متأسفانه موقعیت طنزی در کار نمی‌بینیم و فیلمساز تلاش می‌کند که با دیالوگ‌های نخ نما شده در فضای مجازی، مخاطب را بخنداند. عدم جغرافیا هم ضعف دیگر فیلم است. این فیلم جغرافیا ندارد و با آبی و قرمز کردن احزاب، جغرافیایی فراسوی واقعیت می‌سازد، اما ناگهان اسم حدادعادل را می‌برد و مخاطب را به جامعه کنونی ارجاع می‌دهد. عدم یکپارچگی و عدم جغرافیا در این فیلم رقاصه‌هایی را نشان می‌دهد که تلاش می‌کنند با شوخی‌های سیاسی، مخاطب را بخندانند. آزاده صمدی، مانی حقیقی و ویشکا آسایش، نقش‌ها و بازی‌های تکراری دارند، ضمن اینکه شخصیت‌هایی رها شده در فیلم هستند بویژه مانی حقیقی که مشخص نیست چه نقشی در فیلم دارد. 

یک فیلمساز اگر قرار است نقد کند باید جرئت نقد داشته باشد، اینکه بنا باشد تصویری تکراری و نخ نما از اتفاقات سیاسی را نشان دهد، نمی‌تواند مدعی باشد که یک فیلم منتقدانه و سیاسی ساخته است. اینکه آنور هر کسی دارد نقد می‌کند، گارسون است و اینور هر کسی دارد کار می‌کند، فریب خورده است، تصویر جرئت مندانه‌ای به نقد شرایط سیاسی نیست. ضمن اینکه شخصیت اصلی اصلاً وارد مجلس نمی‌شود که فیلم نقدهای جدی سیاسی داشته باشد، اصلاً فیلم وارد ماجرا نمی‌شود. فیلم بسیار غیرجرئت مند است که حتی پای حرف خودش هم نمی‌ایستد. آخرین ساخته کمال تبریزی اصلاً فیلم نیست، کلیپ است و گویی کلیپ‌های دیرین دیرین را کنار هم چیده‌اند در حالی که کمدی، نگاه حکیمانه هنرمند به پدیده‌های اطرافش است و یکی از عوامل موفقیت در سینمای کمدی، تعقل تصویری، عینی اندیشی و دور شدن از انتزاع است، چیزی که در مارموز نمی‌بینیم.

دانوش یزدان پناه، کارگردان تئاتر
شخصیت‌پردازی پر از گاف

وقتی کارگردان روی موضوعی سیاسی دست می‌گذارد و می‌داند که داستان به مشکل می‌خورد چرا وارد این حوزه می‌شود که یک فیلم بد بسازد؟ وقتی تیپی ساخته می‌شود که تداعی‌کننده یک جریان سیاسی خاص است، اما او را در مواجهه با سانسور، عقیم می‌کند، شخصیت پردازی در فیلم شکل نمی‌گیرد. این فیلم فقط کدهایی درباره یک شخصیت خاص می‌دهد و می‌خواهد که مخاطب قصه‌ای که وجود ندارد را دنبال کند. ژانر کمدی با تم سیاسی نمی‌تواند جایگاه پیدا کند چون شوخی‌هایی از این جنس را نمی‌توان ادامه داد. چطور می‌توان به نهادهای امنیتی و سیاسی خرده گرفت؟ در ژانر کمدی، باید کاریکاتوری بودن کاراکترها مشخص باشد و شخصیت‌های جدی در ذات کمدی باشند، چطور می‌توان نیروی امنیتی را کاریکاتوری نشان داد؟ کارگردان در این فیلم، وزیر را کاریکاتوری می‌کند و متأسفانه، لهجه خاصی را به سخره می‌گیرد. فیلم پر از توهین است و به همین دلیل آن را فیلم بدی می‌دانم. نمی‌توان از جریان احمدی نژادیسم برای توهین کردن استفاده کرد. نگاه به زن هم در این فیلم، نگاه ابزاری است. زنان در این فیلم اغواگر و گول زننده هستند که نمایانگر اروتیسم مشمئزکننده‌ای است. فیلمنامه نویس یا نمی‌داند که چنین نگاهی به زنان دارد یا عامدانه نگاه زن‌ستیزی دارد. چطور بازیگرهای زن، فیلمنامه را می‌خوانند و این نقش‌ها را بازی می‌کنند؟ چطور می‌توان انتظار داشت که از فیلمنامه بد، بازی خوب درآید؟ جریان شخصیت پردازی در این فیلم پر از گاف است. کاراکتر اصلی یک آدم تحصیلکرده و دانشگاه رفته است، اما از چالشی استفاده می‌شود که مربوط به افراد ابله است. فیلمنامه نویس از تشابهات اسمی، چاله‌ای می‌سازد که کاراکتر در آن گیر کند. با یک چاله دم دستی، می‌خواهد یک فیلمنامه کمدی بنویسد در حالی که این چاله‌های دم دستی مربوط به فیلم‌های دهه سی و چهل فیلمفارسی بود که دوره‌اش تمام شده است. بخش عمده‌ای از فیلم با همین کمدی دم دستی از تشابه اسمی نصرت استفاده می‌کند. فیلمنامه نویس در این کار فقط به جریده نویسی خودش اتکا کرده است. آیدین سیارسریع، اول باید با اصول فیلمنامه نویسی آشنا شود، بعد فیلمنامه بنویسد.

بهزاد آقاجانی، نویسنده و کارگردان تئاتر
فیلمی با چند تکه کلام سیاسی

فیلم مارموز، فیلم خیلی بدی است، اما نکته مثبت تیم سازنده این است که تیم مارکتینگ آن خیلی خوب دارد کار خودش را انجام می‌دهد. 

اسم فیلم مارموز است که گمان می‌رود ادامه فیلم مارمولک باشد، نشان دهنده نگاه مارکتینگی به این فیلم است، اما فیلم در فیلمنامه شکست می‌خورد. 

آیدین سیار سریع متولد دهه 70 و از نسل جدید روزنامه نگاران اصلاح طلب است که وارد حوزه سینما شده است. او در حوزه مطبوعات طنزنویس خوبی است و با سیاستمداران به زبان عامیانه صحبت می‌کند، اما در این اثر، فیلمنامه‌اش از اساس مشکل دارد. 

فیلمنامه برمبنای اتفاقات جلو می‌رود، اما آن قدر اتفاقات سریع پیش می‌رود که فیلمساز نمی‌تواند آن‌ها را جمع کند. روایت اثر به درد فیلمنامه سینمایی نمی‌خورد و می‌تواند به صورت سریال کار شود. 

موضوعی که در فیلم به آن پرداخته می‌شود آن قدر حساس‌است که فیلمساز در فیلم حرفش را پس می‌گیرد، در واقع فیلم روی موضوعی مانور می‌دهد که نمی‌تواند روی آن پرداخت درستی داشته باشد. 

در مارموز، کمال تبریزی کارگردان فیلم‌های گذشته‌اش همچون «مارمولک» یا «لیلی با من است» نیست و اصلاً کمال تبریزی را نمی‌بینیم. نمی‌توان با چند تکه کلام سیاسی، یک فیلم ساخت. فیلمنامه عقیم است، اصلاً نمی‌توان از فیلمنامه جلو رفت و درباره فیلم حرف زد.

حامد بهداد به عنوان شخصیت اصلی، دست به چه عملی می‌زند و چه می‌خواهد؟ آیا شعبان بی‌مخ است؟ آدمی بامرام است؟ قدرت طلب است؟ اصلاً معلوم نیست، چیست؟ در واقع شخصیتی در این فیلم شکل نمی‌گیرد که قرار باشد آن شخصیت، تفکر خاصی داشته باشد.

انتهای پیام/

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.