تحولات منطقه

گروه هنر / خدیجه زمانیان - بتازگی نشر آموت رمان «من کاتالان نیستم» دومین اثر هادی خورشاهیان را منتشر کرده است.

رمان کلاسیک نوشتن خیلی سخت است
زمان مطالعه: ۱ دقیقه

این رمان به سبک پست مدرن نوشته شده و مرکزیت آن نیز بر مبنای فوتبال گذاشته شده، اما به انگیزه این موضوع قهرمانان داستان به مکانهای زیادی سرکشی می‌کنند. مبارزات برای پیروزی انقلاب اسلامی و گریزی به هشت سال دفاع مقدس نیز در سفرهای شخصیتهای داستانی این اثر وجود دارد که سبب شده چیزی در حد یک سوم اثر در حوزه دفاع مقدس رخ دهد.
هادی خورشاهیان متولد 1352 نیشابور، شاعر و نویسنده داستان کوتاه است. این نویسنده آثار زیادی را برای گروه سنی کودک و نوجوان و بزرگسال نوشته است، اما اولین رمان بزرگسالش با عنوان «من هومبولتم» سال پیش منتشر شد. در خصوص دومین اثر این نویسنده گفت و گویی با وی انجام داده‌ایم که می‌خوانید:

* چه شد که رمان «من کاتالان نیستم» را هم مثل کتاب اولتان به شیوه پست مدرن نوشتید؟
- دلیل اول این است که رمان کلاسیک نوشتن خیلی سخت است و دلیل دوم هم این است که نوع رمانی که من می‌خواستم بنویسم و حرفهایی که می‌خواستم در این رمان بگویم، در چارچوبهای رمان کلاسیک نمی گنجید. من پرشهای مکانی زمانی، ذهنی و روایتی در متنم داشتم که نمی توانستم اینها را به صورت فعلی در قالب رمان کلاسیک روایت کنم.

* دقیقاً چه می‌خواستید در «من کاتالان نیستم» بگویید؟
- می‌خواستم بگویم دنیا دچار نوعی بی نظمی شده و این بی نظمی را در روایت خطی و زمانی رمان کلاسیک نمی‌توانستم نشان بدهم. برای همین شیوه پست مدرن را انتخاب کردم.

* گمان می‌کنید مخاطب امروز از این نوع رمانهای پست مدرن که به حوصله بیشتری نیاز دارد، استقبال می‌کند؟
- ببینید بازخوردهای خوبی که پس از چاپ رمان پست مدرن «من هومبولتم» دریافت کردم، مرا ترغیب کرد که این رمان را هم به شیوه پست مدرن بنویسم. از سویی مردم ما رمان می‌خوانند؛ یعنی رمان را همه اقشار جامعه می‌خوانند من با علم به اینکه این نوع رمانها هم خوانده می‌شود، این کتاب را نوشتم. مطمئناً همه می‌دانند رمانهای مردم پسند (عامه پسند نمی‌گویم) خواننده خودش را دارد. به هر حال باید بپذیریم این نوع رمانها را آدمهای کتابخوان می‌خوانند و اتفاقاً کسانی که این دو اثر من را خواندند، همین نظر من را داشتند و می‌گفتند این جهان داستانی فقط همین طور باید خلق می‌شد.

* در این اثر به سه مفهوم فوتبال، جبهه و مافیای مواد مخدر توجه کرده‌اید و داستان شما پیرامون همین سه محور است. این سه موضوع چرا در کنار هم قرار گرفته است؟
- من وقتی رمان می‌نویسم، گمان نمی کنم قرار است چه بنویسم(می خندد) اول طرحی ندارم و در مورد شخصیتها هم فکر نمی کنم. حتی از سطر بعدی داستانم هم بی خبرم. چه برسد به اینکه بدانم پایان رمانم چه می‌شود. هرچیزی را که در ذهنم می‌گذرد، می‌نویسم و تحت تأثیر جریان سیال ذهنم هستم. من به هیچ کدام از این مفاهیمی که شما می‌گویید، فکر نکرده‌ام. ولی این طور که معلوم است در ناخودآگاهم به همه این ها فکر می‌کنم که در رمانم خودش را نشان داده است، اما هیچ کدام از اینها آگاهانه اتفاق نیفتاده است. حتی تکنیکهای زبانی، رعایت اصول پست مدرن و همه تقابل هایی که در این رمان وجود دارد ناخودآگاه بوده است.

* به هر حال مفاهیمی مثل باشگاه‌های اسپانیا، جبهه‌های جنگ و سپس بحث موادمخدر که کنار هم چیده شده و آن دو آدم که درگیر مافیای مواد مخدر می‌شوند، همه باید در مفهومی که در ذهن شما نقش بسته است، خلق شده باشند.
- در ناخودآگاهم حتماً چیزی بوده است، اما خب در زمان نوشتنشان به این چیزها فکر نکرده بودم.

* چه چیزهایی؟
- اینکه ایلیا و مزدک دو شخصیت نیستند، بلکه نماینده دو گروه از آدمها هستند که در همه زمان ها حضور دارند. در پیش از انقلاب، در زمان جنگ، در دهه‌های 60 و 70 و حتی الان. اما الان دارم این حرفها را می‌زنم، در زمانی که رمان را می‌نوشتم، اصلاً به این چیزها فکر نمی‌کردم. ببینید در این داستان اتفاقاتی می‌افتد. قهرمانان داستان من در همه اتفاقاتی که برایشان رخ می‌دهد، می‌گویند: «من کاتالان نیستم» (با توجه با استقلال طلبی کاتالان‌های شمال شرق اسپانیا)

* به مخاطبتان اطمینان دارید که این کتاب و مفاهیمی را که در این کتاب هست، درک می‌کنند؟
- عده‌ای که این کتاب را خوانده‌اند، گفته‌اند کتاب را خوانده‌اند و از چیزهایی لذت برده‌اند و البته نفهمیده‌اند چرا! بعضی هم مجبور شده‌اند دوبار کتاب را بخوانند. ولی بخشهایی بوده که متوجه نشده‌اند که من گمان می‌کنم این مسأله به دو دلیل اتفاق افتاده، اول اینکه بعضی مسایلی که در این کتاب اتفاق افتاده، برداشتی از زندگی شخصی من بوده و طبیعی است که مخاطب در خصوص این مسایل پیش زمینه ذهنی ندارد و من هم حتماً چون نتوانستم آن را خوب پرداخت کنم، برای مخاطب غیرقابل فهم و درک است. دلیل دوم هم بینا متنی‌های زیادی است که در کتاب آمده و فقط خود من از آنها سر در می‌آورم. ولی عده‌ای هم گفته‌اند که کتاب را خوانده‌اند و گیج شده‌اند، اما در عین حال از کتاب هم خوششان آمده است. من قبول دارم که به عنوان نویسنده در اثرم دخالت کرده‌ام و خواسته‌ام چیزهایی را توجیه کنم. الان دقت می‌کنم می‌بینم این فصل را عمدی نوشته‌ام که به مخاطب کمک کنم.

* شما جزو نویسنده‌های پرکار هستید . چه اصراری دارید که این همه کتاب داشته باشید.
- من اصراری ندارم. اما به نویسندگی به عنوان یک حرفه نگاه می‌کنم. در اینکه نویسندگی یک موهبت است، شکی نیست. اما به گفته اخوان که می‌گفت، «شعر پرتوی شعور نبوت است» اعتقادی ندارم. به نظر من نویسندگی برای یک نویسنده، حرفه است. نویسنده های زیادی هستند که از صبح تا شب می‌نویسند، پس نویسندگی حرفه است. به هر حال همه اینها جزو ادبیات است. من از ابتدا شعر و داستان را با هم می‌نوشتم.

* یعنی قایل به تخصص گرایی در یک حوزه خاص نیستید؟
- نه، چون دنیا، دنیای تخصصها نیست. دنیای پراکنده با آدمهای پراکنده اطراف ما را احاطه کرده‌اند. من شعر کودک، داستان کودک ، شعر بزرگسال ، داستان بزرگسال، ترجمه و نقد ادبی کار می‌کنم، اما خب همه اینها زیرمجموعه ادبیات است. از سویی هیچ تضمینی هم وجود ندارد که اگر در حوزه ادبیات به جای چهل کتاب، چهار تا کتاب منتشر می‌کردم، آدم موفق‌تری بودم. اما این پرکاری هم عمدی نبوده است.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.