می‌گوید: «برای زمستان خوب است؛ دارو است ؛خودمان می‌خوریم؛ اضافی هم آمد می‌دهیم به بره‌های شیری.» پدر راست می‌گوید. این شلغم‌های آب قنات روستای ما با آن مزه جادویی‌اش خوردن هم دارد.

پدرم هنوز که هنوز است تعصب خاصی دارد که هر سال ولو یک کیسه شلغم بکارد. اعتراض هم بکنیم که چرا شلغم؟ در جوابمان چهره حکیمانه‌ای بخودش می‌گیرد و می‌گوید: «برای زمستان خوب است؛ دارو است ؛خودمان می‌خوریم؛ اضافی هم آمد می‌دهیم به بره‌های شیری.»

پدر راست می‌گوید. این شلغم‌های آب قنات روستای ما با آن مزه جادویی‌اش خوردن هم دارد.

از وقتی یادم می‌آید و احتمالا خیلی قبل از آن، در روستاهای کوهستانی «فریمان» رسم بوده که کشاورزها شلغم هم می‌کاشته‌اند. معمولاً این محصول را لابه‌لای محصولات دیگری مثل چغندر قند، که فصل برداشت آن با شلغم هم زمان است، می‌کاشته‌اند تا اگر چغندرها تنک(خلوت) هستند، آب هدر نرود و محصول دیگری هم در زمین به ثمر برسد.

آن زمان شلغم را برای مصرف پاییزه و زمستانه خانواده‌ها می‌کاشته‌اند تا در شب‌های کشدار زمستان، زن‌ها شلغم‌ها را بشورند(شما بخوانید بشویند)، در دیگ مسی روی «والور» خانه بارش بگذارند، چند ساعتی بگذرد تا هم با گرمای چراغ، خانه گرم شود و هم شلغم‌ها پخته شوند.

عطر و بوی شلغم پخته که تمام خانه را پر می‌کرد، آنگاه اهالی خانه دور کرسی یا چراغ یا بخاری نفتی جمع می‌شدند و مادرِ خانه قابلمه شلغم را می‌آورد و یکی یک دانه بشقاب لعابی می‌داد دست بچه‌ها و مرد خانه، و چندتایی شلغم هم توی آن می‌گذاشت و نمکدان هم می‌کاشت وسط این بزم پذیرایی زمستانی، و آنگاه دلسوزانه به اهالی خانه گوشزد می‌کرد که تند تند شلغم‌ها را بخورند؛ «آخر شلغم یخ، که خوردن ندارد».

حالا نه از آن بخاری‌های نفتی در روستاها خبری هست و نه از آن برف‌های زمستانه چند متری که وقتی می‌بارید هم قد دیوار حیاط خانه می‌شد و راه‌ها را می‌بست و تا چند روزی هیچ وسیله نقلیه‌ای پیدا نمی‌شد که کسی را به شهر برساند. وسیله نقلیه عمومی در روستای ما مینی‌بوس درب و داغان «حاج غلام» بود که هر روز صبح زود از روستای بالا می‌آمد و از ده پایین، از روی جاده رد می‌شد؛ و اهالی که منتظر بودند؛ و مینی‌بوس که صندلی خالی نداشت و تا نیم ساعت بعد که به فریمان می‌رسید، باید همان وسط می‌ایستادند.

زندگی‌ در روستاهای فریمان، تا حدی عوض شده اما نتوانسته آداب شلغم کاشتن و برداشتن و پختن و خوردن را عوض کند. همچنان این محصول خوشمزه، پای ثابت شب‌نشینی‌ها و مهمانی‌های روستاست؛ آن هم در شب‌های بلند پاییز و زمستان در روستاهای کوهستانی.

پدر، مزرعه شلغم دارد

همین موقع‌ها در میانه آبان‌ماه، وقت آن است که کشاورزها شلغم‌ها را از مزارع بکنند، برگ‌های آن را با چاقو بزنند، این برگ‌های خوشمزه را به گوسفندها بدهند آنگاه شلغم‌ها رو توی کیسه‌ها بریزند، در کیسه را سفت کنند و بیاورند در انباری سردِ خانه بگذارند تا خوراک خوشمزه اهالی خانه و مهمانانش مهیا باشد. شلغم‌ها معمولاً تا نزدیکی‌های نوروز تاره می‌مانند و می‌شود آن‌ها را مصرف کرد.

پدر، گاهی که می‌بیند شلغم‌ها زیاد است از آن‌ها بر می‌دارد ریزشان می‌کند و به بره‌های شیری یا گوسفندهای بره‌دار می‌دهد تا آن‌ها هم از این نعمت خداوند بهره‌مند شوند.

چند روز قبل که شلغم‌های مزرعه پدر را دیدم، هر کدام‌شان چند کیلو بود و به رنگ‌های بنفش و سفید در زمین خودنمایی می‌کرد. شلغم‌ها، خاطرات کودکی را در ذهنم زنده کرد و شب‌های بلند پاییز و زمستان روستا را جلوی چشمم آورد؛ شب‌هایی که شلغم‌های پخته، خوراک پذیرایی و شب‌نشینی اهالی کوهستان بود. شلغم‌ها هنوز در روستای ما، خوراک پذیرایی و شب‌نشینی اهالی کوهستان است.

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • ۰۹:۵۱ - ۱۴۰۲/۰۸/۳۰
    0 0
    چه نتیجه گیری داشت- خیلی خنک بود