بسیاری هویت را نه یک چالش چند ساله بلکه چالشی طولانی‌مدت می‌خوانند که امروزه بیش از پیش خود را در مظاهر شهری نشان می‌دهد و در این قضیه نمادهای دینی در شهرهای زیارتی همچون یک نقطه مرکزی، توجهات و منازعات میان کنشگران را به صورت مداوم به خود می‌کشد.

نماد هویت‌بخشی در عصر گمگشتگی

تلاش برای هویت‌یابی حول این نمادها که حامل خاطرات مشترک مردم و مفاهیم فرهنگی و اجتماعی هستند و معانی ضمنی گسترده‌ای را در ذهن مردم یک شهر منتقل می‌کنند، از بحث‌های رایج این روزها در شهرهای زیارتی است. ما در خصوص هویت‌بخشی در شهر زیارتی با حجت‌الاسلام والمسلمین دکتر کریم خان‌محمدی گفت‌وگو کرده‌ایم. دکترخان‌محمدی، دکترای فرهنگ و ارتباطات، دانش‌آموخته سطح خارج فقه و اصول حوزه علمیه قم، عضو هیئت علمی گروه جامعه‌شناسی دانشگاه باقرالعلوم(ع) و رئیس پژوهشکده مطالعات دینی فرهنگ، وابسته به پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات است.

جناب خان‌محمدی، امروزه اصطلاح «هویت» یک نقطه محوری در بحث‌های ناظر بر شهر به‌خصوص شهرهای زیارتی به حساب می‌آید. واژه‌ای که دامنه کشمکش حول آن خود را در تمام مباحث اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی شهر نشان می‌دهد. از زاویه علم ارتباطات، دلیل این سطح از منازعه حول هویت به‌خصوص در شهرهای زیارتی چیست؟

کلاً شاید بتوان گفت مسئله «هویت» نه مربوط به مشهد است و نه مربوط به ایران بلکه کل جهان الان با این مسئله روبه‌رو است. یک بخشی از این قضیه نیز به بحث ارتباطات برمی‌گردد. در جوامع قدیم هر کسی در یک منطقه‌ای زندگی می‌کرد و اطراف خودش را می‌دید و تعریفی از جهان در آن منطقه بود، خیلی نیز راحت زندگی می‌کردند و راحت به دیگران می‌گفتند آن‌ها کافر هستند، ما مسلمان هستیم و به بهشت می‌رویم. اما الان این پدیده جهانی شدن –به‌ویژه منظورم جهانی شدن ارتباطی است نه فرهنگی- همه چیز و کل سیستم جهان را به هم زده است. منظور از جهانی شدن ارتباطی به این معناست که شما الان می‌توانید با کل جهان مرتبط شوید و ارتباط برقرار کنید، اگر ۲۰-۱۰ سال پیش صحبت از این بود که بعضی‌ها دسترسی ندارند و موبایل‌ها نبود ولی الان همه تقریباً دارند و شاید بتوان گفت ۷۰درصد مردم جهان گوشی‌ هوشمند دارند. حتی به‌تازگی زبان نیز نقش هویتی خودش را از دست داده است؛ همین که مثلاً من ترک هستم، شما فارس هستید و فلانی عرب. ما امروز به سهولت می‌توانیم با همه زبان‌ها مرتبط شویم و مثلاً شما به زبان فارسی صحبت می‌کنید و همزمان به زبان‌های دیگری ترجمه می‌کنند. به یاد دارم سال ۱۳۸۲ آقای دکتر محسنیان‌راد، استاد ارتباطات می‌گفت تا ۲۰ سال آینده، یک دستگاهی تولید می‌شود که همزمان ترجمه می‌کند و دیگر زبان نقش خودش را از دست می‌دهد. آن موقع برای ما بعید بود ولی اکنون هنوز ۲۰ سال نشده که این اتفاق افتاده است.

زبان نقش خود را از دست داده، مکان شاید نقش خودش را از دست داده است. به قول گیدنز قبلاً هر موقع صحبت از زمان می‌شد، مکان نیز توأم بود، یعنی وقتی می‌گفتی چه وقت، یعنی کجا؟ چرا که زمان‌ها یعنی ما ساعت واحد نداشتیم و مثلاً هر منطقه‌ای ساعت خاص خودش را داشت. ولی از زمانی که ساعت‌های مکانیکی تولید شد، آن مقدمه جهانی شدن پیش آمد.

همزمان با این‌ها ما با تولید اطلاعات روبه‌رو هستیم. هر سؤالی را اگر از گوگل بپرسید این‌قدر اطلاعات به شما می‌دهد که به تعبیری شما دیگر مشکل اطلاعات ندارید و هر موضوعی که بخواهید، سریع و فوری به شما می‌رساند. امروز مشکل ما انتخاب اطلاعات است؛ اینکه به چه اطلاعاتی اعتماد کنیم و چه اطلاعاتی را اصلاً واقعی بدانیم. ما اصلاً گیج شدیم، به قول آقای «شنگ» درگیر یک مه اطلاعاتی هستیم، یعنی این‌قدر درگیر اطلاعات شده‌ایم که انسان گیج شده است. این اطلاعات زیاد توأم با جهانی شدن و از جا کنده شدن انسان‌ها (به قول گیدنز) هویت او را دستخوش تغییر و تحول کرده است. منظور از از جاکنده شدن نیز یعنی شاید طرف در مشهد زندگی کند ولی این دیگر محیطش مشهد نیست. شما می‌بینید جوان در مشهد و محله مذهبی زندگی می‌کند ولی این‌قدر در اینترنت غوطه‌ور شده که از جا کنده شده و دیگر هیچ تعلقی به لحاظ فرهنگی ندارد. در خصوص موضوع هویت ما این مشکل را در همه شهرها و کشورها داریم.

شما در یکی از پژوهش‌های خود درباره حرم امام رضا(ع) به موضوع هویت‌بخشی اشاره می‌کنید و می‌گویید مثلاً ما باید مردم را از گزاره «ضامن آهو» بودن امام رضا(ع) به «عالم آل محمد» بودن ایشان سوق بدهیم. در ادامه اشاره کرده بودید در این فرایند باید با مطالعه و پژوهش به یک خودآگاهی رسید تا پس از آن هویت‌بخشی اتفاق بیفتد. در خصوص مکان‌های مقدسی چون حرم مطهر رضوی چگونه باید این هویت‌بخشی را از این مکان اشاعه داد؟

برای ایجاد هویت به برخی نمادهای ثابت و پایدار و شناسنامه‌دار نیاز داریم. نمونه نماد ثابت، پایدار و شناسنامه‌دار، حرم رضوی است. خود حرم در واقع یا خود امام(ع) برای ما نماد و یک چراغ است. همان‌گونه که می‌گویند «ان الحسین مصباح هدی و سفینه النجاه» امام حسین چراغ است و هرچقدر نیز این مه اطلاعاتی زیاد باشد، این چراغ نورش غلبه پیدا می‌کند. خیلی‌ها حتی اگر گمراه هم شوند روز عاشورا –که خود این روز یک نماد است- برمی‌گردند.

این نماد سبب می‌شود در بزنگاه‌ها به درد بخورد. داستان امام رضا(ع) نیز همین‌طور است و امام رضا(ع) در همین مشهد، یک علَم است. یادی هم از آیت‌الله صافی گلپایگانی بشود که فرمودند «مشهد پایتخت فرهنگی ایران است». این پایتخت فرهنگی بودن نماد است. ما امروزه نیاز به نمادسازی داریم. نمادهای بزرگی که عَلَم باشند و نگذارند جوان‌های ما گمراه شوند. مثلاً خود شهید سلیمانی که من به‌تازگی یک مقاله‌ای در این باره نوشتم می‌تواند تبدیل به یک نماد شود تا هر وقت آدم گم شد، آن را ببیند. در مورد اصطلاح «هادی» هم باید بگویم آقای «ایزوسو» در مورد این عبارت می‌گوید در زمان‌های قدیم، راه‌ها این‌طوری نبود و این‌ها می‌آمدند و بالای کوه‌ها نور روشن می‌کردند، یعنی روی کوه‌ها یک سنگی بلند کرده بودند و بالای آن آتش روشن می‌کردند و با رنگ آتش نشان می‌دادند شرق و غرب کدام است. به این‌ها هادی می‌گفتند. یعنی کاروانی که می‌آمد، این نور را می‌دید و راه را پیدا می‌کرد. در تعبیر دیگری به آدم‌ها نیز هادی می‌گفتند؛ این‌ها راه‌بلد بودند و کاروان را می‌بردند و در ازای آن پول دریافت می‌کردند.

امروزه در گوشی‌های هوشمند هم قبله‌نما و هم مسیریاب داریم، در عین حال با وجود این همه اطلاعاتی که وجود دارد، به لحاظ فرهنگی به همین دلیلی که ذکر شد دچار یک گمگشتگی و سرگیجه هستیم. باید به نمادهایی که در این زمینه داریم، به‌خصوص ظرفیت‌هایی همچون مرقد شریف حضرت رضا(ع) یا سرمایه‌های فرهنگی چه از حیث زمانی و چه از حیث مکانی همچون عاشورا و حرم امام رضا(ع)، خیلی اهمیت بدهیم. یعنی در این غوغای گمگشتگی، حرم امام رضا(ع) می‌تواند ما را به لحاظ فرهنگی نجات دهد. منتها دغدغه‌ام این است گاهی چنان عوامانه با این مسائل برخورد می‌کنند که بُعد علمی‌اش را مغفول می‌گذارند.

اگر بخواهیم از این سرمایه‌های فرهنگی تنگ‌نظرانه استفاده کنیم یعنی با امام رضا(ع)  جوری برخورد کنیم که وقتی کسی می‌آید، ببیند اینجا فقط محتواهای عوامانه ترویج می‌شود و برای همه ذائقه‌ها پاسخ درخوری نداشته باشیم، از اینجا فاصله خواهد گرفت.

بنابراین در وهله اول با اهمیت این زیارتگاه‌های مقدس روبه‌رو هستیم که باید خیلی به آن بپردازیم و قدر آن را بدانیم و بعد اینکه باید آن‌ها را به‌روز کنیم. یعنی جوری باشد که هر کسی که می‌آید بیاید و آنجا سهمش را بگیرد. ممکن است یک روستایی ساده‌دل باشد؛ او یک چیزی از این آستان می‌خواهد که باید به آن پاسخ داده شود. من فکر می‌کنم عمده مخاطب حرم این قشر هستند. ولی در عین حال افراد تحصیلکرده نیز تشریف می آورند. چون پس از انقلاب ما این‌قدر دانشگاه‌ها را زیاد کردیم که الان بعید می‌دانم کسی لیسانس یا فوق لیسانس نداشته باشد.

در این فضا نباید کار مطالعاتی را به سطح عوامانه صرف منحصر کنید. ایده اصلی من این است امام رضا(ع) را در سطح ضامن آهو نگه نداریم

–نمی‌خواهم این را انکار کنم بلکه می‌خواهم بگویم این در یک سطح است- و صرفاً ایشان را با استعاره ضامن آهو و  بعد شفقت و شفابخشی‌اش به مردم معرفی نکنیم، بلکه یک استعاره دیگر را که در روایات، اصل است ترویج کنیم که آن معرفی امام رضا(ع) به عنوان عالم آل‌محمد است. از امام رضا(ع) دو استعاره داریم یک «عالم آل‌محمد» که این اتفاقاً پایه علمی دارد و از گفتمان خود ائمه ناشی شده و یکی «ضامن آهو» که خیلی نیز مستند نیست. خب ما کدام یک از این‌ها را بگیریم؟ باید بُعد عالم آل‌محمد را تقویت کنیم. به هر حال باید از این ذخایر فرهنگی که داریم استفاده بهینه کنیم. یک بُعد هم بسته‌بندی آن است.

گاهی می‌گویم همان‌طور که در اقتصاد، در عرصه بسته‌بندی مشکل داریم، در حوزه فرهنگ هم داریم. می‌دانید خیلی از محصولات ما را به کشورهای خارج می‌برند و آنجا بسته‌بندی می‌کنند و با قیمت چندبرابری می‌فروشند. در حوزه فرهنگ ذخایر فرهنگی خوبی همچون احادیث و روایات از امام رضا(ع) و دیگر ائمه داریم که خوب بسته‌بندی نمی‌شوند، یعنی به زبان امروزی ترجمه نمی‌شوند و برای مخاطب جاذبه ایجاد نمی‌کنند. نه تنها جاذبه ایجاد نمی‌کنند که شاید اثر عکس هم بگذارند. خب یک رسالت ما این است ادبیات سنتی خودمان را به زبان امروز ترجمه کنیم. من فکر می‌کنم حرم امام رضا(ع) می‌تواند مثل کتابخانه باشد و در فرهنگ رضوی در ابعاد مختلف و در قطع کوچک مقالات و مطالب خوب گزینش شود تا هر کسی که رجوع کرد غذای خودش را انتخاب کند، چرا که ذائقه‌ها متکثر و مختلف شده است. اگر کسی بیاید و مطابق ذائقه خودش غذای مناسب پیدا نکند طبیعی است دفعه بعد نخواهد آمد. به هر حال ما باید به ذائقه‌های مختلف پاسخگو باشیم.

یک سؤال در تفکیک بین این دوفضایی که فرمودید بپرسم. مثلاً در همین قضیه معرفی امام رضا(ع) به عنوان عالم آل‌محمد و شناختن حضرت به این صفت، آیا لازم است آن جنبه دیگر را که مثلاً ضامن آهو بودن است، به شیوه محترمانه و با ترویج مقالاتی که در بررسی صحت و سقم این قضیه منتشر شده، به محاق ببریم یا اینکه باید بگذاریم این گزاره‌های عوامانه در ذهن مردم دست نخورده باقی بماند؟

من از منظر رجالی و این‌ها وارد بحث نمی‌شوم و از حیث رشته خودم یعنی ارتباطات به این پرسش پاسخ می‌دهم. از جنبه ارتباطی اگر بخواهم تعامل با این موضوعات را مورد اشاره قرار دهم، دو نکته دارم، اول اینکه اینجور مباحث را نباید دولتی و حکومتی کرد. من به دولت و حکومت همواره پیشنهادم این است وارد این قضایا نشود چرا که هر چقدر دولت و حکومت وارد این چیزها شود و دستکاری کند خراب‌تر می‌کند و مردم نیز گاهی لجبازی می‌کنند.

نکته دوم مربوط به فرهنگ می‌شود. اما در خصوص مقولاتی که نمی‌پذیریم یا خرافاتی می‌دانیم چکار کنیم؟ اینجا باید این‌ها را مسکوت بگذاریم و در جریان گفتمان‌های علمی نیز نقد کنیم ولی خیلی نیز در خصوص آن‌ها اقدام نکنیم. من یک مقاله‌ای با عنوان چنار خونبار الموت قزوین نوشتم و آنجا اثبات کردم این قضیه‌ای که می‌گویند روز عاشورا از این چنار خون می‌آید، نیست و یک مقدار هم با ابهام نوشته بودم که آن‌هایی که ساده‌تر بودند و می‌خواندند می‌پرسیدند بالاخره نتیجه صحت و سقم این قضیه چه شده است. عمداً این کار را کرده بودم چرا که اهل اندیشه می‌فهمد قضیه چیست و آن کسی که ساده‌تر است لزومی ندارد با او دچار تنش شوم. من نظرم این است در این وادی‌ها باید مسکوت گذاشت و قضیه را واگذار به عوام کرد. ما باید مضامینی برای اهل فن و علم تولید کنیم ولی اینکه مدام بیاییم و بگوییم این خرافی است و این کار را نکنید و فلان... اگر این کار را نکنیم، خود به خود مشکل حل خواهد شد.

به نظرم دولت دخالت نکند و این‌ها را سیاسی نکنیم و همچنین مسکوت بگذاریم، ولی آن رویکرد عقلانی یا رویکردی که دانش‌محور است و نمادش در قضیه امام رضا(ع)، عالم‌آل محمد است را تغذیه درست نموده و برای آن‌ها مواد درست کنیم.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.