مأمور، کارت شناسایی اش را نشانم می دهد و مشغول تخلیه محتویات صندوق صدقات می شود. اولین بار است که ایستاده ام به تماشای این قصه.
شبیه آدم های بی گناه سیلی خورده ای می شوم که بِرّ و بِر فقط می افتد به نگاه کردن، آنوقت که مسئولی در رسانه ملی می گوید: امسال گرانی نداشتیم!
روان است و به نظرم خیلی آشنا... آنقدر که سرم را از کاغذ تا صورت خانوم ایستاده کنار پیشخوان می گردانم.