۲۷ فروردین ۱۳۹۸ - ۰۹:۴۰
کد خبر: 652313

«نهصد و هفتاد و شش روز در پس‌کوچه‌های» اروپا کتاب خوبی بود. «محمد دلاوری» در این کتاب به جزئیاتی از زندگی مردمان اروپا پرداخته است که بسیار به کار ما ایرانی‌ها می‌آید. به هر حال از غرب، گزیر و گریزی نیست هر چند که در غرب خبری نیست.

علی محمد مودب/

«نهصد و هفتاد و شش روز در پس‌کوچه‌های» اروپا کتاب خوبی بود. «محمد دلاوری» در این کتاب به جزئیاتی از زندگی مردمان اروپا پرداخته است که بسیار به کار ما ایرانی‌ها می‌آید. به هر حال از غرب، گزیر و گریزی نیست هر چند که در غرب خبری نیست.

غرب را باید شناخت و چه خوب که یک خبرنگار کاربلد و اهل تحقیق در سه سال زندگی‌اش در کنار کار رسمی‌اش که در آن هم به روایت غرب می‌پرداخته است یک روایت خودمانی‌تر و کارکردی‌تر هم از غرب ارائه کرده است.

من که خیال غرب ندارم ولی آن‌ها که دوست دارند غرب را ببیند یا برای زندگی به غرب بروند این کتاب بسیار به کارشان می‌آید. خواننده کتاب می‌تواند با خواندن این کتاب، اطلاعات و جزئیاتی بسیار کاربردی درباره زندگی در اروپا به دست بیاورد که در طول اقامتش به کارش خواهد آمد. از این نظر این کتاب یک کتاب راهنمای زندگی در اروپا یا سفر به اروپا می‌تواند باشد. که چون از منظر یک ایرانی نوشته شده است بسیاری از دردسرها و درگیری‌ها و شوک‌های فرهنگی احتمالی‌ای که برای یک مهاجر به غرب ممکن است پیش بیاید را به اطلاع خواننده می‌رساند! فایده دوم چنین کتابی برای ماست که می‌خواهیم در ایران زندگی کنیم.

به هر دلیل ما در حل بحران‌ها و مسئله‌های مدرنمان بسیار گرفتاری داریم. لازم نیست که چرخ از اول اختراع شود، خود من که بارها درباره پلاستیک و زباله یادداشت و مطلب نوشته‌ام، اما با خواندن این کتاب آموختم که شهرداری‌های بلژیک چطور موفق شده‌اند این مسئله را که یک مسئله دنیای مدرن است حل کنند. نمی‌دانم چرا مدیران شهری ما به این تجربه‌ها توجه نمی‌کنند و سعی نمی‌کنند برای اجرای گام به گام این تجربه‌ها، تلاشی بکنند. به عنوان نوبری از این کتاب چند جمله‌ای نقل می‌کنم تا خودتان بروید و کتاب را پیدا کنید: «یک شیء بزرگ مانند یک کاناپه را نمی‌شود در بلژیک دور انداخت، یعنی «دور» در بلژیک وجود ندارد.

نمی‌شود جایی را پیدا کرد که بگویی اینجا خوب است، پرتش کن پایین!...برویم! همه جا نزدیک است، همه جا یک هویت مشخص دارد، به همین نسبت جای دورافتاده هم وجود ندارد! نزدیک بودن به پایتخت و همین طور به پادشاه و هیچ چیز دیگر مرکزیت نمی‌آورد. در محوطه کمیسیون اروپا بودم که رئیس اتحادیه با جمع اصحاب وارد محوطه شد. هیچ یک از کسانی که مشغول کارشان بودند، از جایشان تکان نخوردند. ده متر آن طرف‌تر نظافتچی داشت زمین را تمیز می‌کرد، حتی برنگشت به رئیس کمیسیون بگوید حالت چطوره...». این کتاب را نشر قدیانی منتشر کرده است.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.