به گزارش قدس آنلاین، فلسطینیان روز ۱۵ می را «روز نکبت» مینامند. در این روز با صدور بیانیه موجودیت کشوری به نام «اسرائیل» در اراضی سرزمین تاریخی فلسطین، صدها هزار فلسطینی ناگهان بی سرزمین و مجبور به آوارگی اجباری از خانه و شهرشان شدند. اما نزاع میان فلسطینیان و یهودیان مهاجر از اروپا از مدتها پیش آغاز شده بود؛ درست از زمانی که بریتانیا در سال ۱۹۱۷ یعنی در جریان جنگ جهانی نخست، با صدور اعلامیه بالفور توسط وزیر خارجه انگلیس، ایده تشکیل کشوری یهودینشین را در اراضی فلسطین که در آن زمان مستعمره انگلیس بود، کلید زد. جنگ جهانی دوم و دشمنی خونبار رژیم نازی با یهودیان، بهانهای به دست کشورهای اروپایی به خصوص بریتانیا داد تا این ایده را عملی کنند.
یک رویارویی فراتر از جغرافیای سیاسی
آغاز نکبت اشغال به معنای آغاز رویارویی دامنهدار و پیچیدهای در خاورمیانه شد که ابعاد آن از یک بحران سیاسی صرف فراتر رفت و به مسئلهای هویتی، فرهنگی و اجتماعی تبدیل شد. آواره شدن صدها هزار فلسطینی از سرزمین مادریشان و اقامت اجباری آنها در کشورهای اطراف مانند اردن، سوریه، مصر، لبنان و نیز کشورهای دیگر عربی سبب شد ابعاد این ماجرا وسیع و وسیعتر شود. به زودی مسئله اشغال سرزمین فلسطین و محروم کردن میلیونها فلسطینی از حقوق مسلم خود از جمله حق داشتن ملیت موجب شد هستههای مقاومت در برابر این اشغالگری در سرزمینهای اشغالی و کشورهای دیگر منطقه شکل بگیرد.
تأسیس سازمان آزادیبخش فلسطین در سال ۱۹۶۴ که همراه با موج رو به گسترش چپگرایی و ملیگرایی در جهان عرب به خصوص پس از روی کار آمدن دولتهای ناسیونالیست عربی در مصر و بعدتر در سوریه تشدید شده بود، برگ تازهای در صفحات کتاب مقاومت در برابر اشغالگران بود. این سازمان از همان ابتدای تأسیس خود علاوه بر اینکه مرام مسلحانه داشت و با نیروهای رژیم اشغالگر در عملیات مختلف ایذایی میجنگید، به مسئله افکار عمومی جهان و زنده نگه داشتن مسئله فلسطین در اذهان جهانیان نیز میاندیشید.
خواب خوش اشغالگران
انتظار اسرائیل و دولتهای حامی او نظیر آمریکا، فرانسه و انگلیس این بود که پس از گذشت چند سال از تأسیس رژیم جعلی در سرزمینهای اشغالی، فلسطینیهای مهاجر در بافت اجتماعی کشورهای میزبان خود هضم و حل شوند و آتش مقاومت و آرزوی بازگشت به وطن در دلشان سرد شود و کشورهای عربی هم به این نتیجه برسند که باید موجودیت دولتی که تحت حمایت شدید کشورهای غربی است را به عنوان واقعیتی در میدان بپذیرند و با این کشور رابطه عادی برقرار کنند. فلسطینیان از همان ابتدا در برابر این خواسته و آرزوی صهیونیستها و حامیانشان مقاومت کردند. همه تلاش آنان این بود که مسئله فلسطین به عنوان مسئله اصلی جهان عرب و کشورهای اسلامی مشمول مرور زمان نشود و مسئله مهاجران تمام شده تلقی و موجودیت کشوری به نام فلسطین به تاریخ سپرده نشود. این کار از طریق تأکید بر رمزهای ملی و استعاری و با شیوههای فرهنگی و ادبی ممکن بود. گلولههای نیروهای مقاوم فلسطین شاید مزاحمتی برای صهیونیستها ایجاد میکرد اما با دست بالاتر این رژیم در حوزههای نظامی و اطلاعاتی امکان تمام کردن مسئله با جنگ نظامی صرف وجود داشت اما آنچه سبب شد این رژیم دههها پس از آغاز نکبت و تأسیسش از طریق سازمان ملل متحد، تا همین امروز حتی یک روز روی خوش نبیند و بیش از ۷۵ سال کشتار سیستماتیک و سیاست تبعیض نژادی، فلسطینیان را از اندیشیدن به سرزمین مادری منصرف نکند، همین تکیه و تأکید آنها بر رمزهای فرهنگی به خصوص دمیدن در آتش کلمات برای زنده نگه داشتن آرزوی بازگشت به فلسطین است.
شلیک به سمت شاعران
در این میان، ادبیات از همان اول جایگاه مهمی در ایفای این نقش تاریخی داشت. شاعران، نویسندگان و هنرمندان فلسطینی نه تنها بازگوکننده احساسات و رنجهای مردمشان بودند، بلکه به عنوان چهرههایی برجسته در نهضت آزادیبخش مردم فلسطین نقش بازی میکردند. این جایگاه تا جایی مؤثر و مهم بود که سازمان جاسوسی صهیونیستها یعنی موساد به سراغ هنرمندان فلسطینی رفت و همان گونه که چریکها و رهبران گروههای سیاسی را ترور میکرد، هنرمندانی مانند ناجی العلی؛ کاریکاتوریست و غسان کنفانی؛ داستاننویس را در لندن و بیروت ترور کرد.
غسان فائز کنفانی که از اهالی شهر عکا بود، در سال ۱۹۴۸ به همراه خانواده مجبور به مهاجرت شد و به یکی از مشهورترین داستاننویسان جهان عرب تبدیل شد. ما ایرانیان داستانهای کنفانی را با اقتباسی که زندهیاد سیفالله داد از یکی از داستانهای او انجام داد و بر پایه آن داستان، فیلم ماندگار «بازمانده» را ساخت، بیشتر به یاد میآوریم. او علاوه بر چهره ادبی خود، چهرهای سیاسی نیز بود و به عنوان یکی از اعضای کادر مرکزی جبهه مردمی برای آزادی فلسطین در تحولات سیاسی کشورش مشارکت داشت. این نقش توأمان سیاسی و فرهنگی تنها مختص به کنفانی نبود. اصولاً هنر و ادبیات برای هنرمند فلسطینی، بخشی جداییناپذیر از یک نبرد طولانی سیاسی هم هست و به همین دلیل است که مشهورترین شاعر فلسطینی چندین دهه اخیر یعنی محمود درویش هم یکی از اعضای شورای مرکزی جبهه آزادیبخش فلسطین بود.
اگرچه فلسطین در طول دوران اشغال شاعران بزرگ و مهمی چون معین بسیسو، فدوی طوقان، سمیح القاسم، کمال ناصر و در نسل جوانتر و امروزی شاعرانی چون طه محمدعلی و ناتالی خنظل را به جهان ادبیات معرفی کرده است، اما هیچ شاعری از این سرزمین به اندازه محمود درویش در سراسر جهان شناخته شده و در میان فلسطینیان محبوب نیست. شعرهای درویش به ورد زبان مردم کشورش تبدیل شده است و آنان همه آرزوها و مرارتهای خود را در آینه شعر درویش میبینند، شعری که یک برساخته ادبی و هنری صرف نیست بلکه موقعیتی به عنوان یکی از نمادهای مقاومت پیدا کرده است. بیدلیل نیست که فلسطینیان در سراسر شهرهای کرانه باختری و به خصوص بر دیوار حائلی که اسرائیل برای جدا کردن مناطق یهودی و عربنشین ساخته است، شعرهای محمود درویش را مینویسند. درویش به شعر فلسطین، شخصیتی جهانی داد و به واسطه دوستی و همکاری با روشنفکران مشهور اروپایی چون «ژاک دریدا» و «پیر بوردیو» توانست صدای شعر سرزمینش را به سراسر جهان برساند.
فریاد در برابر سازشکاران
اگرچه از همکاری و همبستگی گروههای سیاسی با هنرمندان گفتیم اما باید تأکید کنیم شعر مقاومت در فلسطین هیچ گاه وابسته و وامدار جریانهای سیاسی و رهبران کشورهای عرب نبوده است. اتفاقاً یکی از دلایل محبوبیت شاعران عرب این است که در برابر خیانت سران کشورهایشان و مسئولان سیاسی به آرمانهای ملی، عربی و اسلامی سکوت نکرده اند. یکی از روشنترین نمونهها، استعفای محمود درویش از عضویت در شورای مرکزی سازمان آزادیبخش فلسطین در سال ۱۹۹۳ و در اعتراض به پیمان سازش اسلو بود. شکستهای تحقیرآمیز کشورهای عرب در جنگ ۶روزه سال ۱۹۶۷ چنان تأثیری بر سراسر جهان عرب گذاشت که شاعران دیگر کشورهای عرب زبان نیز به نهضت ادبی شعر مقاومت پیوستند. حتی شاعرانی چون عبدالوهاب البیاتی و نزار قبانی که به عنوان شاعران عاشقانهسرا شهرت داشتند، شعرهای تند و هجوآمیزی در مذمت سران عرب و خیانتهای پیاپی آنان به آرمانهای فلسطین سرودند و نشان دادند شعر مقاومت فلسطین همواره در کنار و در مسیر آزادی فلسطین از بحر تا نهر، بازگشت همه پناهندگان به سرزمین مادری و تشکیل کشور مستقل فلسطین به پایتختی قدس شریف بوده و از این آرمان کوتاه نیامده است.
نظر شما