محمد علی رضایی-چند کودک درسرمای زمستان در حیاط خانه بازی می کنند. وارد اتاق 15 متری که «راز بی بی » با سه فرزندش در آنجا زندگی می کنند می شوم. موکت و چند دست رختخواب، یک بخاری و پنکه همه داشته اوست.او می گوید:زاهدانی هستم و چند سال پیش به علت بیکاری با همسرم مجبورشدیم به مشهد مهاجرت کنیم و هر دو برای تأمین هزینه های زندگی در زمین های کشاورزی برای مردم کار می کردیم، اما یک روز دربرگشت از کار در جاده یک کامیون به ما زد. بعد از تصادف راننده کامیون متواری شده است وبعدازبه هوش آمدن در بیمارستان آ نها متوجه می شوند به کمک مردم نجات پیدا کرده اند. او به دختر کوچولویی که کنار بخاری نشسته است وبا تنها اسباب بازی او که عروسکی در گهواره ای کوچک چوبی است، بازی می کند اشاره می کند و می گوید: همه زخمی شدیم اما شقایق زمین گیر شد.او تنها 7 سال دارد. بعدها متوجه شدیم شقایق نمی تواند دیگرراه برود و با مراجعه به پزشکان مختلف فهمیدیم با فیزیوتراپی و کار درمانی امکان بهبودی او هست. اما پولی برای درمان شقایق نداشتیم. شوهرم یک روز به من گفت برای گرفتن پول قرضی از یکی از دوستانش به زاهدان می رود تا ادامه معالجه شقایق را پیگیری کنیم، اما 20 روز ازرفتنش گذشت وهرچه تماس گرفتم تلفن همراهش خاموش بود و اورا پیدا نکردم و بالاخره خبر آمد که همسرم با دوستش به جرم حمل مواد مخدردر راه برگشت به مشهد دستگیر شد ه اند .معنی بازی نکردن ونخندیدن شقایق با بچه هایی که داخل حیاط خانه صدایشان مدام می پیچد درد بزرگی است که یک مادر را می شکند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.