این نذر که در اکثر شهرها یکسان است، البته گاهی مواقع در بعضی از شهرها با اهدافی دیگر نیز همراه می گردد به عنوان مثال:
اهالی اهواز از آجیل مشکل گشا برای بخت گشایی و رفع نازایی و دفع هوو و از بین بردن اختلاف میان زن و شوهر استفاده می کنند و عقیده دارند که دختران خانه مانده باید دوازده هفته و زنان نازا هیجده هفته و زنانی که با شوهر خود در موضوعهای مختلف نزاع و اختلاف دارند بیست و یک بار آجیل مشکل گشا بخرند.
البته در این نوع نذر نیز مانند دیگر نذرهای رایج، زنان پیشقدم و یکه تاز میدان هستند و چنانچه مردی گرفتار مشکلی شود معمولاً مادر، خواهر یا همسر او عهده دار انجام این نذر و مراسم آن می گردند.
طرز تهیه و تقسیم نخود مشکل گشا یا آجیل مشکل گشا
شکورزاده می نویسد: صاحبِ نذر پس از بر آمدن حاجت خویش و خلاص شدن از محنت و مصیبت هر ماه یا هر هفته «سه سکه» نخود برشته یا آجیل مشکل گشا می خرد و به خانه می برد. بعد سفره یا دستمال تمیزی روی زمین پهن می کند و با چند نفر از اعضای خانواده دور سفره می نشیند و پوسته و آشغال آجیلها را می گیرد و در ضمن پاک کردن نخود یا آجیل، قصة مخصوصی را که به نام «پیرمرد خارکن» معروف است و اختصاص به نخود یا آجیل مشکل گشا دارد برای اشخاص یا اطفالی که دور سفره نشسته اند می گوید وقتی پاک کردن آجیلها و گفتن قصه به پایان رسید. صاحب نذر پوسته های نخود و آشغال آجیل را به آب روان سر می دهد و آجیل را میان مردم تقسیم می کند. مراسم این نذر تقریباً در تمام شهرهای ایران یکسان و شبیه است و تنها اختلافی که وجود دارد در قصة آن است که در هر شهر و دهی به صورتی خاص بیان می شود.
قصه ی پیرمرد خارکن
البته قبل از اشاره به قصه این نکته قابل ذکر است که منظور از سه سکه، سکه های رایج در قدیم از قبیل: ده شاهی، یک ریالی، دو ریالی، پنج ریالی بوده و در زمان حال، بستگی به توانایی نذر کننده دارد. خلاصه ی قصه به این صورت است که:
در زمان های قدیم پیرمرد خارکنی به نام بابا عبدالله بوده که از خارکنی زندگی می گذراند، وی در فصل گرما دو پشته خارجمع می کرد یکی را می فروخت و دیگری را در غاری مخفی می کرد. روزی برفی بارید و خاری نبود. رو به سوی غار نهاد، ولی دید اثری از خارها نیست. دلشکسته رو به سوی خدا نمود و از خدا طلب کمک می نمود که ناگهان بی هوش گردید.
در عالم بیهوشی سیدی سراغ آن آمد و جویای حالش گردید و بابا عبدالله ماجرا را تعریف کرد. سپس آن سید مشتی سنگ در دامن او ریخت و گفت: این جواهرات را فردا بفروش.
خارکن بیدار شد و سنگها را در دامن دید ولی آنها را ریخت و به خانه برگشت. فردای آن، یکی از آن سنگها که در لباس او جا مانده بود، مرواریدی گشته بود. خارکن سراسیمه برگشت و تمام سنگها که جواهر شده بودند را جمع کرد و شب مجدداً خواب دید آن سید نورانی را؛ آن سید این دفعه گفت برای جبران خوبیم، هر شب جمعه علی را یاد کن و سه سکه نخود مشکل گشا بخر و بین مردم تقسیم کن.
پیرمرد بعد از بیداری فهمید که آن سید مولا علی (ع) بوده است. پس از آن خارکن فردی متملک گردید و همسر و فرزندانش انیس خانواده ی پادشاه گردیدند.
در این بین روزی خارکن راهی مکه گردید و زن را توصیه به نذر دائمی خود نمود ولی پس از چند هفته زن دیگر آن نذر را ادا نکرد.
روزی گردنبند زن پادشاه گم گردید و زن خارکن را مقصر نامیدند. و او را زندانی و تمام اموالشان را غصب نمودند.
پیرمرد پس از برگشت از مکه از ماجرا آگاه و فوراً نذرش را در شب جمعه ادا کرد و در همان شب زن پادشاه گردنبند خود را پیدا و دستور به رهایی زن خارکن و بازگرداندن دارایی آنها داد.
ادامه ی مراسم نذر
پس از نقل قصة «پیرمرد خارکن» این چند بیت شعر را نیز جهت شگون نذر می خوانند و برای دیگر نیازمندان مراد می طلبند:
بارالها حرمت مشکل گشا حقِّ ذاتِ پادشاهِ کربلا
مطلبِ جمله بر آور ای کریم ایکه نامت هست رحمن الرّحیم
هیچ امیّدی را مگردان نا امید بارالها حقِّ قرآنِ مجید
معروف است که هر کس قصة مشکل گشا را شبهای جمعه از روی خلوص نیت و با دل شکسته بخواند هر حاجتی داشته باشد به حاجتش می رسد و مراد می بیند.
نظر شما