قدس آنلاین:فکرهای هسته ای، دست از سرِ من برنداشته ند وگاه و بی گاه به سراغم می آیند.

داشته های هسته ای ما و بُزخریِ کدخدا و شرکا

مُرادم همین گفت و گوهای هسته ای در لوزان و پیامدهایش است.

دیشب به وقتِ خرید در یک فروشگاهِ بزرگ، ناگهان به ذهنم رسید که ما ایرانی ها اگر غنی سازیِ بیست درصد را نداشتیم، چه چیزی را می خواستیم، روی میز بگذاریم تا با خریداران، بده بستان کنیم؟

اگر مرکزِ غنی سازیِ فُردو را در زیرِ زمین نداشتیم، چه ؟

اگر دانشمندانِ ایرانی، غنی سازی کردن را و خوراندنِ گاز به سانتریفیوژها را به شکلِ بومی در نطنز فرانگرفته و بر فن آوریِ چرخه ی سوختِ هسته ای چیره نشده بودند، چه؟

و اگر کار کردن با ماشین های پیشرفته ترِ غنی سازی مانندِ آی.آر.چهار را یاد نگرفته بودیم، چه؟

حتی اگر همین آبِ سنگینِ اراک را نداشتیم؟

... سخن این است که بی شک، داشته ها و دستاوردهایی داریم که دست بر قضا ارزش مندند و بسی هم ارزش دارند.

تا آن جا که توانایی های ما ایرانی ها، طرف روبرو را به سویِ میزِ مذاکره می کشاند تا آنها برای گرفتنِ بخش هایی از این داشته ها ساعت ها و روزها و هفته ها و ماه ها با وسواس و دقت، چک و چانه بزنند.

هرچند، کدخدا(!) آشکارا و بی پرده، خودش گفته؛ اگر می توانست و زورش می رسید، بر روی گرفتنِ تمامیِ این داشته ها تمرکز می کرد و همه ی پیچ و مهره های برنامه ی هسته ای ایرانیان را باز می کرد. اما خب ... واقعیت این است که باز هم به گفته ی خودش "نمی تواند".

اینک پرسشِ پایانیِ این است: آن بخش ها و نه همه  ی برنامه ی هسته ای ایران را که نظام به هر علت تصمیم گرفته، به چند قدرتِ جهانی و نه آن گونه که برخی می گویند: دنیا بفروشد، آیا دیپلمات های ما می توانند در قامتِ یک فروشنده ی حرفه ای و کارکُشته ظاهر شوند و "به قیمت" بفروشند؟

دور از ذهن نیست و بسیار هم منطقی است که آن سوی میزِ مذاکره، بُزخری کند و بخواهد، مرواریدهای ارزش مند را با هوچی گری و زبان بازی و معرکه گیری، از دستِ فروشنده بیرون بکشد، آن هم به بها و به ازایِ چند آب نباتِ ترش و شیرین که تنها مایه ی دل خوشیِ کودکان و بچه های نابالغ خواهد بود.

باری.  ...  سخن به درازا کشید.

به گمانم، همه ی هنرِ تیمِ مذاکره کننده ی ایرانی در این است که جلویِ بُزخریِ کدخدا و شرکا را بگیرند.

همین و نه بیش.

برچسب‌ها

پخش زنده