امروزه حتی مورخانی که میانه‌ای با جمهوری اسلامی ندارند، به این مسئله مهم اقرار می‌کنند که انقلاب برای پیروزی‌اش، اولاً به رهبری قدرتمندانه امام(ره) و ثانیاً، به حمایت گسترده مردم از او، مدیون است. انقلاب ایران، پیوندی ناگسستنی با نام خمینی دارد،

 در باتلاق التقاط

هرچند که این حقیقت، باعث تشویش و آزار گروهک‌هایی می‌شود که بقایای آن‌ها مدعی‌اند انقلاب را به ثمر رسانده و نقش بزرگی در تحقق آن داشته‌اند؛ همان گروهک‌هایی که بلافاصله بعد از ۲۲ بهمن سال ۱۳۵۷، سهم‌خواهی را شروع کردند و هنگامی که با مخالفت امام و مردم، یعنی نقش‌آفرینان اصلی پیروزی انقلاب اسلامی روبه‌رو شدند، بدون کوچک‌ترین تعللی دست به اسلحه بردند و حتی در پیوستن به دشمنان قسم‌خورده این مرز و بوم که استقلال و تمامیت ارضی ایران را هدف قرار داده بودند، تردید نکردند. در این نوشتار کوتاه، برآنیم تا به پیشینه برخی از این گروهک‌های مدعی و عموماً چپ‌گرا، پیش از پیروزی انقلاب اسلامی بپردازیم.

فرو رفتن در باتلاق التقاط

گروهک مجاهدین خلق که به دلیل اقدامات خائنانه‌اش نسبت به ملت ایران، با نام «منافقین» شهرت یافته‌است، در سال ۱۳۴۴ش، توسط افرادی پایه‌گذاری شد که پیش‌تر در نهضت آزادی مشغول فعالیت بودند؛ افرادی مانند محمد حنیف‌نژاد، سعید محسن و عبدالرضا نیک‌بین. با اینکه برخی مورخان آن‌ها را از عناصر تندرو نهضت آزادی می‌دانستند که به دلیل مشی مسالمت‌آمیز این گروه، از آن جدا شدند تا بتوانند به فاز مسلحانه ورود پیدا کنند، اما ارتباط غیرسیستماتیک این گروهک با نهضت آزادی برقرار ماند و کتاب «راه طی شده» مهندس بازرگان، یکی از اصلی‌ترین منابع مطالعاتی آن‌ها بود. منافقین مدعی مسلمانی بودند؛ حتی در میان افرادی که در دهه ۱۳۴۰ و اوایل ۱۳۵۰ به آن‌ها پیوستند، می‌شد عناصر معتقد به ظواهر مذهبی را یافت. 

اما به طور کلی اعتقاد داشتند در مسیر مبارزه، اسلام نمی‌تواند جوابگوی نیازهای آن‌ها باشد؛ به همین دلیل، گرایشی گسترده به الگوهای مارکسیستی پیدا کردند. آن‌ها با رعایت اصول مخفی‌کاری، توانستند تعدادی از جوانان دانشجو و دانش‌آموز را به سمت خود جلب کنند و از آن‌جا که مدعی مسلمانی بودند، بدون آنکه با معارف اسلامی آشنا باشند، دست به تفسیر آیات قرآن و روایات با استفاده از متون مارکسیستی زدند؛ الگویی که با آموزه‌های اسلامی و آن‌چه مردم ایران بدان معتقد بودند، تفاوت اساسی داشت. 

منافقین، با وجود آنکه توانسته بودند ماهیت اصلی خود را پنهان کنند و حتی برخی روحانیان را برای گرفتن کمک‌های مالی فریب دهند، اما کوچک‌ترین اعتقادی به علما و روحانیان نداشتند و این مسئله در مورد امام خمینی هم، به شدت صادق بود. 

اما آن‌ها با وجود همه ادعایی که داشتند، قادر نبودند برای جامعه یک برنامه مدون و برخاسته از فرهنگ دینی و ملی، برای عبور از دوران ستمشاهی ارائه کنند. با شناسایی کادرهای منافقین توسط ساواک، در شهریور ۱۳۵۰، بسیاری از آن‌ها بازداشت و به اعدام محکوم شدند و در این میان، تعداد محدودی مانند تقی شهرام از زندان گریختند و برخی دیگر، مانند مسعود رجوی، با لو دادن رفقایشان و نیز، اظهار ندامت از گذشته، تنها به زندان محکوم گردیدند. منافقین از سال ۱۳۵۲ عملاً با تغییر ایدئولوژی، اسلام را از ساختار فکری خود حذف کردند و حتی به تسویه درون‌گروهی رو آوردند و به روی هم اسلحه کشیدند؛ کشته شدن مجید شریف واقفی که از کادرهای اصلی سازمان محسوب می‌شد و گرایش‌های مذهبی داشت، با چنین رویکردی رقم خورد و البته، اسباب تبلیغات گسترده رژیم شاه علیه همه مخالفانش را فراهم آورد. 

با این حال، آن‌چه منافقین طی سال‌های قبل از پیروزی انقلاب اسلامی انجام می‌دادند، نه در جغرافیای وسیعی اتفاق می‌افتاد و نه می‌توانست نظر اقشار مختلف جامعه را به سوی خود جلب کند. شاید به همین دلیل بود که در دهه ۱۳۵۰ به ‌شدت به حمایت امام خمینی(ره)  نیاز پیدا کردند؛ چون می‌دانستند بدون حمایت او که رهبر نهضت اسلامی و محبوب همه مردم ایران است، قادر نخواهند بود در جامعه جایگاهی داشته‌باشند؛ اما امام، با وجود همه سفارش‌ها و خواهش‌هایی که حتی از سوی برخی شاگردان بسیار نزدیکش صورت گرفت، حاضر به تأیید سازمان منافقین نشد و این یکی از نشانه‌های نبوغ سیاسی و نگاه عمیق آن رهبر بزرگ به رویدادها و ماهیت جریان‌های سیاسی بود؛ آنچه دیگران در آینه نمی‌دیدند، او در خشت خام می‌دید. 

بعدها یکی از شاگردان امام درباره این موضوع گفته‌بود: «در ماجرای منافقین شاید همه ما لغزیدیم، مگر امام!» منافقین به ویژه بعد از تغییر ایدئولوژیک، اصولاً دیگر همان پایگاه بسیار محدود و نیم‌بند مردمی را هم از دست دادند و سران باقیمانده آن‌ها، اگر انقلاب رخ نمی‌داد، باید تا پایان عمر در زندان می‌پوسیدند. در واقع این انقلاب اسلامی مردم ایران بود که به آن‌ها مجال تنفس دوباره داد. منافقین که فقط به اطراف خودشان نگاه می‌کردند و از درک انقلاب بزرگ مردمی در ایران و ریشه‌های سیاسی و مذهبی آن عاجز بودند، توقع داشتند همه آن‌چیزی که بدست آمده‌است، در اختیار آن‌ها قرار گیرد. اما خیلی زود فهمیدند نگاه مردم، به سوی دیگری است و آن‌ها در برابر قدرت رهبری امام و پشتیبانی قاطع ملت از ایشان، اصولاً توانایی عرض اندام ندارند. نامزدهای آن‌ها نه در انتخابات خبرگان قانون اساسی و نه در دیگر انتخابات از سوی مردم انتخاب نشدند. 

منافقین که مدعی انقلاب بودند، تن به پذیرش قانون اساسی نوشته شده توسط نمایندگان ملت ندادند، اما توقع داشتند که در همان حال، نقشی در دولت جمهوری اسلامی داشته‌باشند و همزمان، با صدام که به مرزهای ایران هجوم آورده بود، برای روز مبادا، نرد عشق ببازند! دست ردّ ملت به این متوهمان بزرگ! باعث شد آن‌ها نیات مخفی خود را آشکار کنند و از آخر خردادماه سال ۱۳۶۰، رسماً وارد فاز مسلحانه شوند و دست به ترور مردم بزنند؛ بخش مهمی از ۱۷ هزار شهید ترور پس از پیروزی انقلاب اسلامی، قربانیان کینه‌جویی برخاسته از توهم منافقین هستند.

چریک‌های پشیمان!

اما قصه چریک‌های فدایی که بعدها در قالب فدائیان خلق به دو گروه اکثریت و اقلیت تقسیم شدند، از داستان منافقین هم مضحک‌تر است. سازمان آن‌ها اواخر دهه ۱۳۴۰، متأثر از انقلاب‌های کمونیستی شکل گرفت و افرادی مانند بیژن جزنی، امیرپرویز پویان و مسعود احمدزاده، در شکل‌گیری آن نقش داشتند. مشی مارکسیستی چریک‌ها باعث شد آن‌ها از همان ابتدا، مورد نفرت عمومی مردم باشند. 

با این حال، از آن‌جا که احساس می‌کردند این حق را دارند که به جای مردم تصمیم بگیرند و اظهار نظر کنند، به این فکر افتادند که با انجام چند ترور، نظر مردم را متوجه خود سازند و آن‌ها را وارد معرکه قیام مسلحانه کنند. در کارنامه چریک‌ها، چند ترور مانند ترور سرهنگ فرسیو، محمدصادق فاتح یزدی(کارخانه‌دار معروف) و سرقت از چند بانک ایرانی و مؤسسه آمریکایی وجود داشت. 

آن‌ها در بهمن ۱۳۴۹، به پاسگاه ژاندارمری سیاهکل حمله کردند؛ پاسگاهی با چند مأمور وظیفه و یکی دو درجه‌دار جزء! بقایای چریک‌ها هنوز هم از این واقعه به عنوان قیام بزرگ یاد می‌کنند و مدعی هستند نقش مهمی در بیداری ایرانیان داشته‌است؛ اما به این نکته اشاره نمی‌کنند که پس از این اشغال، به سرعت از مهلکه گریختند و در روستاهای اطراف، مانند روستای «شبخوسلات» توسط مردم دستگیر و به مأموران ژاندارمری تحویل داده شدند!

عجیب است که چریک‌ها، با وجود همین چند عملیات نیم‌بند، توهم تصاحب انقلاب را هم داشتند و معتقد بودند اصل انقلاب مال آن‌هاست! اما وقتی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی با بی‌تفاوتی مردم روبه‌رو شدند، به دنبال فعالیت‌های مسلحانه علیه مردم و نظام جمهوری اسلامی رفتند که غائله آمل و گنبد دو نمونه از این اقدامات است.  با این حال، چریک‌ها هم مانند منافقین، نتوانستند در برابر خواست ملت دوام بیاورند. آن‌ها در کنار منافقین، مرده‌خوارهای ناکامی بودند که توهم آن‌ها، در برابر سیل خروشان حمایت مردم از نظام جمهوری اسلامی و رهبری امام امت، کاری از پیش نبرد.

در مشهد دهه ۱۳۶۰، نوجوانان و جوانانی که در زمین‌های خاکی فوتبال بازی می‌کردند، کلمه «مرده‌خوار» یا «مُرده‌خور» را برای کسی به کار می‌بردند که در طول مسابقه فقط در زمین راه می‌رفت و هیچ نقشی در کار تیمی نداشت، اما مدعی بود که باید پاس نهایی را برای به ثمر رساندن گُل، برای او بفرستند و اگر چنین نمی‌کردند، یا به قهر از بازی بیرون می‌رفت و یا با هم‌ تیمی‌هایش دست به یقه می‌شد!

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.