۱۳ خرداد ۱۳۹۸ - ۱۰:۵۲
کد خبر: 658743

تاریخ نگارها می‌گویند «نهضت توتون و تنباکو» به عنوان نخستین حرکت سیاسی-اجتماعی- مذهبی مردم ایران آن‌قدر با اهمیت است که تاریخ کشورمان را می‌شود به دو بُرهه پیش و پس از این ماجرا تقسیم کرد، چون مردم پس از پیروزی این نهضت تازه فهمیدند که می‌شود روی حرف شاه مملکت هم حرف زد!

انتظار فرج از نیمه خرداد کشم

حالا اگر طبق گفته تاریخنگارها، جنبش تحریم توتون و تنباکو را نخستین حرکت سیاسی-اجتماعی-مذهبی مردم ایران به حساب آوریم که زمینه‌ساز انقلاب مشروطه شد، قیام 15 خرداد سال 1342 را هم باید نقطه عطف دیگری در تاریخ کشورمان به حساب بیاوریم که زمینه‌های اصلی انقلاب سال 1357 را فراهم کرد.

‌نطق‌های آتشین

‌ریشه‌های قیام 15 خرداد برمی‌گردد به دی ماه سال 41. همان سال‌هایی که نام امام خمینی تازه سر زبان‌ها افتاده بود و کلاس‌های درس ایشان در قم، صحنه نطق‌های آتشین علیه شاه و سلطنت بود. نطق‌هایی که بعدها تبدیل به موضع‌گیری‌های تاریخی علیه سلطنت شد. شاید امام نخستین کسی بود که در آن سال‌ها بصراحت علیه سلطنت و شاه شورید و فریاد برآورد «شاه‌دوستی یعنی غارتگری». تا آن روز بارها درباره کاهش اختیارات شاه و قدرت گرفتن مجلس و نخست وزیر صحبت شده بود، اما هنوز کسی علیه شخص شاه و جایگاه سلطنت که در تاریخ ایران جایگاهی باستانی و بعضاً مقدس تلقی می‌شد، حرفی نزده بود.

در دی ماه 41، محمدرضا شاه تازه اصول شش‌گانه انقلاب شاه و مردم یا همان انقلاب سفید را اعلام کرده بود. البته شاه تا پیش از این بارها برای اجرایی کردن این اصول شش‌گانه تلاش کرده بود، اما هربار با مخالفت روحانیت و جبهه ملی مواجه شده بود. محمدرضا شاه در دی ماه 41 اما عزمش را برای اجرای این اصول شش‌گانه جزم کرده بود و حتی خطاب به «روح الله کمالوند» نماینده روحانیون قم گفته بود: «... اگر آسمان به زمین بیاید و زمین به آسمان برود من باید این برنامه را اجرا کنم…». همین پافشاری برای اجرای انقلاب سفید بود که چند ماه بعد او را در دامگاه 15 خرداد گرفتار کرد.

انقلاب سیاه و سفید

انقلاب سفید 6 اصل داشت. اصولی که نه روحانیت آن را قبول داشتند و نه اعضای جبهه ملی. به همین خاطر محمدرضا شاه که هیچ جوره نمی‌خواست از خر شیطان پایین بیاید، اسدالله علم را به نخست وزیری انتخاب کرد تا با اجرای یک رفراندوم نمایشی، به اجرای اصول شش‌گانه انقلاب سفید مشروعیت ببخشد.

دلایل پایین نیامدن محمدرضا شاه از خر شیطان و مخالفت سرسختانه روحانیت با انقلاب سفید را باید در انتخابات آمریکا جست‌وجو کنیم! پیروزی «جان‌ اف کندی» در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا، فصل جدیدی را در مناسبات این کشور با کشورهای تحت انقیاد خود آغاز کرد. براساس سیاست خارجی جدید آمریکا، حاکمان کشورهای تحت سلطه این کشور باید با انجام یکسری اصلاحات از پیش تعیین شده و افزایش محدود آزادی‌های فردی، از بروز حرکت‌های مردمی و انقلاب‌های احتمالی جلوگیری می‌کردند. مخالفت امام خمینی با انقلاب سفید، برخلاف باور عمومی، زیاد ارتباطی با «اعطای حق رأی به زنان» و لایحه «برابری زنان و مردان» نداشت و دلیل اصلی این مخالفت سفت و سخت، همین ماجرای پشت پرده¬ «آمریکایی» بودن انقلاب سفید بود که البته امام آن را «انقلاب سیاه» می‌نامید.

باید بروم

محمدرضای سال‌های پس از کودتای 32، هیچ شباهتی به محمدرضای جوان سال‌های پیش از کودتا نداشت. شاه جوانی که ‌سال‌های پیش از کودتا ترس از گرفتار شدن به سرنوشت پدر، دائم روحش را می‌خورد، در سال‌های پس از کودتا تکیه‌گاه محکمی به نام آمریکا پیدا کرد و به لطف درآمدهای سرشار نفتی، به قول عباس میلانی به «مرغدلی» بدل شد که چو «شیر» می‌غرید! همین درآمدهای سرشار نفتی به علاوه پشتیبانی‌های آمریکا بود که محمدرضا را متصور کرد که با وجود ‌مخالفت‌های مردمی، می‌شود اصول شش‌گانه انقلاب سفید را اجرا کرد. البته محمدرضا شاه بصراحت گفته بود:«اگر این طرح اجرایی نشود من باید بروم» که همین ‌صحبت‌ها به‌علاوه تبریک تلگرافی «کندی» به شاه، پس از تصویب اصول شش‌گانه در رفراندوم مردمی، نشان می‌دهد شاه ایران تا چه اندازه برای اجرای انقلاب سفید تحت فشار آمریکا بوده است. امام خمینی در یکی از ‌نطق‌های آتشین آن سال‌ها به محمدرضا شاه هشدار داده بودند:«... من به شما نصیحت می‌کنم آقای شاه، من به تو نصیحت می‌کنم دست از این اعمال بردار من میل ندارم که اگر روزی ‌ارباب‌ها بخواهند تو بروی، مردم شکرگزاری کنند… من نمی‌خواهم تو این‌طور باشی من میل ندارم تو مثل پدرت بشوی، نصیحت مرا بشنو، از علمای اسلام بشنو، این‌ها صلاح ملت را می‌خواهند، این‌ها صلاح مملکت را می‌خواهند، از اسرائیل نشنو، اسرائیل به درد تو نمی‌خورد، قرآن به درد تو می‌خورد».

نخستین اعلامیه

نخستین اعلامیه امام علیه اصول شش‌گانه انقلاب سفید در دوم بهمن سال 41 در تهران و شهرستان‌ها توزیع شد. در اعلامیه امام آمده بود: «… اینان اگر برای ملت کاری می‌خواهند انجام دهند چرا به برنامه اسلام و کارشناسان اسلامی رجوع نکردند و نمی‌کنند تا با اجرای آن برای همه طبقات زندگی مرفه تأمین شود و در دنیا و آخرت سعادتمند باشند… این رفراندوم اجباری مقدمه‌ای برای از بین بردن مواد مربوط به مذهب است و علمای اسلام وظیفه دارند که هر وقت برای اسلام و قرآن احساس خطر کردند به مردم گوشزد نمایند...».

هنوز چند ساعتی بیشتر از توزیع اعلامیه‌ها در تهران نگذشته بود که بعضی از دکان‌های جنوب شهر بسته شد و بازاریان به همراه آیت‌الله «سید احمد خوانساری» به منزل «سیدمحمد بهبهانی» رفتند. در آنجا آیت‌الله «میرزا علی آقا فلسفی» پشت میکروفن رفت، عمامه‌اش را به علامت خروش و عزا باز کرده و علیه شاه و انقلاب سفید صحبت کرد. همزمان با این اتفاق، بازاریان قم هم اعتصاب کرده و در منزل امام خمینی جمع شدند. بنا بود دو روز بعد یعنی چهارم بهمن، شاه به قم بیاید. امام خمینی در تجمع دوم بهمن از مردم خواست علاوه بر تحریم رفراندوم انقلاب سفید، روز چهارم بهمن برای استقبال از شاه بیرون نرفته و در خانه بمانند. شاه که روز چهارم بهمن با شهر سوت و کور قم مواجه شده بود، با عصبانیت شهر را ترک کرد.

مدرسه فیضیه

نتیجه رفراندومِ تحریم شده از سوی مردم عجیب و غریب بود. 5/5 میلیون رأی موافق در مقابل فقط 1300 رأی مخالف! امام خمینی در واکنش به نتیجه رفراندوم اعلام کردند که حتی 2000 نفر هم در رفراندوم شاه شرکت نکرده‌اند. امام خمینی همچنین عید نوروز سال 42 را عزا اعلام کردند. در اعلامیه امام آمده بود: «من این عید را برای جامعه مسلمین عزا اعلام می‌کنم … من به دستگاه جابر اعلام خطر می‌کنم…» یک روز پس از عید نوروز، یعنی در دوم فروردین سال 42، همزمان با سالگرد شهادت امام جعفرصادق(ع) مردم برای اقامه عزا در مدرسه «فیضیه» قم جمع شده بودند. اواسط مراسم بود که مأموران لباس شخصی با طلاب حاضر در مدرسه درگیر شدند و زمانی که خبر زد و خوردها به گوش امام رسد، برای حضور در مدرسه راه افتادند اما همراهان جلوی امام را گرفتند. در آنجا امام جمله معروف «شاه دوستی یعنی غارتگری» را می‌گفتند و شاه هم در پاسخ به این جمله، خدمت نظام وظیفه را برای طلاب اجباری اعلام کرد تا آن‌ها را مجبور به پوشیدن لباس ارتش شاهنشاهی کند!

یا مرگ یا خمینی

‌کشمکش‌ها از زمان حادثه مدرسه فیضیه تا آغاز محرم ادامه داشت، اما از روز اول محرم یعنی چهارم خرداد ماه، اعتراض‌ها شکل جدی‌تری به خودش گرفت. 13 خرداد همزمان با روز عاشورا، امام در سخنرانی معروفشان خطاب به شاه گفتند: «بدبخت بیچاره 45 سال از عمرت می‌رود، یک‌کمی تأمل کن، یک‌کمی تدبیر کن، یک قدری عواقب امور را ملاحظه کن، کمی عبرت بگیر، عبرت از پدرت بگیر». سخنرانی امام کاری که باید می‌کرد را کرد! مردم تهران به خیابان‌ها ریختند و با تجمع در مقابل کاخ مرمر شعار «مرگ بر دیکتاتور» سر دادند.

شاه که احساس خطر کرده بود، پروژه دستگیری روحانیون را کلید زد. روز چهاردهم، شهید باهنر و شهید مطهری از سوی مأموران امنیتی شاه دستگیر شدند و بامداد روز پانزدهم مأموران به خانه امام ریخته و ایشان را دستگیر کردند. امام اول به باشگاه افسران و غروب روز بعد، به زندان قصر منتقل شدند. صبح همان روز خبر دستگیری امام در قم و بعد در شهرهای دیگر پیچید و مردم در تهران، قم، شیراز، مشهد، ورامین و پیشوا به صورت خودجوش به خیابان‌ها ریختند و شعار «یا مرگ یا خمینی» سر دادند. مأموران امنیتی با مردم درگیر شدند. شدت درگیری آن‌قدر زیاد بود که رسانه‌های آن موقع نوشته‌اند: «علم» با هر وسیله‌ای که می‌توانست جمعیت معترض را سرکوب کرد. در گفت‌وگویی که از او با شاه در مورد تظاهرات در دست است، خطاب به شاه می‌گوید «... باید بزنیم» و در برابر پرسش شاه که چگونه باید زد، پاسخ می‌دهد: «... یعنی با گلوله بزنیم اگر موفق شدیم که چه بهتر، وگرنه مرا مسئول معرفی کنید».

عزای همیشگی

قیام 15 خرداد تا دو روز بعد ادامه داشت. طبق اعلام ‌رسانه‌ها در این چند روز، کامیون‌ها شبانه ‌جنازه‌های مردم را به خارج شهر منتقل کرده و در گورهای دسته جمعی دفن می‌کردند. نام شهدایی که توسط مردم به پزشکی قانونی منتقل می‌شدند هم با درخواست خانواده آن‌ها که از ساواک و بازجویی‌های پس از قیام ترس داشتند، از فهرست کشته‌شدگان قیام 15 خرداد خارج می‌شد. به همین خاطر آمار دقیقی از شهدای قیام در دست نیست. البته وزارت دادگستری آن زمان، تعداد کشته‌شدگان را 74 تن اعلام کرده، اما برخی مطبوعات شمار کشته‌شدگان و زخمی‌ها را تا بیش از 1000 نفر هم اعلام کرده‌اند.

درباره تأثیر قیام 15 خرداد و خون شهدای این قیام زیاد گفته و نوشته‌اند، اما اهمیت این قیام را نه در سخنرانی معروف امام که می‌گویند: «من‏ ‏15 خرداد را برای همیشه عزای عمومی اعلام می‌کنم»، بلکه باید در بیت آخر غزل عارفانه و مشهور «انتظار» جست‌وجو کنیم:

روزها می‏گذرد، حادثه‌‏ها می‌‏آید

انتظار فرج از نیمه خرداد کشم

انتهای پیام/

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.