پنجشنبه گذشته رضا امیرخانی در فروشگاه کتاب «به‌نشر» مقابل مخاطبانش نشست و درباره خود و کتاب‌هایش با آن‌ها به گپ‌وگفت پرداخت.

کاهش تعداد ناشران و کتاب‌ها، خبر خوبی است

رضا امیرخانی علاوه بر پاسخ دادن به پرسش‌های مخاطبانش، کتاب‌هایش را هم برای هواداران امضا کرد و با آن‌ها عکس یادگاری گرفت.

«کتاب در هر شرایطی خوانده می‌شود و ما هیچ وقت از این مسئله ناامید نیستیم» این جمله‌ای بود که امیرخانی در جلسه دو روز پیش چندین بار آن را تکرار کرد. او شاهد این ادعایش را تعداد زیاد مخاطبانی دانست که روبه‌روی او نشسته و ایستاده بودند و منتظر بودند آقای نویسنده روی کتاب‌هایی که خریده بودند، امضا کند.

نویسنده «ره ش» در این جلسه از تفاوت نگاهش در آثارش از گذشته تا کنون، رسم‌الخط کتابش و از دغدغه‌هایش گفت و اینکه مهم‌ترین مسئله نویسندگی‌اش طرح سؤالات مردم در کتاب‌هایش است.

دوست دارم تعداد ناشران کم شود اما کتاب‌فروشان نه!

آقای نویسنده همان ابتدا در پاسخ به پرسش قدس که از او درباره کم شدن تعداد کتاب‌فروشی‌ها پرسید، گفت: اتفاقاً وقتی به این محله آمدم و دیدم چراغ کتاب‌فروشی در میان منطقه تجاری «بولوار سجاد» روشن است، شگفت زده شدم و این میسر نمی‌شود مگر با تدبیر و همت والای کتاب‌فروش.

او گفت: مسئله کتاب‌فروشی همیشه مهم است بخصوص برای ما نویسنده‌ها و چه خوب است که این پرسش مطرح شد و ما می‌توانیم درباره دغدغه‌هایمان حرف بزنیم. حوزه صنعت نشر برای همه بویژه نویسنده مهم است، چون در این صنعت زندگی می‌کنم و زندگی من بسته به این صنعت است.

امیرخانی گفت: با آنکه وضعیت اقتصادی ایران همیشه نوسان داشته اما من هیچ وقت این نوسان را در بازار نشر احساس نمی‌کردم، چون تا سال ۹۳ جماعت کتابخوان ته جیبشان پولی برای خرید کتاب نگه می‌داشتند و آن پول را خرج چیزی جز کتاب نمی‌کردند. اما از سال ۹۳ متوجه شدم پول سبد خرید کتاب گروه کتابخوان هم در حال آب شدن است و گروهی که تعدادشان زیاد هم نبود اما مشتری دائم بودند، حالا دیگر توان خرید کتاب ندارند. این مسئله را در مراسم امضای کتاب متوجه شدم، وقتی دیدم دانشجوها که مخاطبان حرفه‌ای کتاب هستند به صورت شریکی کتاب می‌خرند. از همین سال‌ها بازار کتاب تحت تأثیر رکود کشور قرار گرفت ،این رکود اکنون به خاطر گرانی کاغذ جدی‌تر هم شده است.

به گفته نویسنده «قیدار» بحرانی که گریبانگیر صنعت نشر شده سبب ورشکستگی ناشر، تعطیلی کتاب‌فروشی و کم شدن درآمد نویسنده‌ها می‌شود که البته همه این‌ها بد نیست!

امیرخانی در سال ۱۳۸۰ در یک تحقیق و با یک مقایسه تطبیقی، عناوین کتاب‌های ایران و آمریکای شمالی را با هم مقایسه کرده است . او در این تحقیق متوجه شده سال ۸۰ در ایران حدود ۱۱ هزار ناشر ثبت شده فعالیت می‌کردند که این تعداد ناشر در همان سال ۳۰ هزار عنوان کتاب منتشر کرده‌اند.

او گفت: ۳۰ هزار، عدد توسعه‌ای صنعت نشر ماست، یعنی وقتی وزیر ارشاد بخواهد پز بدهد می‌گوید، ما سالی ۳۰ هزار عنوان کتاب چاپ می‌کنیم. اکنون حتماً این رقم به ۸۰ هزار عنوان رسیده است. این در حالی است که در آمریکای شمالی در همان سال تعداد عناوین کمتری کتاب منتشر می‌شد اما بر عکس شمارگان همه آن‌ها میلیونی بود.

امیرخانی با استناد بر تحقیقی که کرده بود، نتیجه گرفت بازار نشر ایران سرطان دارد و این سرطان هم مربوط به امروز نیست و کهنه است.

او گفت: اتفاقاً من خوشحالم به خاطر سرطان، عده‌ای ناشر ورشکست شوند و یواشکی می‌گویم این اتفاق خوبی است! اما اگر در پی این رکود تعداد کتاب‌فروشان کم شود قطعاً اتفاق بدی رخ داده ،چون تعداد کتاب‌فروشان ما به نسبت آمار جهانی بسیار کم است و محله‌ای ما کتاب‌فروشی ندارند.

نویسنده «من او» توضیح داد: قصه نشر ایران این است که مبنای ما در توسعه، تعداد عنوان کتاب بوده و همه تلاش کرده‌اند تعداد عنوان‌های کتاب را بیشتر کنند. هیچ کس به بالا رفتن گردش مالی صنعت نشر و یا بالا رفتن شمارگان کتاب فکر نمی‌کرد.

آن آمار نشان می‌داد من نویسنده اگر بخواهم در ایران رمان چاپ کنم احتمالاً از میان ۱۱ هزار ناشر، ۱۰۰۰ ناشر می‌توانستند کار مرا بررسی کنند؛ اما اگر در آمریکا بخواهم رمانی چاپ کنم فقط با ناشران تخصصی که رمان منتشر می‌کنند می‌توانم کار کنم و آن هم فقط ۱۳ ناشر بود که البته همه آن‌ها برندهای بزرگی هستند و می‌توانند روی اثر من سرمایه‌گذاری و با بهترین کیفیت منتشر کنند.

او گفت: در ادامه این سرطان اگر تعداد عناوین کتاب کم شود باز هم خوب است، چون رقابت بین مؤلف و نویسنده کم و کتاب‌های خوبی منتشر می‌شود و سرگردانی امروز مخاطب در مواجهه با این همه عنوان کتابی که براحتی منتشر می‌شود، از بین می‌رود.

امیرخانی نتیجه گرفت: کم شدن عناوین کتاب و کاهش ناشران به نفع نشر کشور است، اما کم شدن کتاب‌فروشی‌ها به نفع هیچ کس نیست، چون این کتاب‌فروشی‌ها اگر تبدیل به پاساژ شوند دیگر به کتاب‌فروشی تبدیل نمی‌شوند.

امیرخانی در ادامه و در پاسخ به پرسش خبرنگار قدس که پرسید، اما از بین رفتن کتاب‌فروشی‌ها تغییری در آمار کتابخوانی ایجاد نمی‌کند، چون مخاطب کتابخوان از سایت و به صورت مجازی کتابش را می‌خرد و می‌خواند، توضیح داد: این هم نکته خوبی است اما برای روشن شدن به آمار جهانی نگاه می‌کنیم.

او توضیح داد: از زمانی که بازار کتاب‌های الکترونیک راه افتاد و رشد پیدا کرد، حدود ۴۰ درصد از بازار کتاب کاغذی را به خود اختصاص داد. این استقبال طوری بود که کتاب‌فروش‌های جهان معترض به ادامه فعالیت کتاب‌های الکترونیک شدند. اما در ایران خرید کتاب الکترونیک بین یک تا دو درصد است، یعنی این‌طور نیست که مردم کتاب کاغذی نمی‌خوانند پس کتاب الکترونیک می‌خوانند؛ مردم ما در هر دو صورت کتاب نمی‌خوانند؛ پس در این شرایط وجود کتابف‌روشی‌ها خوب است چون دست‌کم مکان ایجاد گپ و گفت بین فعالان کتاب است.

پیر شده‌ام

امیرخانی در ادامه این نشست در پاسخ به این پرسش که کتاب‌های جدیدش حلاوت و شیرینی کتاب‌های گذشته‌اش را ندارد، گفت: این را قبول دارم و این هم یک پاسخ روشن دارد که نویسنده‌ها هم مثل همه آدم‌ها هم پیر می‌شوند و در این شرایط خلاقیت هم تحت تأثیر قرار می‌گیرد و پایین می‌آید؛ وقتی خلاقیت کم شود شیرینی و حلاوت اثر هم کم می‌شود.

او توضیح داد: پیر شدن به معنای بازنشستگی و ننوشتن نیست؛ شاید عمر خلاقیت نویسندگی تمام می‌شود اما نویسنده پس از خلاقیت باز هم می‌تواند بنویسد. من هم خودم را بازنشسته نمی‌کنم و کماکان می‌نویسم، ولی دیگر لبه حمله نیستم چون به هر حال فاصله سنی‌ام با جوانان زیاد شده و دغدغه‌هایمان هم متفاوت می‌شود. این نشان می‌دهد کشور باید در مرحله زایش باشد و نویسنده‌های جدید و جوان به صحنه نوشتن بیایند.

در کتاب‌هایم از پرسش مردم می‌نویسم

«شما نظراتتان را در گام اول کتاب در قالب کتاب‌هایتان بیان کرده‌اید، در گام دوم انقلاب از چه حرف می‌زنید و چه می‌نویسید؟» این پرسشی بود که توسط یکی از مخاطبان مطرح شد.

امیرخانی خیلی صریح در پاسخ به این پرسش گفت: من همیشه به ادامه حکومت و انقلاب اسلامی‌علاقه داشته‌ام اما هیچ گاه منتظر این نبودم تا ببینم فلان طیف و جریان چه می‌خواهد و آن را بنویسم. 

آقای نویسنده توضیح داد: در همه جا سه گروه آدم وجود دارند. گروه سازندگان یعنی افرادی که مسئله دارند، گروه پیروان یعنی کسانی که از گروه سازنده پیروی می‌کنند و گروه مخرب که زیرآب گروه‌های دیگر را می‌زنند. در جامعه ما متأسفانه گروه سازندگان، گروه کم تعدادی است، چون ما معمولاً به دنبال بیشتر کردن پیروان و کم کردن مخربان هستیم، در حالی که به نظر من در دنیا گروه سازندگان گروه مهم‌تری هستند و من دوست داشته ام جزو این دسته باشم، به همین دلیل همواره پرسش جامعه برای من مهم بوده است، اما در پیروی از کسی به دنبال پرسش جامعه نبودم.

نویسنده «بیوتن» یکی از دغدغه‌هایش را در نویسندگی طرح سؤالات مردم عنوان کرد؛ او گفت: اگر نویسنده‌ای در کتابش به سمت پرسش مردم برود حتی برای آن پاسخ هم ندهد باز هم کتابش توسط مخاطب خوانده می‌شود.

به باور امیرخانی نویسنده‌ها معمولاً به دنبال پرسش‌های مردم نمی‌روند و از مسائلی که واضح و مشخص است، می‌نویسند. او توضیح داد: من در «ره ش» درباره مسئله توسعه شهری طرح سؤال کردم بدون آنکه به آن پاسخ دهم،اما به نظرم همین هم مهم است، چون مخاطب اگر بداند در کتابی پرسشش مطرح شده برای خواندن انگیزه پیدا می‌کند. برای مردم ما پرسش‌های بسیار روشنی وجود دارد که هیچ کس جرئت حرکت به سمت آن‌ها را ندارد.

نویسنده «جانستان کابلستان» تأکید کرد که این مسئله هیچ ربطی به ممیزی ندارد. من به عنوان یک نویسنده می‌گویم سانسور در من نویسنده است و اداره سانسور به اندازه سانسور ذهن نویسنده خطرناک نیست. داستان ننوشتن نویسنده‌هایی که به خاطر ممیزی رفتند نشان می‌دهد در ایران سانسور خطرناک وجود ندارد. ما فکر می‌کردیم کشوهای دوستانی که به خاطر ممیزی مهاجرت کردند پر از داستان است و به محض خروجشان همه را منتشر می‌کنند؛ اما کجاست آن کتاب‌ها؟

امیرخانی با بیان اینکه سؤال‌های کشور داخل کشور است و نویسنده‌ای که بخواهد از آن‌ها بنویسد باید همین جا حضور داشته باشد، توضیح داد: نویسنده فقط اینجا می‌تواند اثر خاص و شاهکار خلق کند چون پرسش‌های اینجا همه ما را خفه می‌کند. بیرون از اینجا پرسشی نیست.

او افزود: بی‌توجهی به پرسش‌های مردم مهم‌ترین معضل فرهنگی، اجتماعی و سیاسی ماست و فقط منحصر به کتاب و نویسنده نیست. امروز بسیاری از تأثیرگذاران و خط دهندگان به پرسش‌های مردم بی توجهند. من مطمئنم هروقت کسی به سمت پرسش‌های مردم حرکت کند مردم او را خواسته‌اند.

در انتهای جلسه آقای نویسنده از موضوع کتاب جدیدش هم رونمایی کرد. او گفت: زمانی من درباره پرسش‌های مردم درباره افغانستان کتاب «جانستان کابلستان» را نوشتم و امروز درباره کره شمالی داستان می‌نویسم، چون می‌دانم پرسش مردم این است:«با وجود تحریم‌ها ما کره شمالی می‌شویم یا نه؟»

انتهای پیام/

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.