۲۴ دی ۱۳۹۷ - ۱۶:۳۰
کد خبر: 639124

اگر اسم بیماری ها آدم را نکشد، لنگر انداختن جناب مریضی، حتماً این کار را می کند.

به گزارش قدس آنلاین، این متن برشی کوتاه از گپ و گفت بیمار و جناب مریضی روی تخت درمانگاه است.

- بزرگوار؟

- بله.

- می گم اگه کمتر هم سَر بزنی، خدا شاهده من راضی ام، تازه، خوشحال و شاد و خندان هم می شوم.

- خُب تقصیر من نیست. یک وقت هایی از خط قرمز رَد می شی و مجبورم می کنی به اومدن.

- من!؟

- بله، جنابعالی، سرکار بانوی محترم، یک مقدار کنکاش کنید خودتان را.

- نمی تونم. در شرایطی نیستم که پردازش کنم. مغزم قد نمی دهد. خودتان بفرمایید چه خطایی از من سر زده.

- باشد من می گویم، سر ساعت که نمی خوابید! هله هوله نوش جان می کنید! رعایت سرما و گرمایتان افراطی ست! غصه پشت غصه میل می فرمایید! نازک نارنجی هستید! زمان خوراک تان نامنظم است! اهل فکر و خیال اید! تفریح به قاعده هم که توی دست و بال تان پیدا نمی شود! کم حرف هستید و دردودل کردن هم بلد نیستید .

- ببخشید که کلام تان را قطع می کنم، یعنی اینها همه اش شامل حال من می شود؟ من اینقدر آدمِ جاهلِ عجیبِ پُرحماقتی ام؟

- بله. خنده دار است که نمی دانید - جز مواردی - بنده سرخود راهم را کج نمی کنم بیایم در خانه تان. و به فرمایش تان، مزاحم مزاج تان شوم. معده، قلب و سر و پا و دست را خودتان می فرستید مریضخانه. من چه کار دارم که برایتان میگرن و تب و ضعف و زکام و اسهال و چشم درد و دندان درد و شکستگی بیاورم، عزیزم!

- ولی من که مُدام دارم فرار می کنم از دست تان و شما هِی مثل راهزن ها، راهم را سد می کنی. این حرف ها را لطفاً به خوردِ منِ بینوا نده.

- کاری ندارد الساعه که بروم کیسه داروهایت را بیاورم بریزم روی میز، خجالت زده می شوی.

- چرا؟

- نپرس چرا؟ چون جوابش را خودت می دانی،  از بس که دوا به خورد دل و روده مظلومت داده ای، آنجا مثل داروخانه شده است؛ فقط منتظرند تو دارو را بفرستی که آنها بچینند توی قفسه،  معلوم است دیگر وقتی رُبات وار هی می‌روی دکتر و نسخه پشت نسخه می خری بهتر از این نمی شود.

- دکتر نروم؟ یعنی تجویز می کنید قرص و آمپول و شربت و سِرُم نگیرم؟

- چرا، برو! اما ورزش هم بکن. حرص هم نزن. آرام هم باش. ترسو هم نباش. آدم که فقط جسم نیست، روح هم دارد. اگر آن بخش را دوپینگ نکنی، باخته ای بانوجان.

بیمارنوشت یک: دیگر تا سِرُم تمام شود فقط جناب مریضی گفت و گفت و من سکوت مطلق بودم و به این فکر می کردم که چرا ایشان دست از سَرم برنمی دارد!؟

در نهایت هم به این نتیجه رسیدم که شاید هرکسی، جناب بیماری خودش را داشته باشد؛ این غُرغُروی کَنه را.

بیمارنوشت دو: اگر اسم بیماری ها آدم را نکشد، حاضرجوابی و سِرتِقی و لنگر انداختن جناب مریضی، حتماً این کار را می کند.

انتهای پیام /

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.