نمایندگان مجلس دوم با اولتیماتوم روسیه مخالفت کردند، ناصر الملکِ نایب السلطنه، اما در برابر زیاده خواهی روس‌ها جا زد و همین سبب شد نماینده‌ها در مجلس جمع شوند و اعتراض کنند... نتیجه این شد که روز ۳ دی ماه سال ۱۲۹۰ « یپرم خان ارمنی» که رئیس نظمیه شده بود، به دستور نایب‌السلطنه، به مجلس حمله کند، نمایندگان معترض را بیرون بریزد، درِ مجلس را قفل کند و لابد کلیدش را ببرد بدهد به نایب‌السلطنه!

به گزارش گروه فرهنگی قدس‌آنلاین، وسط آن همه آشفتگی و بدبختی، فقط مانده بود که روس‌ها هم ایران را تهدید کنند و خط و نشان بکشند که اگر مستشار آمریکایی «مورگان شوستر» از کار برکنار نشود، نمی‌گذارند آب خوش از گلوی نظام نوپای مشروطه پایین برود! نمایندگان مجلس دوم با اولتیماتوم روسیه مخالفت کردند، ناصر الملکِ نایب السلطنه، اما در برابر زیاده خواهی روس‌ها جا زد و همین سبب شد نماینده‌ها در مجلس جمع شوند و اعتراض کنند... نتیجه این شد که روز ۳ دی ماه سال ۱۲۹۰ « یپرم خان ارمنی» که رئیس نظمیه شده بود، به دستور نایب‌السلطنه، به مجلس حمله کند، نمایندگان معترض را بیرون بریزد، درِ مجلس را قفل کند و لابد کلیدش را ببرد بدهد به نایب‌السلطنه!

■ از کجا آمد؟

اگر خیلی اهل تاریخ نباشید ممکن است برایتان سؤال شده باشد که وسط گرفتاری‌های ریز و درشت مردم ایران، سروکله «یپرم خان» چطور و از کجا پیدا می‌شود؟ اگر هم تاریخ خوانده باشید و پیش از گزارش امروز نام «یپرم خان» را شنیده باشید، ممکن است باز هم برایتان سؤال باشد چطور یپرم خانی که خیلی از تاریخ‌نویسان از او به سرداری، شجاعت و جان‌فشانی و... یاد کرده و حتی او را ناجی مشروطه‌خواهی معرفی کرده‌اند، یکباره جلوی اراده و خواست مردم و مجلس ایران در می‌آید؟ ساده‌ترین پاسخ این است که رئیس نظمیه تهران، فقط یک مأمور و لاجرم معذور بوده و دستور دربارِ بدون شاه ایران را اجرا کرده است. جدی‌تر اما اگر به ماجرا نگاه کنیم، به ماجراهایی می‌رسیم که بهانه گزارش امروز شده‌اند. یعنی به جز مناسبت ۳ دی ماه ۱۲۹۰ و حمله به مجلس، این شخصیت و ویژگی‌های خاص «یپرم خان» است که او را سوژه گزارش امروز کرده است. این را هم بگوییم که اختلاف نظر شدید مشروطه‌پژوهان و تاریخ‌نویسان معاصر درباره شخصیت «یپرم خان» و نقش او در مبارزات دوران مشروطه و پس از آن، این فرد را به سوژه جذاب و جالبی برای نوشتن تبدیل می‌کند. سوژه‌ای که حتی خواندن چند کتاب درباره او شما را خسته نخواهد کرد، چه برسد به این گزارش ۱۷۰۰ کلمه‌ای!

■ زندان با اعمال شاقه

نام اصلی‌اش «یـِپرم داویدیان گانتاکتسی» است و اگرچه در برهه‌ای حساس از تاریخ ایران حضور دارد، ریشه و اصالتش اصلاً ربطی به ایران و ایرانی‌ها ندارد. او در یکی از روستاهای اطراف «گنجه» به دنیا می‌آید و البته در هیچ منبع و سند تاریخی نامی از پدر و یا دیگر اجدادش برده نشده است و در نوشته‌ها و صحبت‌هایی که از او باقی مانده نیز، چیزی در این باره دیده نمی‌شود. 

«اسماعیل رائین» درباره «یپرم خان» نوشته است: «در طفولیت به سبب طبع سرکش و روح عصیانگر خیلی زود درس و مدرسه را رها کرد و برای مبارزه با دولت عثمانی و تقویت ارامنه تابع آن دولت، رهسپار ترکیه شد». «ابراهیم صفایی» نیز درباره او گفته است: «... به مناسبت زندگی در خانواده فقیر کارگری نتوانست به راه تحصیل و تربیت صحیح برود و بزودی روح ماجراجو با احساسات عصیانی در وی خودنمایی کرد... چون بزرگ گردیده و جوان رسیده‌ای شده بود، به دسته‌ای از آشوبیان ارمنی پیوسته و همراه ایشان می‌خواسته به خاک عثمانی بروند...». البته پیوستن او به ارامنه‌ای که برخی آن‌ها را انقلابی و برخی آشوبیان نام گذاشته‌اند، در جریان مبارزات ارامنه با عوامل دولت عثمانی و ظلم و کشتارهایی بوده که می‌گویند این حکومت در حق ارامنه انجام داده است.  به هر حال «یپرم» جوان موفق به حضور در جمع انقلابیون نمی‌شود و در مرز توسط روس‌ها دستگیر می‌شود، دو سال در تفلیس زندانی و بلاتکلیف است و در نهایت هم حکم ۲۴ سال زندان با اعمال شاقه نصیبش می‌شود و با همدستانش به زندان «ساخالین» در سیبری فرستاده می‌شود. 

■ فرار از زندان

آدمی نبود که حتی زندانی مانند «ساخالین» بتواند او را در خودش نگه دارد. ۳ سال زندان دشوار را تحمل کرد و سپس با چند نفر دیگر گریخت. «اسماعیل رائین» که به جز تاریخ‌نگاری، از اهالی مطبوعات دوره پهلوی بوده و متهم به همکاری با ساواک هم هست، زندگی و فعالیت‌های «یپرم خان» را بسیار حماسی به تصویر کشیده و فرار او از زندانی در سیبری و طی کردن بیش از ۲۰ هزار کیلومتر راه میان جهنمی از یخ و برف و رسیدن به ژاپن را کاری «غول آسا» توصیف می‌کند. بعد از این ماجرا می‌توان رد «یپرم خان» را در شهرهای تبریز و سلماس زد. 

او در سلماس با زنی از ارامنه فراری از روسیه آشنا می‌شود و مدتی بعد با او ازدواج می‌کند. می‌گویند چند صباحی را هم چون هنوز تحت تعقیب بوده به منطقه کوهستانی «قرجه داغ» در اطراف اهر گریخته و در آنجا به معلمی مشغول بوده است. بازگشت به تبریز، رفتن به قزوین و سپس رشت، مدتی کار برای اداره راه‌سازی و بعد هم احداث کوره آجرپزی و... از دیگر مراحل زندگی او تا پیش از مشهور شدنش است. شهرت و مقام و منصب‌های نظامی او از زمان حضور در رشت آغاز می‌شود. یعنی با شکل گیری جنبش مشروطه و رخدادهای مربوط به آن در گیلان، نقش آفرینی‌های «یپرم» خان در تاریخ معاصر ایران هم آغاز می‌شود.

■ داشناک انگلیسی

گیلان و جنبش مشروطه خواهی نقطه آغاز دیده شدن «یپرم خان» است. اما نه اینکه شما تصور کنید ارمنی گریخته از چنگ روسیه تزاری تا پیش از آن، بی‌خبر از اوضاع سیاسی، سرش به کوره آجرپزی و زن و فرزندش گرم بوده و یکباره و با مناسب دیدن اوضاع سیاسی و اجتماعی، وسط گود سیاست و مشروطه‌خواهی پریده است. اصولاً آنچه سبب می‌شود در مطالعه تاریخ با وجود تعریف و تمجید هایی که برخی تاریخ‌نویسان از او کرده‌اند، به شجاعت‌ها و جنگاوری هایش، خیلی خوشبین نباشیم، مشغولیت‌های غیر ایرانی اوست. درباره حزب «داشناکسیون» شاید کمتر شنیده باشید. 

این حزب در واقع حزب ملی‌گرایان ارمنی ساکن در امپراتوری عثمانی و هدفش ایجاد ارمنستان مستقل است.  شعبه‌ای از این حزب در گیلان فعال می‌شود و «یپرم خان» عضو اصلی و مهم آن است. «آندرانیک هوویان» تاریخ پژوه و نویسنده ایرانی می‌گوید: «این حزب از طرفداران مشروطه بود و به اعضا دستور داده بود از مشروطه خواهان ایرانی حمایت کنند...». 

ابراهیم صفایی، تاریخ‌نویس دیگر ایرانی نیز می‌گوید: «کلمه داشناک در ارمنی به معنی متحد و متفق است اما در اصطلاح سیاسی به معنی فدایی، تروریست و انقلابی هم به کار می‌رود... این حزب در عمل برای استقلال ارمنستان تلاشی نکرد و بیشتر درگیر نهضت‌های جاری در ایران و عثمانی شد... آن‌ها بیشتر مجری سیاست‌های مورد علاقه انگلستان بودند... ادعای حضور در ایران برای کمک به انقلاب و آزادی مردم نیز درست نیست، چون زمانی که آغاز به فعالیت کردند هنوز اسمی از مشروطه در ایران نبود...». 

■ باغ مدیریه

شواهد تاریخی نشان می‌دهد «یپرم خان» در واقع پایه‌گذار اصلی حزب «داشناکسیون» در گیلان است. او با جمع کردن کارگران ارمنی ساکن در گیلان، این حزب را به راه می‌اندازد و در واقع فدائیانی که بعدها گُردان ویژه او را تشکیل می‌دهند و در همه جنگ‌ها کنارش حضور دارند، همین افراد هستند. ماجرا با واقعه «باغ مدیریه» و قتل حاکم گیلان آغاز می‌شود و نقش آفرین و جنگاور اصلی در این قضایا «یپرم خان» است. نهضت مشروطه که بالا می‌گیرد در همه جنگ‌ها از فتح قزوین تا تصرف تهران و... حضور مؤثر دارد. جنگاوری و کار بلدی‌اش را همه تاریخ‌نویسان مخالف و موافق تأیید می‌کنند. اما مسئله اینجاست که سردار ارمنی، در همه امور راه و روش خودش را دارد و معمولاً در هر عملیات و حمله‌ای که به مناطق مختلف می‌کند، پشت سرش نشانه‌های غارت، چپاول و ویرانی به جا می‌ماند. خیلی خلاصه و مفید اگر بخواهیم بگوییم، آن‌هایی که پس از پیروزی مشروطه طلبان، قدرت را در دست می‌گیرند، از جنگاوری و کاردانی نظامی او نهایت استفاده را برای رسیدن به اهدافشان می‌برند. برای آن‌ها، لایق‌تر از «یپرم خان» کسی وجود ندارد که بتواند نظمیه پایتخت را اداره کند و به همه جا نظم ببخشد. برای جنگ با مخالفان مختلف و متنوع مشروطه خواهی چه اجیر شدگان شاه قاجار و روسیه باشند چه شیخ فضل‌الله نوریِ مشروعه خواه یا مردم فلان آبادی غرب کشور، کسی بهتر از مأمور معذوری چون «یپرم خان» پیدا نمی‌شود. برای همین می‌توان در پرونده او هم جنگاوری و شجاعت‌های عجیب و غریب در آغاز مشروطه خواهی را دید و هم دستگیری شیخ فضل‌الله نوری، اتهام ترور و کشتن برخی مجتهدان و یا حمله به نیروهای «ستارخان» و خلع سلاح آن‌ها در پارک اتابک و کُلی اقدام‌های خشونت بار دیگر که با هیچ کدام از اصول اولیه مشروطه خواهی واقعی جور در نمی‌آید! 

■ عبدالباقی خان

خودش نمی‌دانست جنگ «شوریجه»، مأموریت آخرش خواهد بود. «سالارالدوله» برادر شاه مخلوع، در غرب کشور سر به شورش برداشته، بعد از کرمانشاه، همدان را هم گرفته و اگر دستش می‌رسید تا تهران می‌آمد که ریشه مشروطه خواهی را از زمین پایتخت در بیاورد. نیروهای دولتی که به جنگش رفته بودند، حریف نشده بودند و سرانجام «یپرم خان» را فرستاده بودند تا در کنار نیروهای «فرمانفرما» و جنگجویان ایل بختیاری به ماجرا فیصله دهد... کاری به سرانجام کار که شکست «سالارالدوله» است، نداریم. 

سرانجام «یپرم خان» هم در همین غائله رقم می‌خورد... با نیروهایش به جنگ «عبدالباقی خان» می‌رود که مالک منطقه «شوریجه» است و در نهایت به قلعه «شوریجه» پناه برده و دست از جنگ نمی‌کشد... وقتی قلعه نزدیک به سقوط است، گلوله‌ای از یکی از برج‌ها شلیک می‌شود... از گونه «یپرم خان» وارد می‌شود و از پشت گوشش بیرون می‌زند تا سردار خشونت طلب مشروطه، لذت پیروزی نهایی را نچشد... نیروهایش قلعه را هرجور هست تصرف می‌کنند و به جز «عبدالباقی خان» که با شجاعت اعلام می‌کند « یپرم خان» را هدف قرار داده، تقریباً همه مقاومت کنندگان و پناهندگان را می‌کشند... ». 

انتهای پیام/

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.