آرایه‌های هنری  به کار رفته در اماکن مقدسی چون حرم مطهر رضوی که رهبر معظم انقلاب از آن در این آستان به عنوان یک گنجینه هنری یاد می‌کنند، موضوعی نیست که بتوان به هنگام صحبت از هنر و معماری اسلامی از جایگاه آن غفلت نمود. فرصت گفت‌وگو در این زمینه با دکتر حسن بلخاری، نویسنده و پژوهشگر فعال در زمینه فلسفه هنر و زیبایی‌شناسی که هم اکنون نیز رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی ایران و مدیر گروه مطالعات عالی هنر دانشگاه تهران هستند در حرم مطهر رضوی فراهم آمد که در دو شماره امروز و فردای روزنامه، این گفت‌وگو را می‌خوانید.

حرم مطهر رضوی نمونه کامل و جامع مکتب هنری در جهان اسلام

محمد جواد استادی

آرایه‌های هنری  به کار رفته در اماکن مقدسی چون حرم مطهر رضوی که رهبر معظم انقلاب از آن در این آستان به عنوان یک گنجینه هنری یاد می‌کنند، موضوعی نیست که بتوان به هنگام صحبت از هنر و معماری اسلامی از جایگاه آن غفلت نمود. فرصت گفت‌وگو در این زمینه با دکتر حسن بلخاری، نویسنده و پژوهشگر فعال در زمینه فلسفه هنر و زیبایی‌شناسی که هم اکنون نیز رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی ایران و مدیر گروه مطالعات عالی هنر دانشگاه تهران هستند در حرم مطهر رضوی فراهم آمد که در دو شماره امروز و فردای روزنامه، این گفت‌وگو را می‌خوانید.

*  با توجه به مطالعات شما در زمینه فلسفه هنر و به‌خصوص هنر و معماری ادیان، به عنوان مقدمه، درباره دلایل استفاده از هنر و آرایه‌های هنری در فرهنگ شیعی و اماکن مقدسه توضیحاتی ارائه فرمایید.

اجازه بدهید برای ورود به بحث، تعریف جامعی که از هنر به‌ویژه در فرهنگ شرقی و دینی ما وجود دارد ارائه دهم و بعد فلسفه حضور آرایه‌ها در معماری و هنر مقدس را بازگو کنم. هنر در تعریف جامع خود این است که بتوانید یک امر معقول مکنون و یک حقیقت را در یک فرم زیبا به مخاطب ارائه دهید. این جامع‌ترین تعریف از هنر چه در فرهنگ شرقی و چه فرهنگ سنت‌محور غربی است. من به شدت روی این تأکید می‌کنم تا درنهایت به یک نقد و اشکال مفروض پاسخ دهم و آن اینکه از دیدگاه برخی، هنر چیزی جز تبرج، تجمل یا تفنن نیست. بد نیست بدانید یکی از محققان برجسته غربی وقتی در مورد هنر اسلامی صحبت می‌کند فلسفه این آرایه‌ها یعنی این نقوش و کتیبه‌ها و فرم‌های معماری را این می‌داند که مسلمان از فضای خالی هراس دارد و برای غلبه بر هراس خویش فرم‌ها را تولید می‌کند و این فرم ها نماینده هیچ معنایی نیستند. من برای اینکه به این ایرادها پاسخ دهم تأکید می‌کنم هنر هیچ‌گاه در فرهنگ سنت‌محور خود چه در شرق و چه در غرب، راوی خودش نیست. در حقیقت فقط فرم نیست و حتماً و الزاماً یک حقیقت و امر معقول را بازتاب می‌دهد. وقتی تعریف هنر این شد، آن جمال‌های مخصوصی که قرار است این حقیقت را بازتاب دهند به تبع این حقایق خلق می‌شوند. من در مورد هنر اسلامی این اعتقاد جدی را دارم که ما حتی فرم را هم از معنا بدست می‌آوریم. این گونه نیست که فرم و معنایی وجود داشته باشد و ما تصنعاً به دنبال ایجاد نسبت میان این‌ها باشیم. اگر گوهری‌ترین مفهوم در تفکر اسلامی و دین اسلام «عبادت» باشد، زمانی که بخواهد در قالب فرم، ظاهر و این فرم توسط همین معنا زاییده شود همان رکوع و سجودی می‌شود که ما در نماز می‌بینیم. بین این‌ها یک نسبت ذاتی وجود دارد. دومین نکته پس از تعریف هنر این است که فرم در تفکر دینی مفهومی مستقل از معنا نیست، بلکه برآمده از معناست. وقتی برآمده از معنا باشد طبیعتاً جایگاه بسیار ویژه‌ای دارد و به عنوان یک پلکان و نردبان و عاملی برای عروج به آن حقیقت مورد استفاده قرار می‌گیرد. به زبان بسیار ساده‌تر، آثار هنری در تمدن اسلامی منشعب از معنا خلق می‌شود تا برای زائر فضایی را خلق کند که او را نسبت به حقیقتی که وجود دارد واقف و واصل کند. بنابراین ما در حکمت هنر دینی برای این آرایه‌ها و این نقوش یک صفت حائلی داریم. حضور این آرایه‌ها به سبب متفاوت کردن فضای زندگی آن زائر با آن مکان مقدس است، یعنی آرایه‌ها تعین قدسی برای مکان ایجاد می‌کنند و ادراک این تعین قدسی توسط زائر، حال او را عوض می‌کند. به همین دلیل نیز مفاهیمی چون رنگ و نور، عناصر بنیادین این آرایه‌ها محسوب می‌شوند. این بدین معنی است که اگر این دو عنصر ذاتی را از هنر اسلامی حذف کنید واقعاً چیزی باقی نمی‌ماند. در بنیاد تفکر عرفانی ما نسبتی ذاتی میان رنگ و نور وجود دارد، یعنی یک تفکر مستقل از هم نیستند. نور، رنگ مجرد و رنگ، نور متجسد است. حقیقت این‌ها یکی است و به همین دلیل ما در قرآن هم «صبغه الله» و هم مبنای روان‌شناسانه کاربرد رنگ‌ها را به عنوان مثال در رنگ زرد داریم. اگر چنین چیزی وجود نداشت و رنگ عاملی برای ایجاد تلنگر در روح نبود قرآن نمی‌فرمود «بَقَرَةٌ صَفْرَاءُ فَاقِعٌ لَوْنُهَا تَسُرُّ النَّاظِرِینَ».

جناب‌عالی نقاط مختلف دنیا و به‌خصوص اماکن مذهبی سایر ادیان را از نزدیک دیده‌اید. از این منظر وجه تمایز حرم مطهر رضوی با سایر اماکن مقدس اسلامی  و غیر اسلامی را چه می‌دانید؟

من برجسته‌ترین کلیساهای غرب را در رم یا مثلاً کلیساهایی را در رم شرقی که  نمونه برجسته‌اش در ایاصوفیه  یا قسطنطنیه سابق بوده را مشاهده کرده‌ام و اشراف کاملی به معابد هندو،  استوپای بودایی و عبادتگاه‌های چینی دارم. واقعیت قضیه این است که خارج از نگره مذهبی و اعتقادات شیعی که دارم، به عنوان یک محقق باید برخود تطبیقی یا اصطلاحاً comparative study بین این حوزه‌ها داشته باشم. بدیهی است هر دینی نسبت به معابد خود جایگاهی دارد. واقعیت این است که ما در حوزه هنر اسلامی - به طور جامع این را بیان کنم  - و در حوزه ادیان، مفهومی بسیار برجسته و مهم داریم و آن «اصل تجلی» است. بنده میان ادیان مختلف مثل هندوئیسم، اسلام، مسیحیت، بودیسم و یهود بررسی تطبیقی کرده‌ام. در تمامی ادیان به جز اسلام ما یک اصل با عنوان «اصل تجسد» داریم که این اصل آن مفهوم مجرد را در قالب انسان ارائه می‌دهد. به همین دلیل در هندوئیسم پیکره‌های انسانی از خدایان داریم، این را در بودیسم هم داریم و در مسیحیت که اصلاً خود کلمه متجسد عیسی مسیح را داریم، در یهودیت متأخر نیز می‌بینیم خدا به صورت انسان در تورات درمی‌آید. در تفکر اسلامی ما مطلقاً تجسد نداریم یعنی هیچ‌گاه در هیچ روایت و آیه‌ای خداوند صورت تجسد نیافته است. یک جا فقط در سوره اعراف حضرت موسی طلب دیدن خدا را می‌کند که با «لن ترانی» مواجه می‌شود. این دقیقاً نفی تجسد است و ما به جای آن تجلی را داریم. آن وقت تجلی ایجاب می‌کند شما به جای پیکره‌تراشی و شمایل‌نگاری سراغ مفاهیم نمادین بروید. این مفاهیم است که این نقوش و آرایه‌ها را در حقیقت ایجاد کرده و نور را به عنوان عنصر محوری و بنیادین معماری و هنر ما در آورده است. اگر این نور را از معماری و هنر حذف کنید دقیقاً جوهر این اثر را حذف کرده‌اید. دقیقاً «الله» که نور آسمان‌ها و زمین است از طریق قاعده تجلی در کل هستی به ظهور می‌رسد. تجسد گونه‌ای از معماری و هنر را ایجاد می‌کند و تجلی گونه‌ای دیگر را؛ به همین دلیل ما در نقوش و هنر خودمان [در اسلام] شمایل‌گریز و پیکره‌گریز هستیم. ارنست گامبریج که از برجسته‌ترین مورخان جهانی تاریخ هنر است، جایی می‌گوید ما باید از اسلام ممنون باشیم که با آن دیدگاه خویش، ما را از پیکره‌ها نجات داد و روح خلاق ما را در فضایی مجرد و تجریدی به پرواز در آورد. هنر اسلامی محصول تجلی و هنر یهودی، مسیحی، بودایی و هندو، محصول تجسد است؛ بنابراین ما دو نوع هنر داریم. نکته دوم اینکه شما در جهان اسلام حوزه‌های تمدنی و هنری را از شمال آفریقا یعنی مراکش، بعد مصر، سپس محدوده شام و آن گاه عراق و ایران و در نهایت کشورهایی چون هند و چین بررسی کنید. مرحوم پیرنیا وقتی مکاتب معماری را در جهان اسلام شرح می‌دهد به همین حوزه‌های تمدنی هنری اشاره می‌کند و بعد می‌گوید وقتی در کتاب تاریخ معماری این مناطق جست‌وجو کنید می‌بینید 90 درصد مطالب مربوط به مکتب ایران است. در این حوزه‌های تمدن اسلامی از نظر هنر و معماری ما مجموعه‌ای را در ایران داریم که این مجموعه جامع جمیع مراتب هنر و معماری اسلامی است. واقعیت قضیه این است که در جهان اسلام تنها نقطه‌ای که می‌توان برای آن اصطلاح مکتب را به کار برد (مکتب در ذات خود بیانگر این است که مجموعه هنرها در آن وجود داشته باشد) در اینجا، یعنی حرم مطهر رضوی است. مکتب در ذات خود یک نظام معرفتی است که بنا بر جامعیتش مکتب می‌شود. 80 درصد آنچه در این مجموعه و مکتب وجود دارد ناشناخته است، واقعاً ناشناخته است. در موزه‌های این آستان چیزهایی وجود دارد که می‌توان ده‌ها رساله دکترا درمورد آن‌ها نوشت. از دیدگاه من محقق ما هنوز با یک فضای بکر از نظر تحقیقی و مطالعاتی در حرم مطهر رضوی روبه‌رو هستیم.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.