اشاره : تأسیس «دارالفنون» در سال 1268ه.ق را باید نقطه عطف مهمی در تاریخ آموزش در ایران به شمار آورد که از نوآوری های «امیرکبیر» و حاصل آموخته هایش است.

دارالفنون؛ نقطه عطف آموزش در ایران


امسال مصادف است با یکصدو شصتمین سالگرد تاسیس این مدرسه.این رخداد تاریخی را بهانه ای برای گفت و گو با صادق افراسیابی، پژوهشگر تاریخ معاصر قرار دادیم که تقدیم حضورتان می کنیم:
نخستین زمینه های شکل گیری دارالفنون را باید در چه زمانی جست و جو کرد؟
در واقع می توان نخستین ریشه های شکل گیری نهادی آموزشی به نام دارالفنون را اوایل قرن نوزدهم و به دوره فتحعلی شاه دانست؛ دوره ای که مصادف با امپراتوری ناپلئون بناپارت در فرانسه بود. در این دوره همزمان با تمایل غرب برای انجام مناسبات با قجری ها حاکمان این سلسله هم تمایل خودشان را برای توسعه روابط با غرب نشان دادند، از همین روی در سال 1226 هجری قمری عباس میرزانایب السلطنه گروهی را برای فراگیری علوم و دانش های نوین روانه اروپا کرد تا محصلان پس از فراگیری دانشها در خدمت دربار قرار بگیرند؛ البته در این مقطع اقدامات دیگری نیز زمینه را برای توسعه تعلیمات جدید در کشور مهیا کرده بود، از جمله: راه اندازی اولین چاپخانه سربی در شهر تبریز ، یا انتشار روزنامه کاغذ اخبار توسط میرزا صالح شیرازی و نیز تأسیس مدرسه با سیاق جدید که میرزا حسن خان رشدیه در ارومیه تأسیس کرد .
این شرایط تا دوره ناصری و صدارت امیرکبیر ادامه داشت تا اینکه صدر اعظم دستور ساخت مدرسه ای را به سبک و سیاق مدارس عالیه اروپایی در بخشی از ارک شاهی تهران که قبلاً پادگان بود صادر کرد و چیزی نگذشت که این بنا توسط محمدتقی خان ساخته شد.
چندی بعد و البته سیزده روز پیش از کشته شدن امیرکبیر این مجموعه با چند معلم اتریشی و چند مترجم، که آنها هم از میان فارغ التحصیلان اعزامی به فرانسه انتخاب شده بودند، افتتاح شد.
از همان ابتدای کار این مجموعه با همین عنوان شناخته می شد؟
نه، امیرکبیر در یادداشتهای شخصی و مکاتبات رسمی اش از دارالفنون با عنوان مدرسه، مدرسه جدید، مدرسه نظامیه و مکتب خانه پادشاهی نام می برد؛ البته بیش از همه این نامها او عنوان مکتبخانه پادشاهی یا شاهی را بیشتر به کار می برد و حتی در متن قرارداد ایران با استادان اتریشی نیز همین نام به کار رفته است.عنوان دارالفنون دقیقاً بعد از تاسیس و راه اندازی آن مورد استفاده قرار گرفت و عده ای معتقدند این محمد علی خان، وزیر خارجه، بود که برای اولین بار در مکاتباتش با خارجیان برای گزینش شاگردان دارالفنون را به کار برده است ..
امیرکبیر چقدر با مدارس جدید و علوم آنها آشنایی داشت؟
او مدارس و آکادمی های متعددی را در روسیه دیده بود و در کتاب جهان نمای جدید که به ابتکار و زیر نظر خودش ترجمه و تدوین شده بود، شرح دارالعلم های تمامی کشورهای غربی را در رشته های گوناگون علم و هنر با آمار شاگردان آنها خوانده بود، البته وی در نشست ارزنه الروم در عثمانی که در سال 1259 به عنوان سرپرست گروه ایرانی شرکت داشت و علاوه بر این در مدت سه سال حضورش در آنجا با مدارس نوین عثمانی آشنا شد و از جان داوود خان، مترجم دولت درخواست کرد تا چند عنوان کتاب را به فارسی ترجمه کند. ترجمه همین چند عنوان هم بر اطلاعات او از شیوه های آموزشی غرب اضافه کرد.
این مدرسه زیر نظر چه نهادی فعالیت می کرد؟
دارالفنون را در ابتدای کار میرزا محمد علی خان، وزیر خارجه، اداره می کرد تا اینکه وزارت علوم تاسیس شد.
اولین مدیر دارالفنون عزیزخان سردار و پس از او به محمدخان امیرتومان رسید. ریاست این بنیاد آموزشی، هم به علی قلی میرزا، اعتضاد السلطنه، عموی ناصرالدین شاه واگذار شد؛ البته او چندی بعد به عنوان نخستین وزیر علوم ایران معرفی گردید.
پس از دوران کوتاه مدیریت عزیزخان، رضا قلی خان هدایت تا 1279 قمری زیر نظر وزیر علوم دارالفنون را اداره می کرد.
او در لغت، فلسفه، حکمت، عرفان، شعر و ادب فارسی و تازی و تاریخ نگاری تبحر داشت، بویژه آنکه کتاب های زیادی مثل سفرنامه خوارزم، انجمن آرای ناصری و بحرالحقایق هم نوشت.بعد از وی هم دو پسرش، علی قلی خان، مخبرالدوله، و جعفرقلی خان، نیرالملک، دارالفنون را اداره کردند.
بودجه و هزینه ها چگونه تأمین می شد؟
به دلیل آنکه دارالفنون همیشه زیر نظر دربار اداره می شد و مدیران و استادانش هم به پیشنهاد صدراعظم و فرمان ناصرالدین شاه انتخاب می شدند بودجه آن نیز از خزانه سلطنتی پرداخت می شد .در اولین سال راه اندازی دارالفنون بودجه آن 7750 تومان بود. به دلیل اینکه گاهی خزانه سلطنتی به شدت کاهش می یافت و دیگر اعتبار مالی هم پاسخگوی مخارج مدرسه نبود اعتضاد السلطنه تصمیم گرفت درآمد ثابتی برای هزینه مدرسه پیدا کند، بنابر این به ناصرالدین شاه پیشنهاد کرد مالیات ملایر را به دارالفنون اختصاص دهد.
شاه هم این درخواست را پذیرفت و همین مسأله زمینه رونق علمی دارلفنون را مهیا کرد؛ البته اعتضادالسلطنه، وزیر علوم فعالیتهای دیگری هم برای شکوفایی مدرسه انجام داد، مثلاً روزهای کاری آموزشی را افزایش داد و علاوه بر این او دایماً از مدرسه بازدید می کرد و به برنامه روزهای تعطیل نظم داد.
تا سال 1240 خورشیدی روزهای عید ملی و مذهبی، روزهای سوگواری، روزهای دوشنبه و جمعه هر هفته و روزهای ماه رمضان تعطیل بود و طی سال بیش از 180 روز مدرسه باز نبود.
وزیر علوم تعطیلی روزهای دوشنبه و تعطیلات دیگر را محدود کرد، از این رو، روزهای کاری دارالفنون پس از کسر روزهای تعطیلات تابستانی و روزهای جشن نوروز، به بیش از دویست روز افزایش پیدا کرد.
تشکیل دارالفنون با مخالفت هم مواجه شده بود؟
از همان ابتدای تأسیس مدرسه عده ای درباری با شکل گیری آن مخالف بودند؛ اولین آنها هم جانشین امیرکبیر، میرزا آقاخان نوری بود که به دنبال انحلال آن برآمد. آقاخان تلاش می کرد معلمان اتریشی را به کشورشان برگرداند. نماینده بریتانیا هم از اقدامات میرزا آقاخان نوری حمایت کرد و حتی سرهنگ شیل به شاه توصیه کرد که مدرسه دارالفنون به ضرر سلطنت اوست، با این حال ناصرالدین شاه به این حرف ها گوش نداد و به حمایت و حفظ آن پرداخت؛ گرچه برخلاف حمایت های اولیه شاه از دارالفنون، بتدریج نسبت به آن بدبین شد.
یکی از عوامل مخالفت با دارالفنون رواج آموزش پزشکی اروپایی بود. طرفداران نظام پزشکی سنتی، تشکیلات جدید را خطری جدی برای موقعیت شغلی خود احساس می کردند. در کلاس هاس طب تا مدت ها فقط به تدریس نظری بسنده می شد و از ترس تکفیر، تشریح میسر نبود، اما در 1232 که یکی از بیگانگان به طرز مشکوکی درگذشت به درخواست بازماندگان، دکتر پولاک برای کشف علت مرگ او را با حضور شاگردان کالبدشکافی کرد. سال ها بعد یک معلم زبان فرانسه به نام بارنه یود پیش از مرگ، جسد خود را به مدرسه فروخت تا با مرگ وی شاگردان به تشریح بدن او بپردازند.
برخی مخالفت ها هم ناشی از آن بود که فارغ التحصیلان دارالفنون را طرفدار فرهنگ غرب تلقی می کردند، بویژه دانش آموختگانی که به ادامه تحصیل در غرب پرداخته بودند و برخی از آنها با رفتارهای خود به این ذهنیت منفی کمک می کردند.
ناصرالدین شاه در دهه آخر حکومتش و بیش از گذشته پافشاری فراوان داشت که مسؤولان دارالفنون، چه دیوانی و چه فرهنگی از طریق هزینه بالای شهریه و دستچین نمودن دانش آموزان، از ورود فرزندان رعیت ها به دارالفنون جلوگیری کنند.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
از دفتر تاریخ ؛ اگر امیر زنده بود


پس از مرگ امیرکبیر، مخالفان او با هر آن چه او ساخته و پرداخته بود مخالفت می کردند و اگر توجه ناصرالدین شاه و علی قلی میرزا، اعتضاد السلطنه، که وزیر علوم بود، کار ساز نمی شد، از دارالفنون اثری نمی ماند.
با این همه، اندک اندک استادانی به دارالفنون راه یافتند که شایسته آن جایگاه نبودند، چنان که ریشارخان فرانسوی در نامه ای که در 28 ژانویه 1853 میلادی به یکی از دوستانش نوشته است، می گوید: «... پسر مادام ژاکب، بی آن که بررسی کنند چیزی می داند یا نه، بتازگی استاد ریاضیات شده و یک ارمنی دیگر که دو سالی بیشتر نزد کشیش ها در اسلامبول درس نخوانده است، استاد جغرافیا و زبان فرانسه شده است.
اگر امیر زنده بود هرگز به این اوضاع اسفناک راضی نمی شد و این کارهای نادرست را هیچ نمی گذاشت انجام شود.»


کسی به پیشواز ما نیامد
معلمان اتریشی دارالفنون در 27 محرم سال 1268 هجری قمری دو روز پس از عزل امیرکبیر به تهران رسیدند.
با وجود این امیرکبیر سفارش آن ها را به جان داود خان کرد و گفت چندان که می توانی به آنان مهربانی کن و نگذار ناراحت و پراکنده خاطر شوند.
ناصرالدین شاه نیز از ورودشان با خبر و خوشحال شد و داودخان را به اعطای حمایل سرخ سرتیپی مفتخر کرد. گویا استقبال خوب و شایانی از استادان اتریشی به عمل نیامده است.
دکتر یاکوب ادوارد پولاک، از جمله آن استادان، سرگذشت پذیرایی سرد ایرانیان را این گونه نوشته است:
«ما در 24 نوامبر 1851 به تهران وارد شدیم. پذیرایی سردی از ما نمودند.
کسی به پیشواز ما نیامد و اندکی پس از آن آگاه شدیم که در این میانه اوضاع دگرگون شده است و چند روز پیش از ورود ما، در پی کارشکنی های درباریان و بویژه دسیسه های مادر شاه، که از دشمنان سر سخت امیرنظام بود، میرزا تقی خان از کار بر کنار شده بود، اما همین که امیر از ورود ما آگاه شد، به میرزا داوودخان گفته بود این نمساوی های بیچاره را من به ایران آورده ام.
اگر سر کار بودم، اسباب آرامش آن ها را فراهم می کردم، اما اکنون نگرانم به آنان خوش نگذرد. سعی کن کارشان رو به راه شود.»

پخش زنده