فیلم «رضا» درامی درباره یک زوج است که از هم جدا می‌شوند، اما اتفاقاتی سبب می‌شود این دو به هم برگردند. علیرضا معتمدی در نخستین تجربه فیلمسازی خود، حکایت یک زندگی واقعی را به تصویر کشیده است که مورد توجه منتقدان سینما بوده است. به گزارش قدس آنلاین او درباره انگیزه ساخت این فیلم گفته است: «همیشه دلم می‌خواست درباره‌ عاشقی که هرگز از عشق خود دست نمی‌کشد، فیلمی بسازم. مدت‌ها درگیر این فکر بودم که مجنون، فرهاد، رامین و سایر عاشقان قصه‌های کهن اگر مردی مدرن در روزگار ما بودند داستان‌ عشقشان چگونه بود و «رضا» نتیجه همین خیال‌پردازی و آن رؤیاست». این فیلم هم‌اکنون در گروه هنر و تجربه روی پرده سینماهای کشور است. با علیرضا معتمدی، کارگردان فیلم «رضا» درباره جزئیات این اثر گفت‌وگو کردیم که می‌خوانید: 

فیلم من در ستایش عشق و خانواده است/ «اصفهان» افسون و افسانه دارد

در ابتدا می‌فرمایید شخصیت رضا چطور شکل گرفت؟

مدت‌ها به این فکر می‌کردم که داستانی عاشقانه در فضای امروز با شخصیتی که عشق اسطوره‌ای دارد چه شکلی می‌شود یا اگر بخواهیم خسرو، فرهاد و مجنون را در دنیای معاصر نشان دهیم، چطور می‌شود؟ این دغدغه موجب شد داستان فیلم رضا شکل بگیرد. در واقع می‌خواستم مردی را نشان بدهم که تا پای جان، عاشق زنی است.

شما در این فیلم قرار است یک عشق اسطوره‌ای را نمایش دهید که این عشق در ادبیات ما بسیار پرشور و هیجان است، اما در این فیلم، رضا شخصیتی آرام و فیلم ریتم کندی دارد. در این فیلم آدمی آرام در عصری ناآرام نمایش داده می‌شود، در حالی‌که عشاق تاریخ، آدم‌هایی ناآرام در دورانی آرام بودند، دلیل این تناقض چیست؟

یکی از مهم‌ترین ایده‌هایی که برای ساخت این فیلم داشتم به وجود آوردن تناقض در سراسر فیلم بود. تلاش کردم شکل متناقض هر چیزی را استفاده کنم. داستان فیلم، غم‌انگیز اما فضای فیلم دارای شوخ‌طبعی است. زن‌ها با وجود نقش زنانه‌ای که دارند، کنش‌های متناقض و متفاوتی را بروز می‌دهند، یعنی زنی که ماهیگیری می‌کند، کتک‌کاری می‌کند یا سوارکاری. آراستگی خانه را که یک ویژگی زنانه است، در خانه رضا که یک مرد است، می‌بینیم. همیشه در قصه‌ها، مردی سوار بر اسب سفید خوشبختی از راه می‌رسد، اما در این فیلم، زنی سوار بر اسب سیاه، رضا را از مرگ نجات می‌دهد. شخصیت رضا از درون پریشان و متلاطم است اما ظاهر آرامی دارد، عشق پرشوری دارد ولی چیزی بر زبان نمی‌آورد. تلاش کردم شکل متضاد عناصر کلیشه‌ای را نشان دهم. یکی دیگر از تضادهایی که روی آن تأکید داشتم این بود که ظاهر فیلم چیده شده و مرتب است، اما اتفاقات و بازی‌ها خیلی شلخته و بداهه به نظر می‌رسد. در واقع سعی کردم تضاد و دولایه بودن را در تمام بخش‌های فیلم به‌کار ببرم. این کنترانست به فیلم جذابیت می‌بخشد و فکر تماشاگر را مشغول خودش می‌کند.

در این فیلم بیشتر تصاویر لانگ‌شات هستند و کمتر تصویر بسته‌ای از صورت شخصیت‌های فیلم می‌بینیم، در حالی‌که فیلم دارد از احساسات و درونیات آدم‌ها صحبت می‌کند و حالات چهره بازیگر به انتقال این احساسات کمک می‌کند.

نمی‌خواستم خیلی به آدم‌ها نزدیک شوم تا احساساتشان نمایان شود. می‌خواستم همه چیز در لانگ‌شات اتفاق بیفتد چون استایل فیلم، پلان سکانس بود. می‌خواستم فیلم شبیه عکسی از موقعیتی باشد که در ذهن تماشاگر نقش می‌بندد. طولانی بودن پلان‌ها موجب می‌شود تماشاگر پس از دیدن فیلم، عکس آن موقعیت را به یاد بیاورد و آن تصویر به حافظه ذهنی تماشاگر بچسبد، گویی خودش در خلق آن صحنه حضور داشته است. نمی‌خواستم به آدم‌ها نزدیک شوم، چون از احساسات‌گرایی در فیلم پرهیز کردم و هرجایی که آدم‌های فیلم بویژه رضا درگیر احساسات می‌شدند، بخش‌های هیجانی و احساساتی را حذف کردم. تنها جایی که بروز احساسات رضا را  می‌بینیم، جایی است که برای ویولت پیغام صوتی می‌گذارد که فاطی برگشته است و این صحنه را به‌عمد از پشت سر گرفته‌ام، چون نمی خواستم تماشاگر صورت رضا را ببیند و درگیر احساسات بازیگر شود.

فکر نمی‌کنید این درگیری با احساسات بازیگر، تأثیر فیلم را برای تماشاگر بیشتر می‌کرد؟

بنا نداشتم تماشاگر درگیر احساسات بازیگر شود، می‌خواستم تماشاگر عمیق‌تر درگیر داستان شود و خودش انتخاب کند که در چه موضعی باشد؛ ضمن اینکه تا حد زیادی می‌خواستم تماشاگر با شخصیت‌های فیلم بلاتکلیف باشد. زمانی که دوربین را به شخصیت‌ها نزدیک می‌کنید، تماشاگر با آن‌ها همذات‌پنداری می‌کند و من نمی‌خواستم چنین اتفاقی بیفتد. برای من شخصیت اصلی فیلم، رضا بود که در تمام پلان‌ها حضور داشت و از او نمای نزدیک هم داریم. دومین شخصیت مهم فیلم، فاطی بود که تنها کسی است که نمای بسته دارد. نخستین صحنه فیلم که منتظر رضا، پشت فرمان نشسته است، یک نمای بسته طولانی از فاطی داریم، آنجا فکر کردم تماشاگر باید چهره این زن را به خاطر بسپارد. شخصیت مهم دیگر فیلم، ویولت است که در جاهایی، نماهای بسته از او داریم. بقیه شخصیت‌ها خیلی اهمیتی نداشتند که تماشاگر آن‌ها را ببینند یا نه، آن‌ها کسانی هستند که به شناخت شخصیت رضا کمک می‌کنند.

استفاده از نمادهای معماری و فضای اصفهان در این فیلم چقدر به انتقال مفهوم کمک کرد؟

می‌خواستم شهر اصفهان مثل آغوش امنی برای رضا باشد، گویی مادری فرزندش را به آغوش کشیده است. در فیلم شکل‌های مختلف ارتباط یک مرد با زنان زندگی‌اش را می‌بینیم، با همسر سابقش، با مادرزنش، با عمه‌اش، با دختر عمه‌اش، با دختر همکلاسی‌اش و... تنها شکلی که در فیلم نشان داده نمی‌شود ارتباط رضا با مادرش است؛ می‌خواستم این ارتباط را با شهر نشان دهم، چون رضا مدام به شهر پناه می‌برد؛ پرسه زدن‌های شبانه‌ای که دارد، حتی یک بار در آغوش آن شهر می‌میرد و زنده می‌شود، در مساجد این شهر مناجات می‌کند و نماز می‌خواند. در واقع شهر به شکل نمادین، ویژگی‌های مادرانه برای رضا دارد.

چرا اصفهان؟

نخستین دلیلش این است که من متولد اصفهان هستم و بهتر از هر جای دیگری این شهر را می‌شناسم. نکته دیگر اینکه اصفهان، شهری قدیمی و کهن است که همراه خود، افسون و افسانه دارد و دارای معماری ویژه‌ای است. نماد مذهب، نمادی مستتر در فیلم است، بدون اینکه نیازی باشد تأکید کنم رضا اعتقاداتی دارد، تماشاگر به هر طرف اصفهان که نگاه می‌کند، مسجد وجود دارد و این به شخصیت فیلم خیلی کمک می‌کرد.

آیا نریشن و قصه موازی به فیلم کمک کرد و اینکه نریشن گویی، کار را از داستانی به مستند نمی برد؟

نریشن، مربوط به ساختار فیلم است و چیزی نیست که به فیلم اضافه شده باشد. داستان فیلم، روند به وجود آمدن یک شهر را به تصویر می‌کشد که بخشی از معنای فیلم است، بنابراین نریشن ضروری بود. شخصیت رضا را رها، بی‌قید و راحت می‌بینیم ولی از دل تنهایی و دردهایش، قصه‌ای دیگر شکل می‌گیرد.

رضا شخصیت متناقض و متضادی دارد، این تضاد در جهان فیلم دارای منطق بود؟

تناقض یک آدم می‌تواند منطقی باشد، کما اینکه شخصیت فاطی هم متناقض است و تکلیفش با خودش مشخص نیست. رفتارهای رضا در موقعیت‌های مختلف، یکی از هزاران موقعیتی است که می‌تواند وجود داشته باشد.

در سینمای داستانی با مضامین اجتماعی و خانوادگی، کمتر کسی سراغ مضامین عاشقانه می‌رود، ولی در این فیلم با شخصیتی عاشق‌پیشه روبه‌رو هستیم که دوست داشتن همسرش برایش مسئله است.

فیلم از یک زاویه در ستایش خانواده است و خواستم نشان دهم خانواده چقدر مهم است. در سکانسی که رضا با خانواده فاطی شام می‌خورد و دور هم جمع شده اند یا سکانسی که با عمه و دختر عمه‌هایش به مسجد می‌روند، فضایی پرشور و صمیمی را نشان دادم تا ارتباط صمیمانه رضا با خانواده خودش و خانواده فاطی را نشان دهم. رضا در فیلم هیچ خانواده‌ای ندارد و پدر و مادر و برادرش مرده‌اند و زنش او را ترک کرده است. تک تک آدم‌هایی که رضا سراغ آن‌ها می‌رود، خانواده‌ای هستند که رضا دوست دارد داشته باشد. اهمیت سکانس شام خوردن رضا با خانواده فاطی این بود که نشان دهم با رفتن فاطی، رضا فقط زنش را از دست نمی‌دهد، بلکه گرمای آن خانواده را از دست می‌دهد.

چرا اسم رضا برای شخصیت اصلی و عنوان فیلم انتخاب شد؟

می‌خواستم همه چیز در فیلم خیلی معمولی و ملموس باشد. رضا اسمی ایرانی است که می‌تواند اسم هر کسی باشد یا حتی اسم فاطی. در سینمای ایران، بسیاری از فیلمسازان از معمولی و ملموس بودن فراری هستند، در حالی‌که این سبب فاصله میان تماشاگر و فیلم می‌شود. برایم مهم بود که داستان فیلم، ملموس باشد به طوری که ممکن است برای هر کسی اتفاق بیفتد. ضمن اینکه رضا بار معنایی خاصی هم دارد و می‌خواستم به صورت مستتر در فیلم وجود داشته باشد. شخصیت اصلی که نامش رضاست در طول فیلم به مقام رضا می‌رسد، یعنی اسم به صفت تبدیل می‌شود.

از فروش فیلم در هنر و تجربه راضی هستید؟

خوشبختانه استقبال از فیلم بسیار خوب و راضی‌کننده بود و امیدوارم سازمان سینمایی همکاری بیشتری داشته باشد و سالن‌های بیشتری به فیلم رضا بدهد، چون فیلم تاکنون بیش از 80 درصد ظرفیتش را پر کرده است.

انتهای پیام/ 

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.