• سفرت خیر، کاکو!

    سفرت خیر، کاکو!

    پاره ابرهای سفید در دلِ آبی آسمان، قُل قُل می زنند که در حال برگشتن ایم... با خاطرات شهرِ شعر و فالوده و گل و بلبل... آنچنان که دیگر شمالیه شیرازدوستی شده ایم که جیب هایشان پُراز فال است و وِرد زبانشان شده: فَلَکو، چراغ خَطرو !

  • این پایتخت، تلنگر دارد

    این پایتخت، تلنگر دارد

    واکنش مردم را دنبال می کنیم... و می بینیم سکانس های این سریال، چه عجیب دل ها بُرده و خاطرخواه پیدا کرده است... مخصوصاً حالا که پای خانواده مازنی داستان به سوریه هم باز شده... وسط تانک و تیربار و داعش و جنگ...

  • یک زوج مورچه

    یک زوج مورچه

    زیر بارانِ اسفند که زمین و آسمان را برق می اندازد، نشسته ام... و به خودم می گویم خوب است از قصه ابرها یاد بگیریم... که اینطور انرژی و زیبایی را پشت در خانه مان می گذارند و می روند... .

  • آینده در بساط شان پیدا نمی شود

    آینده در بساط شان پیدا نمی شود

    بساط شان را امسال هم در خیابان های شلوغ و پُرتردد شهر، پهن کرده اند... با وجود بارندگی پراکنده و دلهره اخطار سدمعبر! با وجود مغازه دارانی که یک روز رضایت به حضورشان می دهند و روز بعد، شاکی اند! و با وجود طرح ساماندهی که هیچ وقت سامانی به اوضاع و احوال شان نداد!

  • این استان دیگر اورجینال نیست

    این استان دیگر اورجینال نیست

    سخت است باور کنی آدرس بهشت عوض شود و خبری از خُرّمی و ممتازی همیشه نباشد... سرجایش محفوظ باشد آن سرزمین، اما خود اورجینالش نباشد دیگر...

  • سفر به زباله... !

    سفر به زباله... !

    رودربایستی و آموزش، بس است...! روی سخن با زباله ریزهاست... با آنان که دست به پرتاب شان مَلَس است... در خیابان، ساحل، کوه، جنگل، بیابان...

  • هیمالیا دست از سرم برنمی دارد

    هیمالیا دست از سرم برنمی دارد

    بحث شِکوه و گلایه نیست اما دلم برای بعضی از روایت ها خیلی بیشتر می سوزد. مثل روایت فتحی که دوباره این روزها خواندمش و باز بی اندازه خوشحال و متفکرم کرد.

  • دل تکانی در تَه مانده اسفند

    یادداشت قدس آنلاین؛

    دل تکانی در تَه مانده اسفند

    این روزها، مابین این همه شلوغی و ازدحام چه خوب است اندکی درنگ کنیم... مابین پنجره های در حال برق اُفتادن، کابینت های هاج و واج و فرش هایی که تازه از قالیشویی برگشته اند...

  • وقتی خبرنگار گدا می شود...

    وقتی خبرنگار گدا می شود...

    در میان هجوم اخبارِ آخرِ سالی، یکی شان را با لذت جدا می کنم و یکنفس تا تَه اش را می خوانم.

  • عادی سازی بدحجابی

    عادی سازی بدحجابی

    دینداری که جایش در جعبه یادگاری و گنجه نیست...! پس نمی شود از برخی مناظر نازیبای پُرهیاهو نگفت..! از اینکه چرا گاهی به بیراهه می رویم و تازه ادعای روشنفکری مان هم گل می کند...!

  • رییس بیمارستان را سرچ می کنم

    رییس بیمارستان را سرچ می کنم

    بیماری که زمان سرش نمی شود... با خبر می شوم که عزیزی سر و کارش به دوا و درمان افتاده... مرخصی آخر سال می گیرم و خیز برمی دارم بیمارستان.

  • جشنی که سالهاست باندپیچی می شود!

    جشنی که سالهاست باندپیچی می شود!

    چند ساعتی از ظهر گذشته است و غرق نوشتن ام که چهارمتر از جایم می پرم... گم می کنم کجایم و چه شوکی به قلب و مغز و لحظه ام وارد شده...!

  • حالمان ورق می خورد

    حالمان ورق می خورد

    پشت کانتر ایستگاه پرستاری ایستاده است... نه جواب سلامی، نه تَه لبخندی... اما حالمان زود ورق می خورد با دیدن خوشروترین اسفندماهی دنیا...!

  • گاهی باید سربه هوا بود

    گاهی باید سربه هوا بود

    این روزها، کاش بنرها و تابلوهای تبلیغاتی را حواس جمع تر بخوانیم... این ساعت های آخر سال که بیشتر می توان همدل بود و دستگیری کرد...

  • ردّپاهای جاودانه

    ردّپاهای جاودانه

    وقتی به کتاب، ارادت قلبی داشته باشی یک پرسش مختصر هم درباره اش، می تواند زیر و رویت کند... چنان زیرو رو کردنی که روزها پسِ روزها، درگیرش باشی...

  • بادیگاردِ تولید باشیم

    بادیگاردِ تولید باشیم

    هیچ توجه کرده ایم این سال ها، چقدر خارجی شده ایم و زبانِ رفتارمان - در حجمی گسترده- چقدر فرنگی مآب شده است...! در حوزه موادغذایی، صنعت، البسه، خودرو، الکترونیک، دارو... و در خرید اتو، تلویزیون، جارو برقی، لباسشویی، سشوار، کیف و کفش، مبلمان و ظرف و ظروف...!

  • عقربه ها، «اوسین بولت» شده اند

    عقربه ها، «اوسین بولت» شده اند

    گلی می گوید: اصلا ما عید نمی خوایم با این مامانِ بداخلاق... آفرینش می گوید: هزارتا کار نکرده دارم خیر سرم. نه خریدی، نه خونه تکونی، نه نظمی؛ فقط بدو بدو... بهار می گوید: همه از دستم شاکی اند که بشور و بساب های تو تمامی ندارد وسواس...

  • فرهنگ؛ هست، نیست...

    فرهنگ؛ هست، نیست...

    از فرهنگ دریغ نکنیم که جامعه را، حرف و حدیث نجات نمی دهد... دانایی به زیر و بم اصولِ انسانی ست که معجزه می کند... و همه ی تلاش تحلیلگران این است که بگویند روانشناسی رفتار داشته باشید...

  • رگال های غربی

    رگال های غربی

    قصه آدم های موقرپوش، این روزها شده است همان حکایت تکراری هرسال... که پوشاک رگال ها را ورق می زنند و باز ورق می زنند و کمتر پیدا می کنند... لباسی را که به هویت و فرهنگ شان نزدیک باشد، به باورها و سبک دینی - اسلامی شان...

  • لطفی به خود کن

    لطفی به خود کن

    ترافیک سنگین است و ماشین ها، مورچه ای پیش می روند که حاجی فیروزهای سیاه رُخ هم با دایره زنگی پیدایشان می شود...! با آن لباس های خیره ی سرخ...!

  • تا اطلاع ثانوی، دور و بر قلم نپلکید!

    تا اطلاع ثانوی، دور و بر قلم نپلکید!

    «به فکر شغل دیگری باشید»... شغل... چندبار این کلمه عجیب را مزه مزه می کنم... و خواندن را از سر می گیرم!

  • این سورهای من درآوردی!

    این سورهای من درآوردی!

    یاد قدیم الایام، بخیر... یاد آنوقت ها که از روی بوته های خار و چوب در چهارشنبه ی آخرینِ سال، می پریدیم... از روی آتشی که سرخی و شگون اش را باور داشتیم...

  • هشدار سلبریتی در مترو

    هشدار سلبریتی در مترو

    وقتی سلبریتی ها و بازیگران مشهور از بیلبوردها و پرده نقره ای فاصله می گیرند و میان مردم حاضر می شوند، خودش اتفاقی دیدنی ست. حالا حسابش را بکنید که آن آدم شناخته شده، بخواهد تبلیغات خاصی هم به راه بیندازد!

  • جاهلانه در برلین

    جاهلانه در برلین

    همین چند وقت قبل، موضع تهاجمی و غیرحرفه ای در برابر خبرنگاران و پیش تَرَش، حواشی کن ۲۰۱۴ و این روزها هم که اظهارات سیاسی با ادبیات مغشوش در جشنواره برلین، بشدت نام حاتمیِ بازیگر را سر زبان ها انداخته... نامی با علامت تعجب های فراوان...!

  • رفیقی که غیب شد!

    رفیقی که غیب شد!

    حال و احوال یکسال پیش که آمدند همسایه مان شدند کجا، اوضاع قمردرعقرب این روزها کجا؟

  • زمستانِ بی پایانِ دِنا

    یادداشت قدس/

    زمستانِ بی پایانِ دِنا

    وقتی یکی از اعضای کمیسیون عمران مجلس فاش می کند سازمان هواشناسی از بدی وضعیت آب وهوایی منطقه دنا اطلاع داده بود اما شرکت آسمان دستور لغو پرواز را صادر نکرد. و افزون اینکه شکایت های بسیاری از سوی خلبانان هواپیمایی به کمیسیون عمران ارسال شده و تعدادی از آنان در ماه های گذشته بدلیل سوء مدیریت و جَبر به پرواز، استعفا داده اند، به قعر چراهای بی پاسخ می افتی...! چراهای بغرنج و جانکاه..!

  • سکانس های تاریک تهران

    سکانس های تاریک تهران

    پرده اول: فیلم ها به سرعت در کانال های اجتماعی دست به دست می شود و اخبار یورش می پیچد... تصاویر تجمع خشنونت بار دراویش در خیابان پاسداران که این روزها مردم و کاربران فضای مجازی را به شدت برآشفته...

  • کلوزآپ های مردانه!

    کلوزآپ های مردانه!

    شما راست می گویید خانوم مهناز افشار... از تصویر شما و بانوهای بیشمار بازیگر در قاب رسانه ملی در مهمترین جشن سالانه هنر هفتم، خبری نبود!؟ تا حافظه مان یاری می کند دوربین ها از روی آقایی می رفت روی نمای آقای دیگر... روی کت و شلوارپوشان رسمی این حرفه... و کلوزآپ های مردانه، قاب جشنواره فجر را پُر کرده بود!

  • هنوز می جنگند...

    هنوز می جنگند...

    کم نیستند...! غریبه های آشنایی که بر گردن ایران مان حق ها دارند، کم نیستند...! مردانی که این روزها با نفس مصنوعی می سازند و سرفه های متصل دارند...!

  • پرزیدنت؛ تن به تن با قاچاق

    پرزیدنت؛ تن به تن با قاچاق

    پرزیدنت « رودریگو دوترته » را این روزها در فیلمی می بینیم که روبروی قاچاقِ قُلدر فیلیپین، قد علم می کند و لکسوس و بی ام دبلیو و مرسدس و جگوار و آئودی را به خورد لودرهای قاتل می دهد!